abie bicaran 2325 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آذر، ۱۳۸۹ خوش اومدی انشاالله همیشه شاد باشی 2 لینک به دیدگاه
me-myself 17 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۸۹ اوری دلم برات یه ذره شده بود. خوب شد که اومدی:icon_gol: 2 لینک به دیدگاه
royan aria 2423 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۸۹ واقعا خوشحالمون کردی اورامان جونم امیدوارم همیشه شاد باشین همتون 2 لینک به دیدگاه
masoume 5751 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۸۹ به به ه ه ه ه ه ه ه اولا بازگشت شکوهمندت رو ارج مینهم بعدش خوشحالم که داری سعی میکنی به روزای خوبت برگردی ، با همه ی سختی ها. درکل تبریکات بسیار 2 لینک به دیدگاه
غایب 4790 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۸۹ سلام بچه ها.....تو موفقیت من شریک باشین با شروع اولین روزای پاییزی غمگین و افسرده بودم...وقتی فصل مورد علاقم جاشو به پاییزه غمگین و دلمرده داد و زندگی سرزنده تابستونی جاشو به باد سرد پاییز داد روح منم پاییزی شد و غمگین! چندین ماه با بدترین احوال روحی دست و پنجه نرم کردم و تنهاییامو با چاردیواریه بی روح اتاقم و چشمای اشک آلود قسمت کردم...دیگه اون ادمی نبودم که همیشه بودم انگار یه کس دیگه جای من تصمیم میگرفت و عمل میکرد مثل آدمایی که توی گرداب گیر میفتن به هرچیزی چنگ زدم تا ازین وضع بیرون بیام و بشم همون آدم شاد و سرزنده ای که امان دوستا و خانوادشو با شلوغ کاریاش میبرید.... اما نمیشد.... افسردگی بیماری بود که داشت من وتا مرز نابودی میبرد . . . . . . تا مرگ! هرروز بیشتر فرو میرفتم و هرروز بیقرار تر میشدم... تقریبا درس و کار و زندگی و همه چیز و کنار گذاشته بودم و زندگیمو خلاصه کرده بودم تو خواب و نت و تنهایی و چشمایی که همیشه و بی دلیل میبارید!.... تا اینکه بالاخره با یه اتفاق ساده تصمیم گرفتم دوباره بلند بشم و رخوت و از خودم دور کنم...8-9 روز نت نیومدم و دوباره ورزش و دوباره تفریح و دوباره درس و فعالیت..... حالا حالم خیلی خوبه و تقریبا تو دوره نقاهتم هفته های اخره پاییزم داره تموم میشه و من خوشحالتر از همیشه انتظار زمستون و بهار و میکشم روحم داره دوباره تازه و سرحال میشه و انرژی از دست رفته رو جایگزین میکنه...... همه اینارو گفتم تا این روزای تازه رو با دوستام شریک باشم و این حاله خوش و باهاشون جشن بگیرم امیدوارم سراغ هیچ کس نره و سراغ منم دیگه نیاد با صداقت کلام و این حرفای قشنگت به من هم امید زندگی بخشیدی. مرسی 2 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۸۹ با صداقت کلام و این حرفای قشنگت به من هم امید زندگی بخشیدی. مرسی خوشحالم..... امیدوارم غصه هیچ وقت در خونتو نزنه.... لینک به دیدگاه
SPEEDY 3334 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۸۹ افسردگی فصلی سراغت اومده بود؟ منم پاییز میشه یه جوری دپرس میشم. خوشحالم که حالت خوب شده حالا اون اتفاق ساده چطور باعث شد که از افسردگی خلاص شی؟ 8-9 روز نت نیومدن تاثیرش چقد بود؟ بگو شاید ما هم یه تکونی به خودمون دادیم و شاد شدیم و فعال 3 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۸۹ افسردگی فصلی سراغت اومده بود؟ منم پاییز میشه یه جوری دپرس میشم. خوشحالم که حالت خوب شده حالا اون اتفاق ساده چطور باعث شد که از افسردگی خلاص شی؟ 8-9 روز نت نیومدن تاثیرش چقد بود؟ بگو شاید ما هم یه تکونی به خودمون دادیم و شاد شدیم و فعال آره ...من هرسال پاییز که میشه یه کم غمگین میشم البته شدید نیست و گذراست....اما امسال با اعتیاد شدیدی که به نت پیدا کرده بودم خیلی وضعم خرابتر شده بود...همه چی و ول کرده بودم چسبیده بودم به نت....باورم نمیشه که این موضوع تو تشدید افسردگی انقدر تاثیر داشت یه بنده خدایی هی به من میگفت ولی کی بود که گوش کنه به حرفش!...مثل کسایی که چند ساعت مواد بهشون نمیرسه بی قرار میشن منم اونجوری بودم....هر ساعت میومدم و یه سری به سایت میزدم.... بالاخره یه چیزی پیش اومد که دیدم چه احمقانه دارم وقتمو تلف میکنم یه جورایی بهم یه تلنگر بزرگ خورد تصمیم گرفتم یه مدت نیام نت.....8-9 روز برای منی که هر ساعت باید میومدم سر میزدم حتی مهمونی و باشگاه اینا هم نمیرفتم که یه وقت چن ساعتی بینه نت اومدنم فاصله نیفته زمان خیلی زیادی بود تاثیرش زیاد بود چون برای اینکه بتونم نیام خودمو مجبور کردم کارای دیگه و فعالیتهای دیگه بکنم چن روز اول نمیتونستم بی قرار بودم اما سعیمو کردم....سر خودمو گرم کردم....باشگاهمو دوباره جدی گرفتم....ورزش کردم برنامه درسیمو فشرده و جدی کردم....الانم سعی میکنم فقط شبا بیام.... 3 لینک به دیدگاه
هـــاله 348 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۸۹ سلام بچه ها.....تو موفقیت من شریک باشینبا شروع اولین روزای پاییزی غمگین و افسرده بودم...وقتی فصل مورد علاقم جاشو به پاییزه غمگین و دلمرده داد و زندگی سرزنده تابستونی جاشو به باد سرد پاییز داد روح منم پاییزی شد و غمگین! چندین ماه با بدترین احوال روحی دست و پنجه نرم کردم و تنهاییامو با چاردیواریه بی روح اتاقم و چشمای اشک آلود قسمت کردم...دیگه اون ادمی نبودم که همیشه بودم انگار یه کس دیگه جای من تصمیم میگرفت و عمل میکرد مثل آدمایی که توی گرداب گیر میفتن به هرچیزی چنگ زدم تا ازین وضع بیرون بیام و بشم همون آدم شاد و سرزنده ای که امان دوستا و خانوادشو با شلوغ کاریاش میبرید.... اما نمیشد.... افسردگی بیماری بود که داشت من وتا مرز نابودی میبرد . . . . . . تا مرگ! هرروز بیشتر فرو میرفتم و هرروز بیقرار تر میشدم... تقریبا درس و کار و زندگی و همه چیز و کنار گذاشته بودم و زندگیمو خلاصه کرده بودم تو خواب و نت و تنهایی و چشمایی که همیشه و بی دلیل میبارید!.... تا اینکه بالاخره با یه اتفاق ساده تصمیم گرفتم دوباره بلند بشم و رخوت و از خودم دور کنم...8-9 روز نت نیومدم و دوباره ورزش و دوباره تفریح و دوباره درس و فعالیت..... حالا حالم خیلی خوبه و تقریبا تو دوره نقاهتم هفته های اخره پاییزم داره تموم میشه و من خوشحالتر از همیشه انتظار زمستون و بهار و میکشم روحم داره دوباره تازه و سرحال میشه و انرژی از دست رفته رو جایگزین میکنه...... همه اینارو گفتم تا این روزای تازه رو با دوستام شریک باشم و این حاله خوش و باهاشون جشن بگیرم امیدوارم سراغ هیچ کس نره و سراغ منم دیگه نیاد ای ول ای ول ای ول دوست گل خودمی تو دخمل من هم بارها از این تصمیم ها گرفتم و زندگیم متحول شد یادت نره دخمله کلی اتفاقای قشنگ تو راهه واست 1 لینک به دیدگاه
bpcom 10070 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۸۹ تبريك ميگم اووووووووري جونمبخاطر منه حالت خوف شده مگه نه؟ اميد وارو هيش وقت افسرگي نياد سراغت 1 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۸۹ چرا بچه رو اونجوری نگا میکنی؟!!! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده