رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

انتهای خیابان هشتم....

برادر نیلوفر توی زندانه و به دلیل قتل غیر عمد قراره اعدام بشه...نیلوفر و نامزدش و چند تا از دوستاش به هر دری می زنن تا 100 میلیون پول دیه جور بشه و....

 

خیلی فیلم قشنگی بود...اما تلخ بود :hanghead:

لینک به دیدگاه
فیلم گشت ارشاد رو با تمام بد بینی ها نشستم دیدم. چون میدونستم از سهیلی دیگه نمیشه فیلم خوب انتظار داشت.

متاسفانه فیلم بدی بود مثل دیگر فیلمهای پر حاشیه امسال قلاده های طلا و زندگی خصوصی

دیگه غلط کنم از این اراجیف ببینم:icon_pf (34):

 

کارگردانهای ایرانی از یک ایده خوششون میاد و بعد داستانی رو به اون ایده میچسبونن. این یعنی فاجعه!!!

 

خدا رو شکر آرشیو فیلمهام هنوز دست نخورده است. :a030:

 

واقعا این فیلم خیلی افتضاحه :icon_pf (34): یک سوم پایانی فیلم که قشنگ فیلم فارسیه ! دیگه از همچین کارگردانی فیلم بهتری هم نمیشد انتظار داشت...حیف سوژه اولیه که حرومش کرده واقعا...

 

من واقعا دلم واسه سینمای دوره اصلاحات تنگ شده فیلمای امسال واقعا افتضاح بودن :4564:

لینک به دیدگاه
واقعا این فیلم خیلی افتضاحه :icon_pf (34): یک سوم پایانی فیلم که قشنگ فیلم فارسیه ! دیگه از همچین کارگردانی فیلم بهتری هم نمیشد انتظار داشت...حیف سوژه اولیه که حرومش کرده واقعا...

 

من واقعا دلم واسه سینمای دوره اصلاحات تنگ شده فیلمای امسال واقعا افتضاح بودن :4564:

حدود 45 دقیقه ی این فیلم سانسور شده...امروز تو یو/تیوب دیدم.....اصلاً یه حالی شدم :sad0:

لینک به دیدگاه
حدود 45 دقیقه ی این فیلم سانسور شده...امروز تو یو/تیوب دیدم.....اصلاً یه حالی شدم :sad0:

 

اصلا مهم نیست....شما ساخت فیلم و نگاه کن و فیلمنامه رو(اگه بشه اسمش رو فیلمنامه گذاشت!) و مقایسه ش کن با فیلمای سیاسی اجتماعی ده سال پیش مثل زیر پوست شهر ببین چه پسرفتی تو فیلمسازی داریم :icon_pf (34):

لینک به دیدگاه
اصلا مهم نیست....شما ساخت فیلم و نگاه کن و فیلمنامه رو(اگه بشه اسمش رو فیلمنامه گذاشت!) و مقایسه ش کن با فیلمای سیاسی اجتماعی ده سال پیش مثل زیر پوست شهر ببین چه پسرفتی تو فیلمسازی داریم :icon_pf (34):

از اون لحاظ... آره خب...:ws37:

لینک به دیدگاه

گشت ارشاد

یک مزخرف کامل

ادمی که عوض دیدن این همه فیلم تلنبار شده تو ارشیوش بره فیلمفارسی های درجه بنجل ببینه اونم دورهمی حقشه اینجوری کنف بشه:w000:

لینک به دیدگاه
گشت ارشاد

یک مزخرف کامل

ادمی که عوض دیدن این همه فیلم تلنبار شده تو ارشیوش بره فیلمفارسی های درجه بنجل ببینه اونم دورهمی حقشه اینجوری کنف بشه:w000:

 

اسب تورین رو دیدین؟:ws3:

لینک به دیدگاه
اسب تورین رو دیدین؟:ws3:

 

اره دیدم

الان بگم خوشم اومد میگن از چیش خوشت اومدهان؟هان؟هان؟

خب یه نگاه مختصری بندازیم به داستان مایه وفلسفه ساخت دوتا از فیلم هایی که دوستان هم ازشون خوششون امده

هوگو وارتیست

که از قضا هردوفیلم با فاصله زمانی بسیار کوتاهی به روی پرده رفتند وجوایز اسکار ومسابقات وجشنواره ها رو هم گرفتند

نگاهی به مضمون هر دوفیلم وقیاس اون با فیلم اسب تورینی نکات اشتراکی رو به معرض تماشا میزاره

حس نوستالژیک

سینمای صامت

بازخوانی تاریخ

اسب تورینی نه برای گیشه ونه برای جلب مخاطب ساخته شده ولی متاسفانه روی موضوعات حساسیت برانگیزی چون نیچه وحواشی پیرامون او مانور داده شده که باعث شده به عنوان اثری نه صرفا هنری به معرض نقد گذاشته بشه

لاجرم عیب وایرادش به این شکل زیاد هست وقابلیت دفاع زیادی نداره

به سکانس هایی از فیلم بیشتر دقت کنیم

- وضعیت ظاهری مرد پیر ونقص جسمی او

- نقص مرد ونقض زن!

- سکانسی که پیرمرد دربشقابش سیب زمینی داره وزن محو تماشای اون شده! درحالی که بشقابش خالی هست

و...

درهرصورت اگر کسی میخواد با قوت وضعف این فیلم بیشتر اشنا بشه من پیشنهاد میکنم هم فیلم پرسونارو ببینه وهم نقدهای اون رو بخونه بعد خودش براحتی میتونه درمورد اینکه فیلم چی برای گفتن داشت قضاوت کنه

-------------------

اما دراخر این فیلم رو برای دیدن کسی توصیه نمیکنم واز فیلم هم دفاع نمیکنم هرچند به نوعی از فیلم خوشم امد:whistle:

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

اخرین فیلمی هم که ساعت 3 دیشب دیدم موزها (انقلابی قلابی) وودی الن بود

یه شاهکار که بازهم تاکیدا میگم مخاطب خاص داره وبرای طیف خاصی شاهکار به حساب می اد هرچند همه کارهای وودی الن قابلیت جذب حداکثری رو داره

 

------------------

 

موزها Bananas

کارگردان: وودی آلن

فیلمنامه: وودی آلن – میکی رز

فیلمبردار: اندرو کاستیک یان

موزیک: ماروین هاملیش

بازیگران: وودی آلن – لوئیس لاسر – کارلوس مونتالبان – ناتی آبسکال – دیوید اورتیز – سیلوستر استالون

۱۹۷۱ یونایتد آرتیستز – رنگی ۸۲ دقیقه

 

مانیش (آلن) کارمند پخمه و زهوار در رفتۀ یک شرکت ساخت محصولات ارگونومیک است که دل ِ خوشی از شغل خود - سنجش کارایی ابزار - ندارد. آشنایی با دختری به نام نانسی (لاسر) که دانشجوی فلسفه و فعال اجتماعی ست، خرسندی و امیدواری مانیش را بر می انگیزد، اما هنگامی که نانسی او را به دلیل نداشتن خوی سلحشوری سرزنش می کند، دل به دریا می زند و راهی کشوری به نام سن مارکو در آمریکای لاتین می شود تا به شورشیان بپیوندد. مانیش پله های ترقی را با سرعتی شگفت آور طی می کند و به مقام رئیس جمهوری سن مارکو می رسد و پیروزمندانه به آمریکا بازمی گردد؛ در حالی که مردم، مسئولان و به ویژه نانسی به او خوشامد می گویند...

 

در آغاز فیلم خبرنگاری از وودی آلن می پرسد : چرا نام فیلم را موزها گذاشته اید؟ و آلن در پاسخ می گوید: به این دلیل که هیچ موزی در فیلم وجود نداشت!

از لحظات بامزۀ فیلم، سکانسی ست که مانیش با شرمساری تسلیم وسوسۀ خرید مجله ای ناپسند می شود و برای لاپوشانی، چند مجلۀ اقتصادی، تاریخی و... نیز به آن می افزاید، اما با همۀ این محکم کاری ها باز انگشت نما می شود؛ چرا که تنها و تنها بهای پشت جلد آن مجلۀ مورد نظر ناخوانا از آب در می آید و کار بیخ پیدا می کند و همه در جریان قرار می گیرند. باز از بخش های جالب فیلم می توان به حضور سیلوستر استالون در نقش یک بزن بهادر اشاره کرد که به همراه دوستش در مترو به مانیش بر می خورند.

 

tumblr_m6cvdtN90J1qdxb69o1_1280.jpg

لینک به دیدگاه
اره دیدم

الان بگم خوشم اومد میگن از چیش خوشت اومدهان؟هان؟هان؟

خب یه نگاه مختصری بندازیم به داستان مایه وفلسفه ساخت دوتا از فیلم هایی که دوستان هم ازشون خوششون امده

هوگو وارتیست

که از قضا هردوفیلم با فاصله زمانی بسیار کوتاهی به روی پرده رفتند وجوایز اسکار ومسابقات وجشنواره ها رو هم گرفتند

نگاهی به مضمون هر دوفیلم وقیاس اون با فیلم اسب تورینی نکات اشتراکی رو به معرض تماشا میزاره

حس نوستالژیک

سینمای صامت

بازخوانی تاریخ

اسب تورینی نه برای گیشه ونه برای جلب مخاطب ساخته شده ولی متاسفانه روی موضوعات حساسیت برانگیزی چون نیچه وحواشی پیرامون او مانور داده شده که باعث شده به عنوان اثری نه صرفا هنری به معرض نقد گذاشته بشه

لاجرم عیب وایرادش به این شکل زیاد هست وقابلیت دفاع زیادی نداره

به سکانس هایی از فیلم بیشتر دقت کنیم

- وضعیت ظاهری مرد پیر ونقص جسمی او

- نقص مرد ونقض زن!

- سکانسی که پیرمرد دربشقابش سیب زمینی داره وزن محو تماشای اون شده! درحالی که بشقابش خالی هست

و...

درهرصورت اگر کسی میخواد با قوت وضعف این فیلم بیشتر اشنا بشه من پیشنهاد میکنم هم فیلم پرسونارو ببینه وهم نقدهای اون رو بخونه بعد خودش براحتی میتونه درمورد اینکه فیلم چی برای گفتن داشت قضاوت کنه

-------------------

اما دراخر این فیلم رو برای دیدن کسی توصیه نمیکنم واز فیلم هم دفاع نمیکنم هرچند به نوعی از فیلم خوشم امد:whistle:

:icon_gol:

 

من از آرتیست خوشم نیومد:icon_pf (34):

 

فیلم اسب تورین اتفاقا به نظرم حرف مهمی برای گفتن داشت و تنها به این دلیل تا آخر دنبالش کردم. اما شخصا مشکلی که باهاش داشتم که به نظرم کسل کننده اومد نوع نگاه کارگردان برای بیان منظور اصلیش بود.

 

چیزی که در فیلم زیاد دیده می شه تکرار هست.....تکرار خوردن سیب زمینی، تکرار آب آوردن دختر از سر چاه، تکرار لباس پوشیدن پدر و ......

اما توی این تکرار ها و تکرار ها و تکرارها دوربین در اکثر اوقات روی اشیاء متمرکز بود تا روی انسان

دختر در فیلم اکثر اوقات از پشت و با موهایی بلند نمایش داده میشه که مشغول درست کردن آتش، اوردن آب، پختن سیب زمینی و .....هست. و توی فیلم 150 دقیقه ای کمتر سکانسی چهره خودش رو نشون میده و این تکرار و نابودی و تباهی رو از زاویه دید چشماش نشون نمیده.

 

پدر هم اکثرا از دور دیده میشه به جز چن سانس که باز هم اون تاکید روی نقص دست و چشمش هست.

 

کارگردان تمایل داشته حس رو اکثرا از طریق اشیاء مثل در ، میز، تخت، پنجره، چوب، آتش ، سطل و ......نشون بده و تکرار مداوم این اشیاء بود که اذیت کننده بود.

بزرگ ترین ایرادش هم به نظر من همین بود که موضوع موضوع انسان و نابودی اون بود اما تمرکز روی اشیاء بود. در صورتی که از روی چهرشون خیلی حس ها رو میتونست منتقل کنه...اما گویا کارگردان به عمد این کار رو کرده بود و این شیوه فیلم سازی اون هست.

 

به هرحال مثل هر اثری تو جایگاه خودش ارزش خودش رو داشت

 

 

 

بلا تار می گوید «اسب تورین» در مورد «سنگینی وجود انسان» است. «فقط می‌خواستیم ببینیم چقدر سخت و وحشتناک است که هر روز به چشمه بروی و آب بیاوری... تکرارِ هرروزه‌ی مسیرِ مشابه راهی است برای نشان دادن آن که چیزی در دنیای آنها نادرست است. این ایده‌ای بسیار ساده و عاری از هر حشو و زوائدی است».

«در فیلم اولم از حساسیت‌های اجتماعی‌ام شروع کردم و می‌خواستم دنیا را عوض کنم و بعد ناگزیر به درک این موضوع شدم که مشکل پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. در حال حاضر تنها می‌توانم بگویم این کاملا بغرنج است و نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد، ولی می‌توانم ببینم که چیزی خیلی نزدیک است – پایان.» به گفته‌ بلا تار، کتابی که دختر از پیرمرد کولی که با همراهانش به چاه آب هجوم آورده‌اند می‌گیرد، «ضد بابل» است. همچنین تار مخاطبِ در حال تماشای فیلم را بخشی از سایه‌ی نیچه‌ای توصیف می‌کند.

لینک به دیدگاه

 

من از آرتیست خوشم نیومد:icon_pf (34):

 

فیلم اسب تورین اتفاقا به نظرم حرف مهمی برای گفتن داشت و تنها به این دلیل تا آخر دنبالش کردم. اما شخصا مشکلی که باهاش داشتم که به نظرم کسل کننده اومد نوع نگاه کارگردان برای بیان منظور اصلیش بود.

 

چیزی که در فیلم زیاد دیده می شه تکرار هست.....تکرار خوردن سیب زمینی، تکرار آب آوردن دختر از سر چاه، تکرار لباس پوشیدن پدر و ......

اما توی این تکرار ها و تکرار ها و تکرارها دوربین در اکثر اوقات روی اشیاء متمرکز بود تا روی انسان

دختر در فیلم اکثر اوقات از پشت و با موهایی بلند نمایش داده میشه که مشغول درست کردن آتش، اوردن آب، پختن سیب زمینی و .....هست. و توی فیلم 150 دقیقه ای کمتر سکانسی چهره خودش رو نشون میده و این تکرار و نابودی و تباهی رو از زاویه دید چشماش نشون نمیده.

 

پدر هم اکثرا از دور دیده میشه به جز چن سانس که باز هم اون تاکید روی نقص دست و چشمش هست.

 

کارگردان تمایل داشته حس رو اکثرا از طریق اشیاء مثل در ، میز، تخت، پنجره، چوب، آتش ، سطل و ......نشون بده و تکرار مداوم این اشیاء بود که اذیت کننده بود.

بزرگ ترین ایرادش هم به نظر من همین بود که موضوع موضوع انسان و نابودی اون بود اما تمرکز روی اشیاء بود. در صورتی که از روی چهرشون خیلی حس ها رو میتونست منتقل کنه...اما گویا کارگردان به عمد این کار رو کرده بود و این شیوه فیلم سازی اون هست.

 

به هرحال مثل هر اثری تو جایگاه خودش ارزش خودش رو داشت

 

 

 

 

 

خب اینم یه تیپ خاص از کارگردانی ونگاهی متفاوت به مسائل تاریخی - اجتماعی هست

درمورد زن ومرد:

فارغ از تقسیم بندی های رایج نوع نگاهها به زن رو میشه درقالب های زیر تفسیر کرد

نگاه ابزاری به زن ودر کل انسان : برگرفته از مضامین مکاتب فلسفی واجتماعی که نوعی از ماشینیسم رو تبلیغ میکنند وبه دنبال افریدن دنیایی نو بدون نقش افرینی احساس وروح دراون هستند یعنی ذات بشری به درجه دوم اهمیت سوق داده میشه وجای اونو نوعی از فایده گرایی ونخبه سازی ونخبه پروری براساس اموزه ها ودیدگاههاشون میگیره

نگاه سنت مدارانه به زن : اموزه های مبتنی بر اخلاق دینی بالاخص کلیسایی که برگرفته از عهد عتیق هستند بخش مهمی از فلسفه این دید رو شامل میشن

نگاه سنت شکن به زن : مثل اموزه هایی که برای احقاق حقوق وبرابری جنسیت ورعایت عدالت رفتاری رو دراجتماع جستجو میکنه...بیشتر شبیه مکاتب عقل گرا وانتقادی(البته نه به صورت کلی)

نگاه دگم : !!!

نگاه فرانو به زن : پرهیز از تبدیل زن به ابزار کار و استفاده ودر عین حال پرهیز از چالشهای امیخته با هیاهو وهوچی گری برای پاک کردن صورت مسئله که همیشه یا تلفیقی از اندیشه های چپ رو دراین نگاه شاهد بوده ایم یا نوعی هنجارشکنی مبتنی بر انارشیسم که باعث شده این نگاه بیشتر بربادرفته تداعی بشه

------------

درکل نمیشه ایرادی بر نوع تفسیر از وجود زن دراجتماع گرفت بلکه ایراد درتاریخی هست که دراین فیلم هم به نوعی به باد انتقاد گرفته شده وتکرار جزمیت تاریخ رو سخره گرفته

--------------

به نظرم این تکرار منشا خودش رو درهمون جمله مشهور نیچه معنا میکنه : خدامرده است!ما خدارا کشته ایم

به نوعی اعتراضی براستحاله جامعه درمعنا ومفهوم واز دست دادن هویت زندگی

------------

نکته پایانی هم اینکه تو این فیلم من مرد رو به جامعه شبیه دونستم وزن رو به انسان!

جامعه ای که با تمامی ظواهر قدرتمندانه اش ناقص وعاجز هست وانسانی که بی پناه واسیر تکرار تاریخ شده

لینک به دیدگاه

سلام دوستان عزیز

یک نکته درباره فیلمهای نابغه سینما بلا تار یا فیلمسازهایی از این دست ، می خواستم بگم

به اعتقاد من سینما یعنی فرم

برای بیان بعضی از مفاهیم شما انتظار نداشته باشید که سینما گر بیان ساده تر سینمایی رو داشته باشه. برای اینکه شما درگیر کنه، باید فرم فیلم قادر به بیان محتوا باشه.

مثالی میزنم همه ما فیلم های جیمز باند رو دیدیم . مفهوم کلی فیلمهای جیمز باند درباره نجات دنیاست. این مفهوم یعنی نجات دنیا رو ما درفیلم بسیار متفاوت "ایثار" تارکوفسکی هم میبینیم.

در فیلمهای جیمز باند دنیا قرار به دست یک مامور چشم چرون زن باز با کلی عملیات اکشن نجات پیدا کنه اما در ایثار مفهوم Sacrifice را ما با تصاویر دلنواز و شاعرانه میبینیم. کسی برای نجات دنیا تمام زندگی خودشو فدا میکنه.

این فرم فیلم است که بیان کننده اثر است. کسالت بار بودن زندگی مرد و دختر در اسب تورین ، آخرالزمانی بودن فیلم، مرگ مهمترین فیلسوف در دنیای فرامتنی فیلم و در نهایت گرسنگی پایان فیلم با گاز زدن سیب زمینی خام در نبود آتش، اینها و مسائل دیگر فیلم باید در چه ریتم ، فرم و لحن سینمایی بیان میشد؟

فیلم ها دیگر بلا تار با همین سبک ساخته شده و این فیلم رادیکال ترین اثر بلا تار هست.

بنده این فیلم ها رو از تار دیدم

مردی از لندن - نفرین - هارمونی های ورکمیستر- تانگوی شیطان- Outsider

اسب تورین برام شاهکار بود.

لینک به دیدگاه

the ides of march

 

ژانر درام / 2011 / امریکا / کارگردان جرج کلونی

 

خلاصه داستان : یک سردبیر روزنامه ، به خاطر یک کاندیدای تازه کار ریاست جمهوری در مدت زمان کمپین های انتخاباتی دست به اعمال کثیف و پلدی میزند …

 

 

 

Martha Marcy May Marlene

 

ژانر : درام / 2011 / سوئد

 

خلاصه داستان : زنی که از خاطرات تلخ گذشته رنج می برد و دچار پارانویا است، پس از گریختن از مکانی که به مدت ۲ سال در آنجا مورد سوء استفاده قرار گرفته، سعی دارد با خانواده اش دوباره ارتباط برقرار کند و از آن ها کمک بگیرد...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...