*mishi* 11920 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ شبانگاه خواجهها بانوان بینوا را چون مرغان بیپناه، دست و پا بستند و در داخل گونی انداخته به كنارۀ بوسفور بردند و با بستن سنگی بزرگ به گونیها و غلطانیدن آن به داخل خلیج پیكرهای آن پریرویان را به امواج دریا سپردند و در یك شب حدود 200 زن را در خلیج غرق كرده، به توپ قاپی بازگشتند. تنها چیزی كه در حرمسرا حائز اهمیت بود، این بود كه از ورود هرگونه موجود نرینه به داخل و اطراف آن جلوگیری به عمل آید، خواه این موجود نرینه یك گربه باشد یا یك گنجشگ یا كبوتر! آن پسر بچههای سیاه و سپید حبشی كه اینك پس از گذشت تقریبی سه سال از اقامتشان در دربار، زبان فارسی و البته كمی هم تركی به علاوه خواندن قرآن و ادعیه مذهبی را یاد گرفته، مقدار محدودی نیز به فارسی میتوانستند بنویسند، به صورت یك گردان از قصیالقلبترین افراد نوع بشر در آمده و به خاطر ناتوانی در رسیدن به آنچه تمام همسن و سالانشان به آن میتوانستند دست یابند، دارای یك عقده درونی حقیقتاً خطرناك شده بودند. آنان تنها به این میاندیشیدند كه به ولینعمت خود كه اكنون میدانستند وی شاه ایران است، بی كم وكاست خدمت كرده هر اتفاقی كه ناموس سلطنت را بیآبرو كند از میان بردارند. چه بسیار از ایشان كه كودكان را سقط كرده یا نوزادان را خفه میكردند تا برخی اتفاقات نامیمون در حرمخانۀ شاهی رخ ننماید. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ناصرالدین شاه و شش نفر از زنانش در اندرونی اگر كمی به عقب و به عصر صفوی باز گردیم شاید با خواندن یادداشتهای «كمپفر» كه در دربار سلطان صفوی طبیب بوده بتوانیم وضعیت سخت و سفت حرمسرا را تصور نماییم. وی اشاره میكند كه در حیاط اندرونی تقریباً پنج اطاق مربوط به زنان شاه وجود دارد كه در مقابل هر دری یكی از خواجههای سفیدپوست شاه ایستاده است. وی بر این نظارت میكرد كه بانوی داخل اطاق خیالاتی به سرش نزند و در موقع احضار برای شرفیابی به تمام موازین آرایش و پیرایش خویش را رعایت و آنها را موبهمو اجرا نموده باشد. این گروه مجازند تمام سوراخهای حرمسرا را سرك بكشند و همچون یك خفاش هر یك از اهل حرم را غافلگیر نمایند و به اعمال هر كس به چشم خردهگیری و دقت با وسواس بنگرند و تجسس در كار همه را پیشینه اصلی خود پندارند. شاید اولین سؤالی كه به ذهن خطور میكند این باشد كه این افراد با دیدن این صحنه كه یك فرد این همه همسر دارد و ایشان از داشتن یك زوجۀ مناسب هم محرومند چه حالی پیدا میكرد! و چگونه میتوانستند در این محیط كار كنند، این حرف به اعتقاد من آنجا درست مینمود كه میان شاه و زنانش اُنس و الفتی باشد. خواجههای سلطان عبدالعزیز عثمانی خوب به خاطر میآورند كه روزی سلطان به تعداد زیادی از همسرانش ظنّ برد و به طور دیوانهوار دستور قتل ایشان را صادر كرد. شبانگاه خواجهها بانوان بینوا را چون مرغان بیپناه، دست و پا بستند و در داخل گونی انداخته به كنارۀ بوسفور بردند و با بستن سنگی بزرگ به گونیها و غلطانیدن آن به داخل خلیج پیكرهای آن پریرویان را به امواج دریا سپردند و در یك شب حدود 200 زن را در خلیج غرق كرده، به توپ قاپی بازگشتند. آری این عمل وحشیانه شاید دل خواجهها را نیز به درد میآورد و خدا را سپاس گفتند كه ایشان مانند سلطان اینقدر خوی وحشیگری ندارند. اما بشنوید از اعتماد شاه به ایشان كه خود جای بسی شگفتی دارد كه شاهی كه به خودش اعتماد و اطمینانی ندارد، چگونه بر مشتی خواجه اینقدر خاطر جمع كرده كه آبرویش را به امانت نزد ایشان نهاده است. شاه میدانست كه خواجهها زیركند و باهوش، امین هستند و خویشتندار و در وفاداری ایشان سرسوزنی نمیتوان تشكیك كرد. به همین سبب همواره معلمان و مربیان شاهزادگان را از میان خواجگان گزین میكردند، و اداره و تربیت شاهزادگان را یك خواجه عهدهدار بود، چنانكه خود شاه نیز از دست پروردگان خواجههای پدرش بود! در عصر صفوی، خواجهها گذشته از رسیدگی به امور تربیتی، ادارۀ امور قسمتی از دربار به نام انتخاب ولیعهد را بر عهده داشتند. این خواجهها در حقیقت ادارۀ امور مملكت را برنامهریزی میكردند و از میان فرزندان ذكور پادشاه كسی را كه لایقتر باشد به عنوان جانشین معرفی مینمودند و همین افراد بودند كه پس از مرگ شاه طرح بر تخت نشستن همان شاهزاده را بدون كم وكاست اجرا میكردند. در آن عصر خزانۀ شاهی نیز در دست یكی از خواجههای سلطان بود. شاید دلیل این همه اطمینان این بود كه ایشان را از كودكی خریداری كرده و در حرمسرا به كار میگماردند، در آن محیط نه از نگاه پدری خبر بود و نه از آغوش پر مهر مادری، هیچكدام یكدیگر را نمیشناخته و اصلاً اسم ولایت و كشوری را كه در آن به دنیا آمده بودند نمیدانستند. اینان چون نه خانوادهای داشتند كه به فكر آن باشند و نه فرزندانی كه آینده ایشان را در نظر قرار دهند هرگز فكر دزدی و تحصیل مال نداشته و از هرگونه دستاندازی به حرمخانه و خزانه دور بودند و این امر باعث شده بود كه در شورای حكومت و سلطنت، خواجه صندوقخانه خزانۀ شاهی به عنوان یك فرد منصبدار و با كیاست معروف و مشهور باشد و در جلسات نقش اساسی را بر عهده گیرد و بتواند بی هیچ پردهپوشی به حساب و كتاب درباریان طمّاع و مال مفتخور رسیدگی نماید. امّا آنچه برایم بیشتر از هر چیزی جالبتر در نظر افتاد تربیت ولیعهد توسط ایشان بود كه برایتان ان شاءالله شرح خواهم داد. 11 لینک به دیدگاه
مهندس خوش فکر 11397 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ زناشون چرا سیبیل دارن اون موقع که اپیلاسیون نبوده 1 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ زناشون چرا سیبیل دارن :persiana__hahaha: اتفاقا چندسال پيش وقتي عكس يكي از زناشونو تو كتاب ديدم بلند داد زدم بابا بيا اين خانمه سبيل داره 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ :persiana__hahaha: اتفاقا چندسال پيش وقتي عكس يكي از زناشونو تو كتاب ديدم بلند داد زدم بابا بيا اين خانمه سبيل داره :ws47: 1 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ شما ازکل مطلب همین سبیلا رو دیدین اصلا 200 زن داخل گونی به اب انداخته نشدن که:w00: 3 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۸۹ یکی نبود بپرسه چی شده و چرا یهو به 200 تا زنت با هم شک کردی... 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۸۹ دلم واسه ناصر سوخت!!!!!!!!!!!!! مگه خودش چه خفته اي بوده! 2 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۸۹ اون موقع که اپیلاسیون نبوده اره ولی و.......... که بود :ws28: 4 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۸۹ اره ولی و.......... که بود :ws28: بی ادب:vahidrk: 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۸۹ من که عکسی ندیدم ولي همه ديديم 1 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۸۹ زناشون چرا سیبیل دارن در گذشته سبیل نشان زیبایی بوده برا زن حافظ چندین بار به خط سبز بالای لب یار توشعراش اشاره کرده !! اینم انیس الدوله سوگلی ناصر الدین شاه با سبیل 1 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۸۹ در گذشته سبیل نشان زیبایی بوده برا زن حافظ چندین بار به خط سبز بالای لب یار توشعراش اشاره کرده !! اینم انیس الدوله سوگولی ناصر الدین شاه با سبیل يادمه راهنمايي كه بوديم معلم تاريخمون اينقدر از سوگلي ناصرالدين شها ميگفت كه ارزوم بود ببينمش ولي متاسفانه انگار سليقه ها فرق داره!!!!! 1 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، ۱۳۹۰ شبانگاه [/url]خواجهها بانوان بینوا را چون مرغان بیپناه، دست و پا بستند و در داخل گونی انداخته به كنارۀ بوسفور بردند و با بستن سنگی بزرگ به گونیها و غلطانیدن آن به داخل خلیج پیكرهای آن پریرویان را به امواج دریا سپردند و در یك شب حدود 200 زن را در خلیج غرق كرده، به توپ قاپی بازگشتند. آری این عمل وحشیانه شاید دل خواجهها را نیز به درد میآورد و خدا را سپاس گفتند كه ایشان مانند سلطان اینقدر خوی وحشیگری ندارند. یاد یه کتابی افتادم که واسه اینکه یکی از زنای حرمسرا چون فرار کرده بود ته پاش سنگ بستن و انداختن تو اب و سرداری که عاشقش بود دیر میرسه 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده