رفتن به مطلب

بدون شرح . . .!


Hossein.T

ارسال های توصیه شده

من خيلي خوشحال بودم !

من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بوديم. نامزدم هم دختر فوق العاده اي بود

فقط يه چيز من رو يه کم نگران مي کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!

اون دختر باحال، زيبا و جذابي بود که گاهي اوقات بي پروا با من شوخي هاي ناجوري مي کرد و باعث مي شد که من احساس راحتي نداشته باشم

يه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون براي انتخاب لیست مهمونای عروسي.

سوار ماشينم شدم و وقتي رفتم. اون تو خونه تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت :

اگه همين الان 100 دلار به من بدي بعدش حاضرم با تو …………….!

من شوکه شده بودم و نمي تونستم حرف بزنم

اون گفت: من ميرم توي اتاق خواب و اگه تو مايل به اين کار هستي بيا پيشم

وقتي که داشت از پله ها بالا مي رفت من بهش خيره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقيقه ايستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم و به طرف ماشین رفتم…!

يهو با چهره نامزدم و چشمهاي اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!!

پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بيرون اومدي…!

ما خيلي خوشحاليم که چنين دامادي داريم و هيچکس رو بهتر از تو نمي تونستيم براي دخترمون پيدا کنيم. به خانوادهء ما خوش اومدي !!!

 

نتيجه اخلاقي : هميشه سعي کنيد کيف پولتون رو توي داشبورد ماشينتون بذاريد شايد براتون شانس بياره!

 

:banel_smiley_4::banel_smiley_4::banel_smiley_4:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

ایول.....مردم شانس دارن والا!! حالا منی که هیچ وقت توو کیفم پول نیست در همچین موقعی تراول توو کیفم پیدا میکنم!:banel_smiley_4:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
ایول.....مردم شانس دارن والا!! حالا منی که هیچ وقت توو کیفم پول نیست در همچین موقعی تراول توو کیفم پیدا میکنم!:banel_smiley_4:

 

هان! مكه دخمل نيستي؟

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...