هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۸۹ ایرانی نبود پس راحت می تونسته طلاق بگیره من که فکر می کنم طلاق گرفته خیلی از زنایی ایران چون استقلال مالی ندارن و شایدم برای سرنوشت بچه هاشون و کلا چون ذاتا از خود گدشته و فدا کار در مقابل جنس مرد بار اومدن جدا نمیشن میسوزن و می سازن شاید خودشون هم مث مروشون خائن شن 2 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۸۹ خیلی از زنایی ایران چون استقلال مالی ندارن و شایدم برای سرنوشت بچه هاشون و کلا چون ذاتا از خود گدشته و فدا کار در مقابل جنس مرد بار اومدن جدا نمیشن میسوزن و می سازن شاید خودشون هم مث مروشون خائن شن نه عزیزم مشکل از قانون و تربیت غلط زنا طوری تربیت شدن که مرد حق داره هر کاری دلش می خواد بکنه و قانون هم همینو میگه نمونه این قانون حمایت از خانوار که تصویب شد ذاتی نیست مطمئنا زن خائن نمیشه چون این حق در خودش نمی بینه لینک به دیدگاه
hodaa 5488 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۸۹ خیلی از زنایی ایران چون استقلال مالی ندارن و شایدم برای سرنوشت بچه هاشون و کلا چون ذاتا از خود گدشته و فدا کار در مقابل جنس مرد بار اومدن جدا نمیشن میسوزن و می سازن شاید خودشون هم مث مروشون خائن شن دقیقا همینطوره....زنی که نهایت یه دیپلم داره و خانه داره و تو کل زندگی مشترکش تو اجتماع نبوده و منبع درامدی از خودش نداره هر چقدر هم که همسرش عوضی باشه ناچاره باهاش بمونه.....خیلی ها خودشون رو میزنن به گیجی....چون چاره ای ندارن....بد رو به بدتر ترجیح میدن لینک به دیدگاه
shadmehrbaz 24772 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۳۸۹ خانوم اومد خونه دید شوهرش تو رختخواب با زن زیبائی خوابیده. رنگ از روش پرید و داد زد: "مرتیکه بی* وجدان. چطور جرات میکنی* با زن نجیب و وفادار، و با مادر بچه*هات یه هم چین کاری بکنی*. من دارم میرم و دیگه نمی*خوام ببینمت. همین الانه طلاقم رو می*خوام." شوهره با التماس گفت: "عزیزم، فقط یه لحظه اجازه بده توضیح بدم که چی* شد و بعد هر کاری خواستی* بکن." خانومه گریه کنون گفت: "باشه ولی* این آخرین حرفیه که به من میزنی." شوهره گفت:" ببین عزیزم. من داشتم سوار ماشین میشدم که بیام خونه. این خانوم جوون ایستاده بود و از من خواست که برسونمش. به نظرم خیلی* افسرده و نگران اومد و دلم براش سوخت و قبول کردم. متوجه شدم که خیلی* لاغر و ژولیده است، به خصوص که گفت که مدتهاست که چیزی نخورده. از سر دلرحمی اوردمش خونه و غذای* دیشبی که برای تو درست کردم و نخوردی گرم کردم و بهش دادم، که دو لُپّه همه را خورد. دیدم که خیلی* کثیفه و لباسش پاره پوره است. پیشنهاد کردم که یه دوش بگیره، که پذیرفت. فکر کردم چند تیکه لباس بهش بدم. اون شلوار جین را که تنگت شده بود و دیگه نمیپوشیدی بهش دادم. اون شورتی را هم که برای سالگردمون خریده بودم و هیچوقت نپوشیدی و گفتی* که من اصلا سلیقه ندارم بهش دادم. اون پیرهنی که خواهرم هدیه کریسمس بهت داده بود و هیچوقت نپوشیدی که حرص اون را در بیاری بهش دادم. بعد اون پوتینی که کلی* پولش را دادی ولی* هیچوقت نپوشیدی چون یکی* از همکارات عین اونا داشت را هم دادم بپوشه." شوهره یه کم مکث کرد و گفت:" نمی*دونی چقدر خوشحال شد و چقدر تشکر کرد. بعد همینطور که داشت به طرف در میرفت گفت.میبخشید آقا، چیز دیگه*ای هست که خانومتون اصلا استفاده نمیکنه خيلي باحال بود :ws28: سالگرد ازدواجشم واسش شورت خريده بوده !!!! لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده