رفتن به مطلب

شهرسازي : شهرسازي جديد (New urbanism)


ارسال های توصیه شده

مقدمه:

آدميان از ديرباز در مكان و سرزمين‌هاي مختلف و متعددي كه شايد تنها معيار وابستگي آنان به يكديگر بود، ظاهر گشتند، شهرها به وجود آمدند، توسعه يافتند و تمدن خود را بر پهنه وسيعي از سرزمين گستراندند و سپس از بين رفتند. دلايل نيستي آنها كاملاً معلوم و مشخص نيست. بلاياي طبيعي و يا عوامل ديگر مانند جنگ به نوعي در تنازع بقا سهيم بوده‌اند و هستي و نيستي را دريك كاسه قرار دادند.

ليكن حيات ادامه يافته است و مشاهده مي‌كنيم كه پي نابودي‌ شهرها باز شهرهاي ديگر احداث مي‌گردند. ويران مي‌شوند و دوباره بر روي سرزمين بكر ديگري بنا مي‌گردند. بنابراين شهرسازي يكي از نيازهاي كهن بشري است.

ليكن بايد اذعان داشت كه هرگز شهري در تاريخ وجود نداشته كه توسط معماران ساخته شده باشد، اگرچه مصلحان اجتماعي و آرمانگرايان شهرهايي در تصورات خود ساخته‌اند، ليكن شهر را مي‌بايد محصول قدرت و اقتدار حكومتها و دولت‌ها دانست. (شهيدي، 1371)

اين معيار شاخص مناسبي براي دوران قبل از تاريخ تا عصر حاكميت پادشاهان و حكمرانان تا قرن 18 ميلادي در جهان است.

شهر به عنوان يك ارگانيسم پيچيده زنده، رشد مي‌كند و دائماً در حال تحول و دگرگوني است. مكاني است كه بايد ايده‌آل‌ها و تجارب انساني را شكل داده و نقش قاطعي در تأمين رفاه، سلامت و آسايش ساكنان خود داشته باشد، اما شهرهاي ما مكانهاي نامناسبي براي زندگي انسانها هستند و اين نارضايتي نيز همواره در طول حيات شهرها وجود داشته است. هر نوع آشفتگي چه دروني و چه بيروني براي انسان تحمل‌ناپذير است.

شهرسازي امروز ما، محصولي است كه از ايده‌ها، تفكرات، تجربيات و اقداماتي است كه طول تاريخ شهر توسط نسل هاي مختلف حاصل آمده است. (حبيب، 1377)

تولد شهرسازي نوين، با جريانات فني و اقتصادي، كه شهر صنعتي را به وجود آورده و دگرگون ساخته‌اند، همزمان نيست. اين تولد در يك دورة بعدي روي مي‌دهد؛ يعني هنگامي كه تأثيرات كمي تغيرات در حال جريان آشكار گشتند و در تضاد با يكديگر قرار گرفتند و در نتيجه، ضرورت اقداماتي به منظور ترميم اوضاع، اجتناب‌ناپذير شد. (بندؤلو، 1355)

اين آرايش از ايالات متحده آمريكا برخاسته و پاياني براي پراكندگي شهرها و جنبشي براي جايگزيني سكونت ماشيني پنجاه سال قبل را با بازگشت به اصول طراحي سنتي را ارائه كند.

بنيان‌گذاران كنگره شهرنشيني جديد، آندرس دواني و اليزابت پلاتر زيبرگ، هستند كه در جلوي صف اين جنبش حركت مي‌كنند و در جامعه غيرشهري آنها هزينه‌هاي پراكندگي‌ اجتماعي را از نظر اكولوژيك، اقتصادي و اجتماعي مورد ارزيابي قرار داده‌اند. شهرنشيني سنتي با استفاده تركيبي همراه است و مانند روستاها يا تقسيم بر شهرها و شهرك ها رشد قابل ملاحظه‌اي را در بر داشته است. پراكندگي شهري، مخالف ا مدل شهرنشيني سنتي كه به شكل ارگانيك به عنوان واكنشي به نيازهاي انساني است، پراكندگي بدون شهري سيستم مصنوعي ايده‌آلي مي‌باشد.

درآمدي بر شهرسازي جديد:

يك آلترناتيو براي توسعه و برنامه‌ريزي مدرن و اتومبيل محور:

در خلال ربع اول قرن اخير، شهرهاي ايالات متحده به صورت واحدهاي همسايگي متراكم و با كاربري مختلط توسعه يافت. اين آ؟؟؟؟ بر اساس ضرورت‌هاي منطقه‌بندي و معماري مدرن و افزايش روزافزون اتومبيل شروع به تغيير كرد. بعد از جنگ دوم جهاني يك سيستم جديد توسعه در سراسر كشور به اجرا درآمد كه مبتني بر جايگزيني اين واحدهاي همسايگي با يك جداسازي كاربري شديد بود. كه با عنوان توسعه يا گسترش حومه‌هاي قديمي (CSD) شناخته مي‌شد. عمده شهروندان آمريكا اكنون در حومه‌هايي كه در 50 سال اخير ساخته شده است زندگي مي‌كنند.

اگرچه CSD با استقبال عمومي روبرو گرديد ولي هزينه‌هاي عمده‌اي را نيز به دنبال داشت. عدم وجود يك مركز شهري يا فضاهاي پياده، صرف زياد زمين‌هاي حومه در مقابل اسكان جمعيت كم از جمله اين هزينه‌ها بود. استفاده از اتومبيل در ازاي هر فرد به سرعت افزايش يافت به خاطر آنكه يك وسيله موتوري براي شهرهاي حومه به شهر كاملاً ضروري بود.

افرادي كه توانايي رانندگي نداشتند بسيار محدود بودند. افراد ساكن سهم زيادي از درآمد خود را براي ماشين خود خرج مي‌كردند.

Newurban يك واكنش به اين پراكندگي است. N.U. بر پايه اصولي از برنامه‌ريزي ؟؟؟ استوار است كه با همديگر در جهت ايجاد يك مقياس انساني و مجموعه‌هاي قابل پياده‌روي همكاري مي‌كنند. N.U. ها رويكردهاي متنوعي را به كار مي‌گيرند. برخي از آنها فقط بر روي پروژه‌هاي بازسازي كار مي‌كنند. تعدادي ديگر بر روي توسعه‌هاي با محور ترافيك و حركت متمركز مي‌شوند. هنوز تعدادي از آنها در تلاش جهت دگرگون ساختن حومه‌ها هستند. و بسياري ديگر در همه اين مقوله‌ها فعاليت مي‌كنند. N.U. شامل طرحهاي سنتي و تلفيق آنها با حساسيت‌هاي دوران مدرن است. اما همه N.U. ها معتقدند كه واحدهاي همسايگي سنتي قدرت و توانايي آن را دارند كه مجموعه‌هاي پايدار و كاركردي را ايجاد كنند. اين سبك ريشه‌هاي خود در كارهاي معماران و برنامه‌ريزان مستقل دهه 70 و 80 مستحكم نمود كه در دهه 90 در يك گروه نسبتاً يكپارچه با همديگر همكاري نمودند. پس از مدت كوتاهي اين سبك اثرات مهمي بر شهرها گذاشت. بيش از 600 شهر جديد، روستا و واحد همسايگي در امريكا طراحي شده‌اند و يا در حال ساخت مي‌باشند كه از اصول N.U. استفاده مي‌كنند. علاوه بر آن صدها پروژه كوچك مقياس در شهرهاي جديد در جهت ايجاد خيابانها و بلوكهاي قابل پياده‌روي در حال انجام است.

در مقياس منطقه‌اي N.U. اثرات گسترده‌اي در چگونگي و جهت گسترش مناطق كلان شهري گذاشته است. حداقل 14 برنامه با مقياس كلان براساس اصول N.U. پايه نهاده شده‌اند كه چگونگي ارتباط شبكه‌ حمل و نقل و كاربري و استفاده از واحدهاي همسايگي به عنوان بلوكهاي ساختماني پايه در يك منطقه را مشخص مي‌كند.

در مريلند و چندين ايالت ديگر، اصول N.U. بخش اصلي قوانين توسعه و رشد را تشكيل مي‌دهند.

به هر حال N.U. در حال گسترش اثرات خود در تمام زمينه‌هاي توسعه است. همان‌طور كه Starbuck كيفيت قهوه را در رستورانها و كافه‌ها بالا مي‌برد. توسعه دهندگان اصلي نيز در حال پذيرفتن المانهاي طراحي شهرهاي جديد از قبيل گاراژهاي پشتي خانه‌ها و مراكز شهري با كاربري مختلط و سرسبز در واحدهاي همسايگي هستند.

سبك N.U. با نامهاي ديگري نيز شناخته مي‌شود. از قبيل طراحي سنتي جديد، توسعه ترانزيت محور و توسعه واحدهاي همسايگي سنتي.

شهرگرايي جديد اتكاي زيادي به باغشهرها، انگارة واحد همسايگي و نوشهرهاي بريتانيايي دارد، هر چند از اين مورد آخر كمتر نامي به ميان آورده مي‌شود. براي مثال انبرز هاوارد نظرية شهرهاي اجتماعي را پيشنهاد كرده بود كه خوشه‌اي از باغشهرها در آن داراي ارتباطات متقابل شده بودند. اين قضيه بنيان برخي از شهرهاي جديد، در زمينه به كارگيري حمل و نقل عمومي به عنوان ستون فقرات توسعة مجتمع‌هاي به هم فشرده بود، كه براي نمونه در نوشهرهاي رِديچ و اِروين به كار گرفته شد.

اگرچه ميان مبناي اقتصادي مجتمع‌هاي شهرگرايان جديد و باغشهرها، تفاوت واضحي وجود دارد، اما شباهت‌هاي زيادي نيز در آنها يافت مي‌شود. يكي از تفاوت استفادة گسترده از بن‌بست‌هاي “ردبرن” در نوشهرها است كه با استفاده از شبكه‌هاي شطرنجي در مجتمع‌هاي شهرگرايي جديد متضاد است. تفاوت ديگر ميان آنها، استفادة آگاهانه از سبك‌هاي تاريخي معماري و كيفيت‌هاي بصري سنتي در شهرگرايي جديد است. از سوي ديگر، باغ شهرها و نوشهرها بريتانيايي، ساخت و سازهايي جديد بودند كه پيشرفت و مدرنيته زمان خود را بيان مي‌كردند. (مدني‌پور، 1379)

با الهام از جنبه‌هاي طراحي شهري جديد، N.U. تكرار در مجموعه‌هاي قديمي نيست. براي مثال، خانه‌هاي جديد درون واحدهاي همسايگي مي‌بايست كه فضاهاي زندگي مدرن و سازگار با تقاضاي ساكنين را فراهم سازند. مغازه‌ها و فضاهاي تجاري مي‌بايست پاركينگ‌هاي كافي، طرحهاي مدرن و ارتباط به مسير پياده و اتومبيل و سيستم حمل و نقل را داشته باشند.

با يك طراحي مناسب، ادارات بزرگ، صنايع كوچك و حتي ساختمانهاي كوچك مي‌توانند در يك واحد همسايگي قابل پياده‌روي قرار گيرند. فضاهاي پارك به عنوان اصلي‌ترين تركيب محدوده‌هاي تجاري، در پشت واحدهاي تجاري در شهرهاي جديد استقرار يافته‌اند. اندازه اين قطعات روز به روز در حال كاهش مي‌باشد و فضاهاي پارك در كنار خيابان نيز در حال محدود شدن است و به سمت شكل‌هاي ديگر حمل و نقل پيش مي‌رود. تفاوت‌ ديگر شهرهاي قديم و جديد خيابانهاي شطرنجي و شبكه‌اي آنها است. شهرهاي تاريخي آمريكا از يك شبكه شطرنجي پيروي مي‌كنند. كه كاملاً ضابطه‌مندند. N.U.ها عمدتاً از يك شبكه تعديل يافته با تقاطع‌هاي T شكل و خيابانهاي منحني استفاده مي‌كنند تا ترافيك را آرام نموده و جذابيت‌هاي بعدي را افزايش بخشند.

اين تركيب قديم و جديد پايه Neotraditional توصيفي مي‌باشد كه بسياري از خصوصيات خود را از مدرنيسم الهام گرفته است. اما اين سبك چيزي فراتر از رويكرد طراحي شهري مي‌باشد و با الهام از گذشته آن را با حال و آينده وفق داده است.

اما يك تناقض اينست كه شهرگرايي جديد از همان زبان كاركرد گرايانة مدرنيسم استفاده مي‌كند، اما لباسي سنتي به خود مي‌پوشاند (در كارهاي دواني و زيبرك كه در بعد صحبت خواهد شد، مصداق دارد) قدرت و سرزندگي “شهرگرايي جديد” غالباً حاصل از موضع نقادانه‌اش در قبال مدرنيسم و گسترش مناطق حومه شهرها، است. شهرگرايان جديد در نظريه‌پردازي‌هاي خود، تمايل دارند آميختگي اجتماعي و محيطي را، به عنوان واكنشي به انفكاك اجتماعي- مكاني كه معرفة حومه‌هاست تقويت كنند. (مدني‌پور، 1379)

خوشبختانه N.U. شرايط متعادل كننده را ايجاد كرده است كه شامل نگهداري از فضاهاي قابل پياده‌روي با مقياس انساني در مقابل توليدات تجاري و مسكوني مدرن مي‌باشد و از اين نظر نيز با CSD (گسترش حومه‌هاي قديمي) در حال رقابت است.

مشكلات اين ايجاد تعادل دليل اصلي براي بسياري از توسعه‌دهندگان مي‌باشد كه بجاي استفاده از اصول N.U. يك روش تلفيقي را پيش بگيرند، تعدادي از N.U. ها تصور مي‌كنند كه اين روش تلفيقي تهديد كننده تحرك و جنبش در شهرها است زيرا آنها تنها برچسب از زبان N.U. را قرض مي‌گيرند. تعدادي ديگر از N.U.ها اعتقاد دارند كه اين روش تلفيقي قدمي مثبت فراتر از CSD را به همه نشان مي‌دهد.

شهرگرايي جديد جذابيت‌اش را از اولويت زندگي براي عموم مردم در شهرهاي كوچك به دست آورده است. بر اساس تحقيقي گالاپ در 1989 كه در نيويورك تايمز به چاپ رسيده، 34% سؤال شوندگان ترجيح مي‌دادند كه در يك شهر كوچك زندگي كنند، 24% حومه را ترجيح مي‌دادند، 22% مزرعه و 19% شهر بزرگ (در كريگر و لندتس، 1991) توجه به شهرهاي كوچك، بنابراين شهرگرايي جديد مشغول پاسخ‌گويي به تقاضاي كنوني است. نيز بر پايه نوستالژي به روياهاي آمريكايي است و بدين ترتيب نشاندهندة كشف دوباره سنت‌هاي برنامه‌ريزي و معماري است كه به مساعدترين جا براي زندگي و به يادماندني‌ترين اجتماع‌ها و محله‌ها در آمريكا شكل داده‌اند (مدني‌پور، 1379) اين تقاضايي است بر آنچه برخي آنرا يك نشان محبوب آمريكايي يعني اجتماعي نشدن و كاملاً چفت و بست شده، مي‌دانند. (1994, Kats).

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...