رفتن به مطلب

یه خیر خووووووووووب


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

خدارو شکر........:icon_gol:

  • Like 3
ارسال شده در

اخیییییییییییش...نازی...خدارو شککککککر...من نیدونستم.....ولی بازم خدارو شکر که بخیر گذشت:ws37:

ارسال شده در
ممنونم . دستت درد نکنه .. من دیشب میخواستم سراغش رو بگیرم ولی نفهمیدم چطور .. ایشالا بر گرده به زندگی تا همه خوشحال بشیم .... :icon_gol:

 

 

 

 

تیتر تاپیکت هم درست کن :سوتیییییییییییییییییییییییی

یه خیر خووووووووووب:ws28:

حالا هی ایراد بگیر :w00:

خودم بعد اینکه تاپیک و زدم دیدم...اون موقع نمی تونستم اصلاح کنم خو :w00:

  • Like 1
ارسال شده در

خدا رو شکر چقدر خبر خوبی . خیلی خوشحال شدم که سلامتیشو به دست آورد . مهناز ایشالله همیشه خوش خبر باشی

  • Like 1
ارسال شده در
ممنونم . دستت درد نکنه .. من دیشب میخواستم سراغش رو بگیرم ولی نفهمیدم چطور .. ایشالا بر گرده به زندگی تا همه خوشحال بشیم .... :icon_gol:

 

 

 

 

تیتر تاپیکت هم درست کن :سوتیییییییییییییییییییییییی

یه خیر خووووووووووب:ws28:

 

:ws47::ws47::ws47:

ارسال شده در

سلام که نام خداست.....

اول از همه از اینکه بدون اطلاع رفتم و چیزی نگفتم واقعا شرمنده ام....

قرار هم نبود که کسی در جریان باشه چون واقعا نمیدونستم چی قراره پیش بیاد...

اقا میلاد و اقا محمد لطف کردن و بی اجازه من اون تاپیک رو زدن و خب من شرمنده ی همتون شدم....

شرمنده هم از جهت اینکه بی اطلاع و بی خداحافظی رفتم و نگرانتون کردم هم از این جهت که دعاهاتون دلم و گرم گرم کرد و من فقط میتونم بگم ممنونتونم ....

روز یک شنبه دو هفته قبل عملم انجام شد بر عکس چیزی که فک میکردم عملم به خاطر مشکلات ریه ام کمی سخت شد و چند روزی بیشتر موندگار شدم تو بیمارستان....

دوستانی که لطف کردن و تماس گرفتن که واقعا لطف داشتن و شرمندم کردن به خاطر اینکه بیمارستان اجازه نمیداد گوشی به دستم برسه(اول به خاطر اینکه اصلا رابطه با فضای بیرون از سی سی یو برام خوب نبود مخصوصا احساسی و عاطفی و دوم اینکه اصلا نمیذاشتن چیزی از بیرون بیاد داخل...) بی جواب موندن و بازم فقط میگم شرمنده ام....

روزه 4 شنبه هم که اومدم توی بخش اول به میلاد زنگ زدم و توضیح دادم کل ماجرا رو ....

بعد هم واسه مهناز پیام گذاشتم که لطف کرد و اطلاع داد بهتون....

به مهناز و میلاد و محمد یه تشکر ویژه بدهکارم....

از پرتو و سجاد و ارمین هم که به یادم بودن و اس میدادن ممنونم...

در کل از همتون ممنونم و خجالت زده....

نمیدونم الان دعام چقد پیش خدا ارزش داره اما از ته قلبم ارزو میکنم که هیچوقت کارتون به مریضی و بیمارستان نیفته....

سعی میکنم تجربیات این یک هفته ،حسم بعد از عمل و لحظه های قبل از عمل رو تا جایی که حافظم یاری کنه و هوشیاریه کمه اون روزام اجازه بده رو حتما توی یه تاپیک جدا براتون توضیح بدم و از اون اقا پسری که الان نیست اما من خوبه خوب حسش میکنم تو سینه ام ، تو اون تاپیک یه تشکر ویژه انجام بدم ازش...کسی که به خاطرش نفس میکشم و با اینکه ندیدمش سخت دلتنگشم ؛ چون نیست و من هستم از نبودنش .....

(برای شادی روحش صلوات بفرستید لطفا)

در اخر از همتون ممنونم و شرمنده مهربونیه همتونم...

و خداوند پایان نیز هست.....

هیلدا نبوی

  • Like 4
ارسال شده در

عزیزم همین که الان حالت خوبه خدا رو صد هزار مرتبه شکر :w16:

روحش شاد...

ارسال شده در

هیلدای عزیز خوشحالم از اینکه صحیح و سالم دوباره برگشتی پیشمون.:icon_gol:

ایشاالله دیگه هیچوقت گذارت به بیمارستان و اینجور اها نکشه و همیشه سلامت باشی.:a030::icon_gol::icon_gol:

ارسال شده در

وااای خیلی خوشحال شدم .

ارسال شده در

اخيييي چه خوب

خدا رو شكر

×
×
  • اضافه کردن...