*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ اخیییییییییییش...نازی...خدارو شککککککر...من نیدونستم.....ولی بازم خدارو شکر که بخیر گذشت لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ ممنونم . دستت درد نکنه .. من دیشب میخواستم سراغش رو بگیرم ولی نفهمیدم چطور .. ایشالا بر گرده به زندگی تا همه خوشحال بشیم .... تیتر تاپیکت هم درست کن :سوتیییییییییییییییییییییییی یه خیر خووووووووووب حالا هی ایراد بگیر :w00: خودم بعد اینکه تاپیک و زدم دیدم...اون موقع نمی تونستم اصلاح کنم خو :w00: 1 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ خدا رو شکر چقدر خبر خوبی . خیلی خوشحال شدم که سلامتیشو به دست آورد . مهناز ایشالله همیشه خوش خبر باشی 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ ممنونم . دستت درد نکنه .. من دیشب میخواستم سراغش رو بگیرم ولی نفهمیدم چطور .. ایشالا بر گرده به زندگی تا همه خوشحال بشیم .... تیتر تاپیکت هم درست کن :سوتیییییییییییییییییییییییی یه خیر خووووووووووب :ws47: لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ سلام که نام خداست..... اول از همه از اینکه بدون اطلاع رفتم و چیزی نگفتم واقعا شرمنده ام.... قرار هم نبود که کسی در جریان باشه چون واقعا نمیدونستم چی قراره پیش بیاد... اقا میلاد و اقا محمد لطف کردن و بی اجازه من اون تاپیک رو زدن و خب من شرمنده ی همتون شدم.... شرمنده هم از جهت اینکه بی اطلاع و بی خداحافظی رفتم و نگرانتون کردم هم از این جهت که دعاهاتون دلم و گرم گرم کرد و من فقط میتونم بگم ممنونتونم .... روز یک شنبه دو هفته قبل عملم انجام شد بر عکس چیزی که فک میکردم عملم به خاطر مشکلات ریه ام کمی سخت شد و چند روزی بیشتر موندگار شدم تو بیمارستان.... دوستانی که لطف کردن و تماس گرفتن که واقعا لطف داشتن و شرمندم کردن به خاطر اینکه بیمارستان اجازه نمیداد گوشی به دستم برسه(اول به خاطر اینکه اصلا رابطه با فضای بیرون از سی سی یو برام خوب نبود مخصوصا احساسی و عاطفی و دوم اینکه اصلا نمیذاشتن چیزی از بیرون بیاد داخل...) بی جواب موندن و بازم فقط میگم شرمنده ام.... روزه 4 شنبه هم که اومدم توی بخش اول به میلاد زنگ زدم و توضیح دادم کل ماجرا رو .... بعد هم واسه مهناز پیام گذاشتم که لطف کرد و اطلاع داد بهتون.... به مهناز و میلاد و محمد یه تشکر ویژه بدهکارم.... از پرتو و سجاد و ارمین هم که به یادم بودن و اس میدادن ممنونم... در کل از همتون ممنونم و خجالت زده.... نمیدونم الان دعام چقد پیش خدا ارزش داره اما از ته قلبم ارزو میکنم که هیچوقت کارتون به مریضی و بیمارستان نیفته.... سعی میکنم تجربیات این یک هفته ،حسم بعد از عمل و لحظه های قبل از عمل رو تا جایی که حافظم یاری کنه و هوشیاریه کمه اون روزام اجازه بده رو حتما توی یه تاپیک جدا براتون توضیح بدم و از اون اقا پسری که الان نیست اما من خوبه خوب حسش میکنم تو سینه ام ، تو اون تاپیک یه تشکر ویژه انجام بدم ازش...کسی که به خاطرش نفس میکشم و با اینکه ندیدمش سخت دلتنگشم ؛ چون نیست و من هستم از نبودنش ..... (برای شادی روحش صلوات بفرستید لطفا) در اخر از همتون ممنونم و شرمنده مهربونیه همتونم... و خداوند پایان نیز هست..... هیلدا نبوی 4 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ عزیزم همین که الان حالت خوبه خدا رو صد هزار مرتبه شکر روحش شاد... لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 آبان، ۱۳۸۹ هیلدای عزیز خوشحالم از اینکه صحیح و سالم دوباره برگشتی پیشمون. ایشاالله دیگه هیچوقت گذارت به بیمارستان و اینجور اها نکشه و همیشه سلامت باشی.:icon_gol: لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده