*mini* 37778 ارسال شده در 30 دی، 2010 اخیییییییییییش...نازی...خدارو شککککککر...من نیدونستم.....ولی بازم خدارو شکر که بخیر گذشت
Mahnaz.D 61917 مالک ارسال شده در 30 دی، 2010 ممنونم . دستت درد نکنه .. من دیشب میخواستم سراغش رو بگیرم ولی نفهمیدم چطور .. ایشالا بر گرده به زندگی تا همه خوشحال بشیم .... تیتر تاپیکت هم درست کن :سوتیییییییییییییییییییییییی یه خیر خووووووووووب حالا هی ایراد بگیر :w00: خودم بعد اینکه تاپیک و زدم دیدم...اون موقع نمی تونستم اصلاح کنم خو :w00: 1
shaden. 18583 ارسال شده در 30 دی، 2010 خدا رو شکر چقدر خبر خوبی . خیلی خوشحال شدم که سلامتیشو به دست آورد . مهناز ایشالله همیشه خوش خبر باشی 1
شقایق31 40377 ارسال شده در 30 دی، 2010 ممنونم . دستت درد نکنه .. من دیشب میخواستم سراغش رو بگیرم ولی نفهمیدم چطور .. ایشالا بر گرده به زندگی تا همه خوشحال بشیم .... تیتر تاپیکت هم درست کن :سوتیییییییییییییییییییییییی یه خیر خووووووووووب :ws47:
hilda 13376 ارسال شده در 30 دی، 2010 سلام که نام خداست..... اول از همه از اینکه بدون اطلاع رفتم و چیزی نگفتم واقعا شرمنده ام.... قرار هم نبود که کسی در جریان باشه چون واقعا نمیدونستم چی قراره پیش بیاد... اقا میلاد و اقا محمد لطف کردن و بی اجازه من اون تاپیک رو زدن و خب من شرمنده ی همتون شدم.... شرمنده هم از جهت اینکه بی اطلاع و بی خداحافظی رفتم و نگرانتون کردم هم از این جهت که دعاهاتون دلم و گرم گرم کرد و من فقط میتونم بگم ممنونتونم .... روز یک شنبه دو هفته قبل عملم انجام شد بر عکس چیزی که فک میکردم عملم به خاطر مشکلات ریه ام کمی سخت شد و چند روزی بیشتر موندگار شدم تو بیمارستان.... دوستانی که لطف کردن و تماس گرفتن که واقعا لطف داشتن و شرمندم کردن به خاطر اینکه بیمارستان اجازه نمیداد گوشی به دستم برسه(اول به خاطر اینکه اصلا رابطه با فضای بیرون از سی سی یو برام خوب نبود مخصوصا احساسی و عاطفی و دوم اینکه اصلا نمیذاشتن چیزی از بیرون بیاد داخل...) بی جواب موندن و بازم فقط میگم شرمنده ام.... روزه 4 شنبه هم که اومدم توی بخش اول به میلاد زنگ زدم و توضیح دادم کل ماجرا رو .... بعد هم واسه مهناز پیام گذاشتم که لطف کرد و اطلاع داد بهتون.... به مهناز و میلاد و محمد یه تشکر ویژه بدهکارم.... از پرتو و سجاد و ارمین هم که به یادم بودن و اس میدادن ممنونم... در کل از همتون ممنونم و خجالت زده.... نمیدونم الان دعام چقد پیش خدا ارزش داره اما از ته قلبم ارزو میکنم که هیچوقت کارتون به مریضی و بیمارستان نیفته.... سعی میکنم تجربیات این یک هفته ،حسم بعد از عمل و لحظه های قبل از عمل رو تا جایی که حافظم یاری کنه و هوشیاریه کمه اون روزام اجازه بده رو حتما توی یه تاپیک جدا براتون توضیح بدم و از اون اقا پسری که الان نیست اما من خوبه خوب حسش میکنم تو سینه ام ، تو اون تاپیک یه تشکر ویژه انجام بدم ازش...کسی که به خاطرش نفس میکشم و با اینکه ندیدمش سخت دلتنگشم ؛ چون نیست و من هستم از نبودنش ..... (برای شادی روحش صلوات بفرستید لطفا) در اخر از همتون ممنونم و شرمنده مهربونیه همتونم... و خداوند پایان نیز هست..... هیلدا نبوی 4
Mahnaz.D 61917 مالک ارسال شده در 30 دی، 2010 عزیزم همین که الان حالت خوبه خدا رو صد هزار مرتبه شکر روحش شاد...
سـارا 20071 ارسال شده در 30 دی، 2010 هیلدای عزیز خوشحالم از اینکه صحیح و سالم دوباره برگشتی پیشمون. ایشاالله دیگه هیچوقت گذارت به بیمارستان و اینجور اها نکشه و همیشه سلامت باشی.:icon_gol:
ارسال های توصیه شده