رفتن به مطلب

حرف هایی از اینجا و از آنجا !!


ارسال های توصیه شده

من به اندازه یک مجلس ختم ، دوستانی دارم! (حتما بخوانید)

 

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز

بر شکوه سفر آخرتم، افزودند

اشک در چشم، کبابی خوردند

قبل نوشیدن چای،

همه از خوبی من میگفتند

ذکر اوصاف مرا،

که خودم هیچ نمی دانستم

نگران بودم من،

که برادر به غذا میل نداشت

دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد

راستی هم که برادر خوب است

گر چه دیر است، ولی فهمیدم

که عزیز است برادر، اگر از دست رود

و سفرباید کرد،

تا بدانی که تو را میخواهند

دست تان درد نکند،

ختم خوبی که به جا آوردید

اجرتان پیش خدا

عکس اعلامیه هم عالی بود،

کجی روبان هم،

ایده نابی بود

متن خوبی که حکایت می کرد

که من خوب عزیز

ناگهانی رفتم

و چه ناکام و نجیب

دعوت از اهل دلان،

که بیایند بدان مجلس سوگ

روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم

ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز

که بدانند همه،

ما چه فامیل عظیمی داریم

رخصتی داد حبیب،

که بیایم آنجا

آمدم مجلس ترحیم خودم،

همه را میدیدم

همه آنهایی،

که در ایام حیات،

نمی دیدمشان

همه آنهایی که نمی دانستم،

عشق من در دلشان ناپیداست

واعظ از من می گفت،

حس کمیابی بود

از نجابت هایم،

و از همه خوبیهام

و به خانم ها گفت:

اندکی آهسته

تا که مجلس بشود سنگین تر

سینه اش صاف نمود

و به آواز بخواند:

” مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم”

راستی این همه اقوام و رفیق

من خجل از همه شان

من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم

من به اندازه یک مجلس ختم،

دوستانی دارم!

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 1.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

[h=5]پرسش اول: چه کسی جهان را به وجود آورده؟

پاسخ: خدا.

 

پرسش دوم: چه کسی خدا را به وجود آورده است؟

پاسخ: خدا نیازی به "به وجود آورنده" ندارد.

...

نتیجه:

پس ما قبول کردیم که چیزی میتواند وجود داشته باشد که نیازی به خالق ندارد.

 

حال به پرسش اول بر میگردیم...

 

پروفسور استیون هاوکینگ

 

 

 

 

[/h][h=5]

 

 

[/h][h=5]

 

[/h][h=5]

 

[/h][h=5]

 

[/h]

  • Like 7
لینک به دیدگاه

" بيست سال بعد، بابت کارهايي که نکرده‌ای بيشتر افسوس می‌خوری تا بابت کارهايی که کرده‌ای. بنابراين روحيه تسليم‌پذيری را کنار بگذار. از حاشيه امنيت بيرون بيا. جستجو کن. بگرد. آرزو کن. کشف کن " . مارک تواين

  • Like 3
لینک به دیدگاه

[h=2][/h]

نیم ساعت پیش ،

خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش

سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت

و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،

آواز که خواند تازه فهمیدم ،

پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !

حسین پناهی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تو آن سوی دنیا هستی و من این سوی دنیا

بدون مقدمه میگویم

فکرش را بکن اگر تو از رحم مادر من خارج میشدی و من از رحم مادر تو

آن وقت تو این سو بودی و من آن سوی دنیا

مرا غسل تعمید میکردند و در گوش تو اذان میگفتند

به تو قصه ی کربلا را میگفتند و به من مصایب مسیح را

به تو از سنی ها بد میگفتند و به من از پروتستانها

به تو میگفتند آن وری ها بی بند و بارند و به من میگفتند آن وری ها تروریست

و من و تو بی آنکه بخواهیم از یکدیگر بیزار میشدیم

میبینی؟!!!

دنیا را دیگران برای ما میسازند

  • Like 2
لینک به دیدگاه

""زن چگــونه است""

 

زن سینه‌های برجستـــه نیست

موی مش کرده

ابروی برداشته

لبانِ قرمــز نیست

زن لباسِ سفید

شب با شکوه عروســی

بوی خوشِ قرمه سبزی

هوسِ شب‌های جمعـــه

قرار‌هایِ تاریکی‌ ، کوچه پشتی‌ ، تویِ یک ماشیـــن نیست

 

زن خون ریزی

کمر دردِ ماهانـــه

پوکی استخوان

یک زنِ پا بماه

حال تهـــوع

استفراغ

درد‌های زایمان

مـــادر بچه‌ها نیست

زن عصایِ روز‌های پیری

پرستار ، وقتِ مریضـــی

رفیقِ پای منقل

مزه بیار عرق دوره‌های دوستانـــه نیست

 

زن

وجود دارد

روح دارد

قـــدرت

جسارت

پا به پای یک مرد ، زور دارد

 

عشـــق

اشک

نیاز

محبـــت

یک دنیا آرزو دارد

 

زن...همیشه...همه جا...حضـــور دارد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

احساس میکنم کسی مرا در آب انداخته تا به من شنا کردن بیاموزد! شاید بعدها برای این فرصت تشکر کنم ، حالا فقط احساسِ غرق شدن میکنم.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

نامت چه بود؟

آدم

فرزند؟

من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت

محل تولد؟

بهشت پاك

اینك محل سكونت؟

زمین خاك

آن چیست بر گرده نهادی؟

امانت است

قدت؟

روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك

اعضاء خانواده؟

حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك

روز تولدت؟

روز جمعه، به گمانم روز عشق

رنگت؟

اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه

چشمت؟

رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان

وزنت ؟

نه آنچنان سبك كه پرم دئر هوای دوست ... نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك

جنست ؟

نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا

شغلت ؟

در كار كشت امیدم

شاكی تو ؟

خدا

نام وكیل ؟

آن هم خدا

جرمت؟

یك سیب از درخت وسوسه

تنها همین ؟

همین

!!!!

حكمت؟

تبعید در زمین

همدست در گناه؟

حوای آشنا

ترسیده ای؟

كمی

ز چه؟

كه شوم اسیر خاك

آیا كسی به ملاقاتت آمده؟

بلی

كه؟

گاهی فقط خدا

داری گلایه ای؟

دیگر گلایه نه؟، ولی...

ولی چه ؟

حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟

دلتنگ گشته ای ؟

زیاد

برای كه؟

تنها خدا

آورده ای سند؟

بلی

چه ؟

دو قطره اشك

داری تو ضامنی؟

بلی

چه كسی ؟

تنها كسم خدا

در آ خرین دفاع؟

می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اين شعر توسط يک بچه آفريقايي نوشته شده و استدلال شگفت انگيزي داره

 

وقتي به دنيا ميام، سياهم،

 

وقتي بزرگ ميشم، سياهم،

 

وقتي ميرم زير آفتاب، سياهم،

 

وقتي مي ترسم، سياهم،

 

وقتي مريض ميشم، سياهم،

 

وقتي مي ميرم، هنوزم سياهم...

 

 

و تو، آدم سفيد،

 

وقتي به دنيا مياي، صورتي اي،

 

وقتي بزرگ ميشي، سفيدي،

 

وقتي ميري زير آفتاب، قرمزي،

 

وقتي سردت ميشه، آبي اي،

 

وقتي مي ترسي، زردي،

 

وقتي مريض ميشي، سبزي،

 

و وقتي مي ميري، خاکستري اي...

 

و تو به من ميگي رنگين پوست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

بعضیها شعرشان سپید است، دلشان سیاه،

بعضیهاشعرشان كهنه است، فكرشان نو،

بعضیها شعرشان نو است، فكرشان كهنه،

بعضیها یك عمر زندگی میكنند برای رسیدن به زندگی،

بعضیها زمینها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران میفروشند.

بعضیها حمال كتابند،

بعضیها بقال كتابند،

بعضیها انبارداركتابند،

بعضیها كلكسیونر كتابند

بعضیها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به كیفشان و بعضی به كارشان،

بعضیها اصلا‏ قیمتی ندارند،

بعضیها به درد آلبوم میخورند،

بعضیها را باید قاب گرفت،

بعضیها را باید بایگانی كرد،

بعضیها را باید به آب انداخت،

بعضیها هزار لایه دارند

بعضیها ارزششان به حساب بانكیشان است،

بعضیها همرنگ جماعت میشوند ولی همفكر جماعت نه،

بعضیها را همیشه در بانكها میبینی یا در بنگاهها.

بعضیها در حسرت پول همیشه مریضند،

بعضیها برای حفظ پول همیشه بیخوابند،

بعضیها برای دیدن پول همیشه میخوابند،

بعضیها برای پول همه كاره میشوند.

بعضیها نان نامشان را میخورند،

بعضیها نان جوانیشان را میخورند،

بعضیها نان موی سفیدشان را میخورند،

بعضیها نان پدرانشان را میخورند،

بعضیها نان خشك و خالی میخورند،

بعضیها اصلا نان نمیخورند،

بعضیها با گلها صحبت میكنند،

بعضیها با ستارههارابطه دارند.

بعضی ها صدای آب را ترجمه میكنند.

بعضی ها صدای ملائك رامیشنوند.

بعضی ها صدای دل خود را هم نمیشنوند.

بعضی ها حتی زحمت فكركردن رابه خود نمیدهند.

بعضی ها در تلاشند كه بیتفاوت باشند.

بعضی ها فكر میكنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آنهاست.

بعضی ها فكر میكنند وقتی بلندترحرف بزنند، حق با آنهاست.

بعضی ها برای سیگار كشیدنشان همه جا را ملك خصوصی خودمیدانند.

بعضی ها فكر میكنند پول مغز میآورد و بی پولی بی مغزی.

بعضی هابرای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر میكشند.

بعضی ها ابتذال را با روشنفكریاشتباه میگیرند.

بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها كهنمیكشند.

بعضی ها یك درجه تند زندگی میكنند، بعضیها یك درجه كند.

هیچكسبیدرجه نیست.

بعضی ها حتی در تابستان هم سرما میخورند.

بعضی ها در تمامزندگیشان نقش بازی میكنند.

بعضی از آدمها فاصله پیوندشان مانند پل است، بعضیمانند طناب و بعضی مانند نخ.

بعضی ها دنیایشان به اندازه یك محله است، بعضی بهاندازه یك شهر،

بعضی به اندازه كرة زمین و بعضی به وسعت كل هستی.

بعضی ها بهپز میگویند پرستیژ

بعضی ها خیلی جورهای مختلف هستند.

 

تو چطور؟ تو هم ازاین بعضی ها هستی ؟؟؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...