*Mahla* 3410 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۸۹ فاشيستها در دهه سوم و چهارم قرن بيستم در ايتاليا و آلمان به قدرت رسيدند. در همين ايام در روماني، اسپانيا، مجارستان و اتريش به مرحله كسب قدرت نزديك شدند و در انگلستان، فرانسه، بلژيك، هلند و فنلاند، هرچند ضعيف، اما حاظر شدند. واقعيت فوق بيانگر آن است كه ايدئولوژي فاشيسم ميدان عمل بينالمللي دارد. پيروان آرمانگراي فاشيسم، آنرا جنبشي ميخوانند به رهبري گروهي از نخبگان قهرمان، متعهد، منضبط و آماده هر نوع عملي به منظور نجات كشور و از صحنه خارج كردن دشمنان مردم. گفتمان فاشيسم مخالف "دموكراسي پارلماني" است و "حقوق مدني و سياسي" شهروندان را انكار ميكند، با اين استدلال كه مردمسالاري و رقابت آزاد "اتحاد واقعي" جامعه را به هم ميزند و به همين دليل فاشيستها عاشق جامعه خلقي(volk community) و تودهاياند كه حتيالامكان فاقد نهادهاي مدني باشد. فاشيستها "شهر" را مامن روحيه تسامحي پوچانگارانه و بيبهره از سنت، عقيم، جايي براي كسب ثروتهاي بادآورده و بدون كار و زحمت، محل طبيعي رشد مكاتب انحرافي، دچار انحطاط اخلاقي، بيحرمتي نژادي[مذهبي] و اختلاط شيوههاي زندگي ميخوانند و شايد به آن دليل كه در شهرهاي بزرگ صاحب راي كمتري هستند، بر فرهنگ فئودالي تاكييد ميكنند و "انجام وظيفه" را بر "احقاق حق" مقدم ميداند. در ايدئولوژي فاشيسم اشاراتي شورانگيز به قبيلهگرائي تخيلي، بدوي و مبتني بر روحيه جنگجوئي رزمندگان عصر فئوداليته ديده ميشود. به همين علت طرفداران اين عقيده شبه مذهبي، همبستگي مصممانه، فداكاري قبيله خواهانه و رفتار پرخاشگرانه و ستيزهجويانه خلقي را تشويق ميكنند. به عقيده نظريهپردازان فاشيسم مبارزه اجتماعي، به تنهائي، انسان را از بربريت منحط پارلمانتاريستهاي خود فروخته، دموكراتهاي ابله و انسانگرايان بزدل پاك ميكند. بر همين مبنا، آنان از خشونت فرقهاي مبتني براتحاد گروهي آرمانخواهانه كه با عمليات انقلابي منافع خصوصي را به منظور تحقق يك اسطوره اجتماعي با تحولي ويرانگر قرباني ميكنند، تجليل ميكنند. فاشيسم حل مسائل اجتماعي را با شيوههاي ساده و بدون در نظر گرفتن شرايط، تحولات و مناسبات اجتماعي تبيين ميكند. ريشه اين ديدگاه را بايد در عدم درك فاشيستها از تنوع، پيچيدگي و تحولات جهان معاصر و عدم تسامح درباره مظاهر آن جستجو كرد. نگاه امنيتي و نظامي به همه عرصههاي زندگي و كاربرد "زور" و "حذف خشونتبار عليه توطئهگران" به مثابه تنها راهبرد پيروز سخن اول گفتمان فاشيسم است؛در واقع فضائل پيشينيان فقط با اعمال زور و خشونت حفظ ميشود. فاشيسم در جوامعي گسترش مييابد كه نخبگان سنتي حاكم در برابر دگرگونيهاي اجتناب ناپذير اجتماعي كه زمينهساز پيدايش انواع اندشهها، ارزشها، نهادها و نيروهاست، احساس درماندگي ميكنند. به عبارت ديگر آنان، در جوامعي رشد ميكنند كه طبقات يا قشرهاي محافظهكار قديمي هنوز قدرتمندند، اما در اثر دگرگونيهاي پرشتاب و مدرن اجتماعي، در معرض تهديد قرار گرفتهاند. فاشيسم "محافظهكاري سنتي" نيست، بلكه "محافظهكاري انقلابي" است كه با ايجاد "وحشت سازمان يافته" و اعمال كنترل بر تمام عرصههاي حيات اجتماعي اعتقاد دارد. به باور فاشيستها اعمال خشونتهاي نامنظم و سازمان نيافته استبداد كهن پاسخگوي بالندگي ارزشها، نهادها و نيروهاي عدالتخواه و آزاديطلب نيست. آنان "سنگدلي هولانگيز" و "نظامي كردن سياست، فرهنگ، اقتصاد و اجتماع" را روش حل مسائل مختلف ميخوانند و با به راه انداختن خشونتهاي خياباني و كنترل فراگير، سد محكمي در برابر اشخاص و احزاب دموكرات و منتقدان و مخالفان اقتدارگرايي ايجاد ميكنند. بر اين مبنا فاشيسم را نميتوان "آخرين نفسهاي سرمايهداري انحصاري" خواند، بلكه بهتر است آنرا "واپسين تلاشهاي محافظهكاري" در حفظ انحصاري قدرت و موقعيت خود ناميد. زيرا درست است كه محافظهكاران سنتي نه تروريستاند و نه توتاليتر، اما فاشيسم با سوء استفاده از هراس و نارضايتي آنان و با تكيه بر اراده، انضباط، خشونت و سختكوشي رضايت و يا دست كم سكوت محافظهكاران سنتي را جلب ميكند تا ارعاب را نهادينه و كنترلهاي همه جانبه را توجيه نمايد. رعب و وحشتي كه فاشيستها براي حفظ ارزشها و منافع محافظهكاران لازم ميخوانند. فاشيستها با وجود افراطي و عوامپسند كردن انديشههاي محافظهكاران سنتي، هرگز خود را حامي نخبگان مرتجع قديمي نميخوانند، چون قصد ارضاي جاهطلبي و فريب تودهها را دارند. بنابراين معمولاً با انديشه و شعارهاي بلند پروازانه و عدالتطلبانه حركت خود را آغاز ميكنند، اما به محض كسب قدرت حامي منحطترين قشرها و تبعيضآميزترين مناسبات اقتصادي و اجتماعي ميشوند. آنان كه خود را عاري از تعلقات و خودخواهيهاي فردي و طبقاتي و مادي ميخوانند، اما در عمل از منابع هنگفت قشرها و طبقات ثروتمند حمايت ميكنند. «راديكالهاي فريبدهنده» صفت مناسبتري يراي آنان است تا «طغيانگران خردستيز». منبع: نشريه "عصر نو"، شنبه 31/2/1384 توضيح: براي آوردن اين مطلب در وبلاگم ترديد داشتم. از آنجهت كه فكر ميكردم، با توجه به فضاي انتخاباتي چند روز گذشته و با فاشيست خواندنهاي پياپي "رئيسجمهور منتخب" ( كه صد البته نماينده حاكميت نيز ميباشد) ممكن است اين مطلب هم تنها جنبه تبليغاتي و احساسي به خود بگيرد. با گذشت چند روز و آرامتر شدن فضاي فكري حاكم بر وبلاگشهر بهتر ديدم تا شعارها و وعدههاي آقاي احمدينژاد فراموش نشدهاند، آنرا منتشر كنم، باشد كههمچون خطكش و مقياسي باشد براي اعمال و رفتار آينده ايشان و همراهان گمنامشان.( امثال شريعتمداريها را كه همه ميشناسيم و يا حداقل گمان ميكنيم ميشناسيم!) البته آنچه آمده است ممكن است به تمامي با انديشه و عملكرد "فاشيستهاي مذهبي" ايران ما منطبق نباشد، اما بيگمان قرابتي بسيار نزديك خودنمائي ميكند. 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده