armin.eleman 5393 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۸۹ امروزه برخی از نويسندگانی كه به اين موضوع می*پردازند، حتی مدعی*اند كه جنبش مدرن حكم نوعی «كلاف سردرگم» را دارد؛ آنان اظهار می*دارند كه معماران مدرن در عالم واقع «ايديولوژی» مشتركی نداشتند و به طريق اولی معماری مدرن نمی*توانست اصولاً وجود داشته باشد. جنبش مدرن بی*ترديد مبنا و جهت*گيری خاص خود را داشته است، و تنها آن دم كه اين به درستی درك گردد، امكان رسيدن به ارزيابی منصفانه*ای از پيامدهای آن، و از جمله كوشش*های پسامدرن اخير، فراهم می*آيد. به اين طريق می*توان به نقطه عزيمتی برای جست و جو و پيگيری معماری*ای دموكراتيك در عصری كه در آن به سر می*بريم، دست يافت. رويكرد اتخاذ شده، رويكردی است عينی و پديدارشناختی. ازطريق نوشتن، «پيرامون» معماری، و با اولويت اصلی را به مسائل اجتماعی و سياسی دادن، چيزی حاصل نمی*آيد. معماری را بايد با مناسبات خود معماری درك كرد. البته اين بدين معنی نيست كه معماری را رشته*ای «مجزا و خود مختار» برشمريم. معماری به مثابه نوعی هنر، به زندگی تعلق دارد. هدف آن نيز عبارت است از فراهم آوردن مكان*هايی كه زندگی بتواند در آن «به وقوع پيوندد». مكان، مجموعه*ای از منابع يا احياناً ظرفی خنثی وبی*طرف نيست؛ بل درواقع محيطی است عينی و ملموس كه نوعی نظم و منش و ويژگی در خود دارد. بدين ترتيب چنانچه در سويی راجع به زندگی سخن رانده شود، و در سوی ديگر از مكان، چنين چيزی بی معناست. «طراحی برای زندگی» به واقع شعاری بود كه برای بيان هدف كلی جنبش مدرن به كار می*رفت. تفصيل اين امر، با توصيفی از جهان نو و نياز انسان برای جهت*گيری و تعيين هويت در آن، آغاز می*گردد. معماری به طور كلی اين نياز را از طريق سازماندهی فضايی و بيان صوری، برآورده می*سازد. اهميت بنيادين اين مفاهيم، مدت*ها پيش تشخيص داده شد ليكن تا امروز هيچ*گاه بحث شايسته و درخوری در مورد آن صورت نپذيرفت. واژه «ريشه*ها» در اين مقاله اشاره به ساختارهای ماندگار (و نه زودگذر) و الگويی، و همچنين تجارب و يافته*های دوره*های تاريخی مربوط به آنها دارد. در برهه كنونی كه ابعاد تاريخی معماری مجددا نقشی عمده يافته*اند، مشخصاً مباحثی از اين دست اهميت می*يابند. برای ممكن ساختن طرح اين*گونه مباحث، در هر فصل بخش*هايی نظری با ماهيتی كلی گنجانده شده است. شيوه عرضه اين*گونه مباحث، گاهشمارانه يا زمانبندی شده نيست بلكه برحسب مسائلی كه جنبش مدرن را متأثر می*ساخت، سازماندهی شده است و به دنبال آن، مسير تكوينی كه گيديون آن را «سنّت جديد» می*ناميد درج گرديده است. با اين حال نوعی گاهشماری و يا زمان*بندی نيز تلويحاً به چشم می*خورد كه با عناوينی همچون «پيش از مدرن»، «مدرن» و «پسامدرن» نشان داده شده است. دنيای جديد و معماری جديد معماری مدرن بدين*خاطر پا به عرصه حيات نهاد كه به انسان ياری رساند كه در دنيای جديد همچون كاشانه خود احساس آسايش كند. مفهوم اين احساس آسايش، فراتر از نياز به سرپناه، پوشاك و غذاست؛ و در وهله نخست به مفهوم همانند پنداشتن خود با محيط زيست طبيعی و اجتماعی است. اين مفهوم در عين حال نوعی احساس تعلق ومشاركت را نيز دربردارد، يعنی تملك جهان آشنا و درك شده. انسان بايد احساس كند كه از جمله درمعرض چيزهای شناخته شده و با معنی قرار دارد. ما همه آگاهيم كه اين تعيين هويت در جهان مدرن مشكل*آفرين شده است. محيط*های بسته و امن گذشته فروپاشيده*اند، و ساختارهای جديدی را می*طلبند. معماری مدرن يكی از اين صور است. هدف كلی معماری مدرن اين است كه برای انسان سكونتگاه جديدی تدارك ببيند. اين سكونتگاه جديد بايد نياز به شناسايی را برآورده سازد و بدين ترتيب تجلی «رابطه دوستانه» جديد بين انسان و محيط زيست اوباشد. لوكوربوزيه در سال 1923 نوشت:« مسئله خانه، مسئله عصر است.»، «تعادل اجتماع به اين مسئله بستگی دارد. معماری، در اين دوره نوسازی، نخستين وظيفه*اش تجديد نظر در ارزش*ها و عناصر تشكيل دهنده خانه است.» نخستين اعلاميه مهم بين*المللی معماری جديد، وايسنهوف در اشتوتگارت –1927- در واقع نمايشگاهی با عنوان «سكونتگاه» بود. جنبش مدرن با در نظر گرفتن سكونتگاه به عنوان نقطه عطف، سلسله مراتب سنتی كارهای ساختمانی را دگرگون كرد. كليسا و قصر، به عنوان مهم*ترين كارهای گذشته، اهميت خود رااز دست دادند، و از آن زمان به بعد موسسات عمومی دولتی ، «توسعه» خانه را مورد توجه قرار دادند. به موجب همين امر نوعی نگرش دموكراتيك جديد، بر طبق ساختار دنيای جديد پديد آمد. بارها پيشگامان معماری مدرن تازگی جهان مدرن را متذكر شدند، و تأكيد ورزيدند كه اكنون معماری نمی*تواند با فرم*های گذشته به كار رود. در اين باره، شعار لوكوربوزيه بسيار شناخته شده است: «عصر مهمی آغاز شده است. روحيه جديدی به وجود آمده... سنت*ها و رسوم باعث سركوب معماری شده*اند. «سبك*ها» دروغ اند... عصر متعلق به ما، و سبك متعلق به آن ، روز به روز معين می*شوند.» و «ميس ون دروهه» می*افزايد:« نه ديروز، نه فردا، بلكه فرم را تنها در همين اامروز می*توان معين ساخت.» اين عقيده كه بيان شد بی*توجه به عقايد سياسی بود، گرچه هر دو با نگرشی ريشه*ای با يكديگر پيش*می*رفتند. هانس مه ير ماركسيست در مقاله*ای با عنوان «دنيای جديد» نوشت: «هر عصری فرم جديد خود را می*طلبد. رسالت ماست كه به دنيای جديد، شكلی جديد با معانی امروز بدهيم. اما دانش ما از گذشته باری است كه بردوش ما سنگينی می*كند...» نتيجه آنكه، معماری بايد از نو دست به*كار شود «انگار هرگز پيش از اين نبوده است»، و اين هدفی است كه پيش از اين درباره آغاز قرن مطرح نشده بود. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده