رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ايرانيان دوران باستان خاك و سرزمين را يا به دليل به وجود آمدن و زاده شدن هر چيزي از خاك و بازگشت به آن و يا به دليل باور همزاد بودن زمين با همة وجو مادي جهان پرستش مي‌كردند. آنان به دليل اينكه خاك را يكي از عناصر چهارگانه و سازندة جهان هستي مي‌دانستند هرگز آنرا نمي‌آلودند و از آن حراست مي‌كردند. در دوران نه‌چندان دور ـ تدوين ونديداد ـ يعني زماني كه بيشتر اساطيري است تا متكي به داده‌هاي همرديف با فرآورده‌هاي مدني به خاك اشاره‌اي شده است؛ اول:

« اي آفريدگار پاك جهان مادي در كجا زمين نخست بيش از همه جا شاد است؟ آنگاه گفت اهورامزدا براستي اي سپنتمان زرتشت در آنجائي كه مرد پاكديني هيزم و برسم و شير و هاون در دست گيرد و سرود ديني بلب راند، مهر و رام را بستايد»؛ و دوم:«در آنجائي كه مرد پاكديني خانه بر پا كند و آن خانه از آتش و شير و زن و فرزند و گله برخوردار باشد و گاو و راستي و علوفه و سگ و آنچه از براي زندگاني خوش بايد در آنجا فراوان باشد»؛ سوم: «در آنجايي كه بيشتر از همه جا گندم و گياه و درختهاي ميوه بكارند، در آنجائي كه زمين خشك است آب رساند و در آنجائي كه آبگير است خشك كنند» ... الخ.

مي‌توان براي خاك دو معنا و مفهوم تعريف كرد: يكي اساطيري و افسانه‌يي و در نهايت انتزاعي و ديگري كاربردي و تاريخي و مرتبط با پديده‌ها و رويدادهاي يكسره روزمره و معطوف به عمر اين جهاني آدميان، ساكنان ايران زمين به گونه‌اي دگر به آن مي‌انديشيدند. خاك جز اينكه يكي از عناصر چهارگانه اصلي به شمار مي‌رفت. داراي توان‌هايي مرموز بود و به انديشه‌هايي مربوط كه سر در آسمان داشتند و نگاه در آتش و ريشه در آب. به اين گونه مفهوم خاك و زمين مي‌نگريم تا مگر با فضايي آشنا شويم كه نياكان ما در عرصه‌اش به بر پا داشتن عمارتي دست مي‌يازيدند كه پاكترينش مي‌خواستند و گرما بخش‌ترين و سرمدي‌ترين.

 

هنگامي كه ساسانيان مديريت سرزمين‌هاي ايران را عهده‌دار شدند، دين زرتشتي را به عنوان دين رسمي كشور برگزيدند و رابطه‌هاي توليدي جاري ميان انسان و زمين را معطوف به آن ساختند. زرتشت، پبامبر ايرانيان باستان، بر مبناي شواهد و اخباري كه در دست دارند از خانواده‌اي بود كه به پرورش دام اشتغال داشت و از اين روي به تقديس حيوانات بسيار بيش از زمين توجه مي‌داد. گاو به عنوان نهادي اصلي و اساسي قلمداد و شناخته شد و پيشاب گاو هم مطهر دانسته مي‌شد و هم تطهير دهنده بود. همانگونه كه هم در متون ديني زرتشتي و هم در رواياتي كه به آداب و سنن و تطهير خطاكاران آمده است. از ديدگاهي صرفاً ديني زمين در ارتباط با دست كم سه رده عامل فعال و برخوردار از توان توليد پيوسته و وابسته به يكديگر مي‌توانست مورد نظر گيرد

لینک به دیدگاه

در دوراني كه شاهد به وجود آمدن و گسترش يافتن شهر و سازمان‌يافتگي دولت و استيلاي پي‌آوردهاي اين دو بر سرزمين‌هاي ايرانيم. پرستش خاك به ناچار شكل اصيل و اوليه خود را از دست مي‌رهد. در واقع خواسته‌ها و گزينش‌هاي مادي به تدريج بيشتر بر خواسته‌ها و تمايلات معنوي غلبه كردند اين امر كه در سطح مديريت كشور به دست نهان تحقق مي‌پذيرفت سبب دگرگوني‌هايي چشمگير شد.

رهبران زرتشتي زادگاه زرتشت را از شمال شرق به شمال غرب تغيير دادند.

در ارتباط با شمار آتشكده‌ها و مكان استقرار آنها در پهنة كشور ايران باستان، سه وضعيت را مي‌توانيم از يكديگر تمييز دهيم كه عبارت‌اند از:

1- هنگامي كه سه آتشكده اصلي در سه نقطه از سرزمين ايران بنا شده و ممتاز قلمداد مي‌شدند.

2- هنگامي كه تعداد آتشكده‌هاي اصلي ايران هفت ذكر شده.

3- هنگامي كه تعداد آتشكده‌هاي اصلي وقطبي كشور فزوني يافته و حدي بر آن نبوده است بناي آتشكده‌اي كه كهن‌ترين شناخته مي‌شود (آذرگشسب در آذربايجان). همزمان با بناي دو آتشكدة بزرگ ديگر نيز شناخته شده است.

آتشكدة آذرگشسب ـ كه در هر حال مهمترين قلمداد مي‌شود ـ خاص شهرياران و آتشكدة آذربرزين مهر،خاص رزمياران بوده و آذر فرنبغ به موبدان اختصاص داشته است. كه يكي از اين سه در خراسان، ديگري در آذربايجان و سومي در فارس بوده است.

از هفت آتشكده‌اي كه مهمترين‌اند. سه تا همان آتشكده‌هايي‌اند كه نام برده شد و عبارتند از:

1- آتشكدة «آذر مهر» ـ كه همان آتشكدة آذربرزين است.

2- آتشكدة ‌» آذرنوش» ـ كه بر اساس گفتة فردوسي به بلخ است.

3- آتشكدة «آذر بهرام» كه در ارتباط با مفهومش (وهرام ـ پيروزمند) در هر شهر بزرگي مي‌توانست باشد.

4- آتشكدة «آذر آئين» ـ كه نشانة‌هايي بيش از نام آن و چند تفسير دسترس نيست.

5- آتشكدة «آذر خرداد» ـ كه همان آتشكدة فرنبع است.

6- آتشكدة «آذر برزين» ـ كه همان آتشكدة برزين مهر است.

7- آتشكدة «آذردهشت» ـ كه بيشتر نمادي بود و يادآور پيامبران باستان.

و اما در مورد فزوني آتشكدة‌ها مي‌توان گفت كه: برخي معطوف و مرسوم به مكان‌اند (مانند: لَوس، بخارا، شيراز، كازرون يناسر، باكو، شباور...) برخي نام شخص دارند (مانند: نرسي‌ هزاربنده، بوم پير، و بوم جوان، استفينييا...) و برخي معطوف به اسامي ذات‌اند (مانند: خرداد، مهر، سروش‌آذران، كوشيد...).

هر انساني كه بخواهد در طول و عرض سرزمين مكان زندگي‌اش آغاز حركت كند با اين نياز اوليه روبرو مي‌شود: شناخت‌ راستاها و اندازه‌هاي مكان.

سرزمينهاي زندگي ايرانيان باستان را خورشيد به نور خود مي‌آراست و رنگ و شگل و ويژگي مي‌بخشد. فهم موجوديت مكان براي انسان‌هاي اوليه‌اي كه در سرزمينهاي ايران مي‌زيستند، دشواري و ويژه‌اي در بر نداشت به اين شرط كه نخواهد به رازي كه فضاي قابل ديد و زيست و شكل زندگي انسان است و آسمان الگوي زمين بود و زمين، كه پس از شادي و آب پديدار گشت.

آتشي كه در مركز آتشكده قرار داشت و هرگز نمي‌بايست خاموش مي‌شد، هميشه گرمي بخش و هميشه روشني بخش و بيانگر تقديس زندگي آدميان روي خاك بود.

پيروان هر كيش و آئيني جايگاه و يژه‌اي را برگزيده‌اند كه راهي به در دوست باشد، چنانچه زرتشتيان: درِ مهر يا آدريان و آتشكده و هرمزگان بر پا كرده‌اند، يهوديان كنسيه را، و عيسويان كليسا را، و مسلمانان مسجد و مهراب و خانة خدا را ديگر اقوام و طريقت‌ها نيز هر كدام گونه‌اي دير و معبد و زيارتگاه و حتي بتكده دارند و معبود خود را نيايش مي‌نمايند. زرتشتيان هم براي اين كار جايي را بنام‌هاي «درِ مهر» با «آتشكده» و «اتش بهرام» يا «آتش ورهرام» يا «آدريان» و كردهاي قديمي «هرمزگان» رادارند. شايد نام «خانة خدا» نيز همان «هرمزگان» كردي باشد كه در يك چكامة كردي از گذشته به جا مانده است.

لینک به دیدگاه

آتشكده چهار گوشه داشت تا دورترين نقاط سطح زمين را، كه دست نايافتني بودند ولي در قالب جهان ملموس در بينهايت محسوس، بنماياند؛ چهار جهت جغرافياي ارض را، در تقاطع دو محور ارضي‌اش در مركز بنا مي‌نماياند: از زمين به آسمان را از راه شكل ظاهري يا خارجي‌اش، كه از اندازه‌اش از زمين به بالا كاسته مي‌شد، نشان مي‌داد و از سطح زمين به زير

راه در عالم معنا از راه نماد ستون ‌گونه آتشگاه كه كانون موجوديت بنا بود. همانگونه كه به مناسبت تقديس مكاني‌اش كانون عالم به شمار مي‌رفت، مي‌نماياند.

آتشكده بنايي بود همتا و همزاد حركت و پيوند پايدار آدميان؛ و نماد روشنايي و روشنگري بود، خواستار از ميان برداشتن تاريكي و تيركي.

فضاي مكاني آتشكده، در روزهاي آغازين زندگي جمعي ايرانيان باستان ـ آنگاه كه هنوز نه حكومتي بود و نه شهري غالب بر رابطه‌ها و برانديشه‌ها و برنياز‌ها ـ شكلي گشوده داشت و اگر پنداري مبتني بر وجود تشابه بين گنبد آن با تاق آسمان در ميان نبود و همچنين نياز به حفاظت آتش، شايد روي آن به آسمان نيز بازگذاشته‌ مي‌شد. در طول محورهاي ارضي فضاي آتشكده، هيچ‌چيز به حال سكون ديده نمي‌شد جز آتشدان و برفراز آن آتش؛ چيزي كه نماد آفرينش و زندگي و مرگ و بازآفريني مدام بود. گذر زمان نيز در فضاي آتشكده محسوس و ملموس بود، هيچ سايه‌اي پا بر جانبود هر گونه تمركزي از روشنايي و درخشش سطح‌ها و رنگ‌ها و شكل‌ها، مدام دگرگون مي‌شد. هم روز فضاي آتشكده را مي‌پيمود و هم ماه و سال؛ هم گذر زندگي تجربي در زمان روزمره ملموس بود و هم‌گذر زماني كه بي‌كران مي‌نمود و ازلي.

آتشكده‌هايي كه در دل كوه كاويده شده‌اند و آتشكده‌هايي دگر كه در فضاهاي نيمه زيرزميني موجوداند و با چنان مصالح ساختماني اوليه و كارنشده. كه بيش از چند سده نپاييده‌اند و يا برخي در طول چند هزار سال در برابر آفتاب گرم ايران زمين و در برابر برفهاي سنگين و افت‌هاي شديد دماي شب‌هاي سرد، مقاومت داشته‌اند و هنوز هم پيكره‌شان را مي‌توان بازشناخت.

پس از نخستين تصويرهايي كه شاهنامة فردوسي براي بازشناخت اولين آمدو شدها و جايگزين‌ها و گرد هم آيي‌ها و كشمكش‌هاي ايرانيان به قصد پايه‌گذاري فرهنگ زيستي ‌‌پايدار عرضه‌ مي‌دارد، در نماياندن رويداهاي تاريخي و فرهنگي ايرانيان در فضايي كه هم اساطيري و هم تاريخي به شمار تواند آمد، به بناي آتشكده آذرگشب اشاره مي‌كند. اقدام كيخسرو، شاه ايران، در گشودن «بهمن دژ» در آذربايجان و بناي اين آتشكده در اين گذر شاهنامه آمده است:

بــــرفتند ديــوان بفرمــان شــــاه در دژ پــديد آمـــد آن جايـــگاه

بــــدژ در شد آن شــاه آزادگـــان ابــــا پيــر گــودرز كشوادگـــان

درازا و پهنـــاي او ده كمــــــــند بــــگرد انــدرش طاقــهاي بلنـ­ـد

زبيرون چو نيم از تك و تازي اسب بر آورد و بنـــهاد آذر گشســـب

نشستند گــــرد اندرش مـــوبـدان ستـاره شنــاسان و هم بــــخردان

در آن شارسان كرد چنــدان درنـگ كه آتـش كده گشت با بوي و رنگ

يـــكي شهر ديد اندر آن دژ فــراخ پر از بــاغ و ميدان و ايوان و كـاخ

بــــفرمود خسرو بــدان جايـــگاه يـــكي گنبدي تا به ابـــر سيـــاه

آتشكدة آذرگشسب درون دژي بنا شده كه تا چند سده پيش هنوز زيست مي‌شده؛ جز اين آتشكده، كاخ‌ها و خانه‌هايي در اطراف درياچه‌اي بنا شده بودند كه در ميان دژ بوده‌اند. اين مكان، نه شهر به معناي متداول در هزاره‌هاي دوم و اول پيش از ميلاد بل قلعه ـ شهري كه كار اصلي‌اش مديريت سرزمين‌هاي گسترده‌اي بوده، قطب وقلب ايالتي را مي‌ساخته كه بعدها، «شيز» ناميده شده است.

آتشكدة آذرگشسب در آذربايجان است و در گذشته ويژه رزميان و پادشاهان و فرمانروايان و دولتيان بود. به طوري كه پادشاهان ساساني از تيسفون (گاه پياده) به زيارت آنجا مي‌رفتند.

(بعدها صفويان از اصفهان پياده به مشهد مي‌رفتند كه شايد بازتابي از همين كار ساسانيان باشد.)

لینک به دیدگاه

1ـ بناي آتشكده درون دژ است و برخورداري از ويژگي‌هاي زادة اين امر، مي‌تواند به سادگي حفاظت شود و بنابر نيازهاي گونه‌گون اداري و اجتماعي و ديني، نقشي سواي آن پذيرد كه هر آتشكدة ساده‌اي پذيرا است.

2ـ آتشكدة آذرگشسب، بنابر آنچه هم اكنون گفته شد و به دليل دسترسي به دو منبع پر قدر و جاودانه، يعني آب ـ كه از هفت رودخانه به آن مي‌ريخت و نفت ـ كه پس از گذشت هفتصد سال خاكسري بر جاي نمي‌گذاشت اعتباري يافت خاص يك قطب مدني: آنان كه از همان آغاز در مجاورت نزديكش استقرار يافتند ـ «موبدان، ستاره‌شناسان، و هم بخردان». در پي آمد و شدهاي شاهان و ديگر بزرگان ايران، به آن ابعادي ديگر دارند كه بايد پنداشت كه در آغاز ـ به هنگامي كه خسروبنايش « بفرمود» ـ نداشته است.

3 ـ «طاقهاي بلندي» ، دوربناي آتشكده و به فاصله از آن بنا شدند، بناهايي كه به اموري دگر اختصاص داشته‌اند سواي نيايش به درگاه ايزدي ـ در حضور و به تقديس آتشي كه در ميان آتشكده بر افروخته مي‌شد.

4 ـ برش افقي بنا(پلان آن) در مجاورت نزديك زمين، شكل چها گوشه داشته و داراي «درازا» و «پهناي» برابر ـ به اندازه « ده‌گمند» بوده است. اگر شكل حجمي بنا به ترتيبي بود كه دگر بناها يا «طاقها» بدان تكيه داشتند. تأييد اين برابري ناممكن بود اصولاً بيان آن نيز بي‌مورد مي‌نمود.

5 ـ «گنبدي تا به ابر سياه» را روي چهار گوشه و يا به طرح مربع بنا كرده‌اند. بلندي اين «گنبد» به بيشترين اندازه ممكن در آن روزگار بوده، زيرا «بخش سيم‌گون نهاده بر بالايش را ديگر فاتحان نتوانستند بر پايند» تا روزي كه بنا را از بن فرو ريختند. بر پا داشتن ساده‌ترين شكل يك آتشكده، بي‌نياز به پيرايه و لو خواستارها مقياسي كه بتواند با اهميت بهمن دژ و تسخير آن متناسي ياشد، منظور بوده است.

6 ـ سطحي كه بناي آتشكده روي آن قرار مي‌گرفته «زبيرون» نه چندان فراخ، بل به اندازة نيمي از ميداني بوده كه به تمرين و گزينش اسب اختصاص مي‌يافتند؛ بناي آذرگشسب به تناسب طول زميني كه آنرا در بر گرفته، برش خورده است. اگر منظور اين تناسب را در نيمرخي تصور كنيم كه از بيرون دژ مي‌توانسته ديده شود، ناچاريم ديدگاه خود را در فاصله‌اي دور از دژ فرض كنيم و بلندي بسيار براي طاق آتشكده قائل شويم و اگر جز اين تناسب در فضاي دروني دژ مطرح است و ارتفاعي محدود.

آتشكدة آذرگشسب به ترسيم فردوسي و به استنتاج يا برداشت ما از قطعه‌اي كه آورديم در حقيقت امر، جز يك «چهارطاقي» نيست، انديشة معمارانه‌اي كه فرهنگ ايران آفريده و به ساده‌ترين تركيب حجمي، به شكل آرام و موقر برافراشته و هر سنگ از پيكره‌اش را به صورتي قرار داده كه سنگيني‌اش نه بر خود، كه بر زمين انتقال داهد شود.

بناي چهار طاقي، كه در زمان بسيار دور از ما كه با انديشه و با مفهوم آتشكده آن اندازه تطابق داشت كه خود آن بود، هر روز بيشتر به درون فضاي كالبدي معابد ايرانيان كشيده شد و گويي جذب آن شد و از ديدگاه كساني كه بيشتر به مجموعة حجمي فضاي معماري ديني ـ مذهبي مي‌نگريستند و كمتر انديشه و مفهوم بخش‌هاي اصلي و فرعي آنچه ديده مي‌شد و ملموس بود، ناپديد شد.

تعداد بناهايي كه ار دوران باستاني كشورمان تا به امروز مانده‌اند و در پي بررسي‌هايي به عنوان آتشكده شناخته شده‌اند نسبتاً اندك است، البته با توجه به تهاجم‌ها و تخريب‌ها و دشمني‌ها و نابخردي‌هايي كه بر اين آب و خاك رفته، اين تعداد را شايد بتوان زياده نيز شمرد.

لینک به دیدگاه

آتشكده، گذشته از جايگاه نگهداري آتش، و بعداً محل نيايش و پرسنش خداوند بزرگ، مكان فعاليت‌هاي ديگري نيز بوده است:

نخست دادگاهي كه موبد، بركرسي خويش به دادرسي مردم مي‌پرداخت و چون ايزد مهر را نگهبان پيمان و داد مي‌دانستند اين مكانها به «درِ مهر» نيز نامور شدند. سرودة زيرگواه اين واقعيت است:

اي خانة مهرگر شدم از تو بــرون با چشم پر از اشك و دلي پر از خون

سوگند به خاك درت اي خانه مهر تن بردم و دل نهادم آنـــجا به درون

اين دو بيتي به صورت زير نيز گفته شده:

اي خانه دلدار كه از بيم بدانديـش روي از توهمي تافته و دل به تو دارم

روتافندنم را منگر زانكه به هر حال جان بهر تو مي بازم و منزل به تو دارم

دوم درمانگاهي كه به درمان جسم و روح مردم مي‌پرداخت.

سوم آموزشگاهي مجهز به كتابخانه جامع براي تعليم دروس ديني و ديگر امور قومي و كشوري/ چهارم مخزن و انبار ملزومت و غنائم.

پنجم (هزينه) ماليات و محل امور اوقافي و نيز مكاني براي ورزش و سواري و مسابقات به زبان ديگر مجمعي بود كه نيايشگاه را هم دربرداشت.

به طوري كه از بقاياي آثار آتشكده ها برميايد ساختمان آتشكده ها، اغلب مكعب شكل (چهار طاقي) بوده كه در طرح آرامگاهها نيز اثر گذاشته است مانند : 1) آرامگاه امير اسمعيل ساماني 2) آرامگاه شيخ فخرالدين رازي در (اورگنج) قديم و آرامگاه سلطان سنجر سلجوقي در مرو.

لینک به دیدگاه

گونه شماره يك:

آتشكده‌هايي بازشناسي كالبدي شده‌اند كه الگوي اصلي‌شان با تصور و تصويري انطباق دارد كه به سخن فردوسي شناختيم. اين گونه آتشكده كه ما مي‌توانيم بر اساس ويژگي‌هاي شكلي و نيز كاربردي خاصي كه دارد (گشوده) بناميم، فضايي است كه با يك گنبد ساده پوشيد شده و در سطح آمد و شدها و توقف‌هايي كه به پيروي از آداب و سنن ديني صورت مي‌گيرند، در چهار سمت يا جهت متقارن عمود بر يكديگر باز است، طاقي بلند مشخص ورودي‌هاي چهارگانه به سوي فضاي زيرين گنبد است كه، با توجه به نمونه‌هاي بازشناسي شده بايد از فاصله دور ديده مي شد‌ه و بايد ورود چندين نفر با هم را ميسر مي‌داشته. طاق‌ها كه به پنهايي كمتر از پايه‌هاي چهارگانه و اصلي ساختمان آتشكده بر پا داشته مي‌شدند، فضاي خاصي را مي‌آفريدند كه مي‌بايست نقش يك مفصل را ميان فضاي باز گسترده محوطه آتشكده و فضاي سرپوشيده ديرين گنبد ايفا كند. بدين‌سان، پهناي قوس طاق، با همه شرط پذيري‌اش از خصايص فني ـ ساختماني، نه به آن اندازه بود كه به فضاي قطبي و قلب بنا طعنه زند و نه آن اندازه كم كه گذر هر فرد از فضاي باز طبيعي بيروني آتشكده به پاكترين و پرقدرترين مكان بنا را بي‌تامل و بي‌آمادگي ذهني، ممكن بدارد.

 

سطح پوشيده يا بهتر فضاي دروني آتشكده، داراي چهار كنج است ملموس و محسوس و در تعيين دنياي تصور و تخيل انسان‌هايي كه در اين فضاي دروني قرار مي‌گيرند، نقش ساز. فاصله بين هر يك از اين كنج‌ها تا نقطه‌اي از ورودي طاق آغاز مي‌شود و گوشه‌اي كه به زاويه قائمه در اين مكان‌هاي چهارگانه زاده مي‌شود ـ با توجه به مخروط بصري چشم انسان و فاصله. و شكل سه كنج ديگري كه جلوي شخص قرار مي‌گيرند كه پشت به يكي از كنج‌ها دارد – به شكل و اندازه‌اي است كه نگاه وي را به حلقه زيرين گنبد متوجه مي‌كند و صحنه‌اي را مي‌سازد كه در صفحه مياني و در قطب آن آتشدان قرار دارد و شعله‌هاي فروزان آتش، فضايي چنين هم به فرد پناه مي‌دهد و هم وي را به همراه ديگران و با ديگران مطرح مي‌كند و او را به خود وي و به ديگران و با ديگران مطرح مي‌كند و او را به خود ولي و به ديگران، در جمع، باز مي‌شناساند. اين فضاي دروني هم به دليل آنچه هم اكنون گفتيم بيانگر وحدت است و هم به اين دليل كه، درمحوطه وسيعي كه به كار تقدس و تعالي انسان پرداخته مي‌شود تنها ساختمان، آتشكده است و اين داراي تنها يك پوشش گنبدي.

ظريف‌ترين ـ و نه الزاماً شكننده‌ترين، نازك‌ترين و بلندترين نقطه ساختمان آتشكده جايي است كه به تعبيري نمادين، والاترين نقطه بنا است. قطعات سنگ تراش داده شده و يا در مواردي، در آميخته‌اي از قطعات سنگي كه در طبيعت يافت مي‌شوند با ملاط چسبنده به تدريج كه از نقطه اوج بنا فرود مي‌آيند تا حلقه خيز گنبد و بعد به شيپوره‌ها و به مربع زاده از تقاطع اضلاع دروني و بروني ديوارهاي آتشكده برسند و به تدريج ضخيم‌تر مي‌شوند و برچسبندگي ميان خود مي‌فزايند. تناسب بين ضخامت‌ها و موضع هر يك از عناصر ساختماني هندسي بنا پيروي حسابي است كه سر در تجارب و تشخيص‌هاي استقرايي و استنتاجي در هندسه ساختناني دارد. اين تناسب چنان كه از بررسي‌هاي شكلي ساختمان در ترسيم هندسي آن و از شكل بناهاي باز مانده يا از چگونگي‌هاي شكلي قسمت‌هاي برجاي مانده از بنا پس از هزاران سال برميآيد. هم به كار استحكام بنادر برابر نيروهاي داخلي و خارجي مي‌آيد و هم به كار تضمين ماندگاري بنا در مقابل نيروهايي كه به شكل موضعي‌، بخشي از بنا را زير نفوذ خود مي‌گيرند تا موجوديت كالبدي‌اش را از هم فرو ريزند. عكس‌هايي كه در حدود نيم قرن پيش و يا كمي بيش از اين آتشكده‌هايي نظير نياسر و جره برداشته شده‌اند نشان مي‌دهند كه ساختمان اين گونه آتشكده چنان برپا داشته شده بوده كه بتواند، در صورت از دست دادن حتي يكي از چهار ستون اصلي‌اش، تا رسيدن امدادي كه به ترميم آن بپردازد، روي سه پايه ديگر برجا بماند. به گونه سخن اين كه، اين گونه آتشكده، كه ساده‌ترين و موثرترين و استوارترين به نظر مي‌رسد، به ايجاد خطوطي درون پيكره خود نائل شده كه نيروهاي فشاري و كششي در طول آنها عبور مي‌كنند و اين خطوط‌، خواه در پي تجارب و خواه در پي استنتاجات هندسي – ساختماني كه زمينه و ابزارشان امروز بر ما معلوم نيست، همان‌هايي‌اند كه تعيين وزن و جسم متناسب در نقاط مختلف پيكره بنا را به عهده دارند، به علاوه تضمين زيبايي‌هاي صدري، كه البته داراي مفاهيم زيبايي شناختي شكلي‌اند و تاثير گذار بر اذهان و برخلق و خوي آدميان.

لینک به دیدگاه

گونه شماره دو

اين گونه آتشكده‌ها از بيرون نسبت به آنچه در گونه پيشين گفتيم متفاوت‌اند يا برخي از برهاي اصلي آنها داراي ضخامتي فزونتر شده تا فضاهاي محدودي را در دسترس فضاي مركزي يا اصلي قرار دهد و يا حجم‌هاي ساختماني گاه بسيار ساده‌اي ، خارج از آنها و در يك سمت ـ كه به نظر مي‌‌رسد سمت ورودي اصلي به بنا باشد ـ در مجاورت آنها ساخته شده است ـ نوع اول اين آتشكده‌ها‌، از دو خصيصه اصلي معماري برخوردارند.

اول اينكه هيات كلي آنها نمايانگر و نشانگر رجحاني است كه برگنبد اصلي و يگانه بنا داده شده: و دوم، اين كه پيكره الحاقي نسبتاً كوچك و ساده‌اي كه درصد يا درچهار سمت به بناي مركزي اضافه شده مي‌تواند پنداشته شود به هر سه يا به دو وحتي تنها به يكي از اين اختصاص مي‌يابد:

1- تشريفات و مراسم مذهبي

2- كار ساختماني يعني كمك به بر پا داشتن ديوارهاي بلند و در نتيجه مرتفع نمودن گنبد

3- جنبه ترئيني دارند و بر تشخيص و وقار بنا مي‌فزايند.

در اين گونه آتشكده‌ها پهناي ديوارهايي كه فضاي سرپوشيده مركزي را دور مي‌زنند و داراي فضاهاي كمي‌اند، آن اندازه زياد نسبت كه بناي گنبدهاي قابل توجهي را لازم بدارد. اين فضاهاي تمي، در سطح زمين، از چنان گستردگي‌‌اي برخوردار نيستند كه كاربردشان نه به دليل فضاي سرپوشيده مركزي به حساب آيد و نه اتاق‌هايي داراي كاربردهاي مستقل را به وجود مي‌آورند. از سوي ديگر دقت نظر به ضخامت‌ها و بلندي ديوارهايي كه مي‌بايست به نيروهاي را نشي گنبد – كه در پي وزش بادهايي كه در نقاط مرتفع تپه‌هاي فزوني مي‌يابند جوابگويي كنند، جاي شك و ترديدي براي قبول اينكه گذشتگان به نقش استاتيكي اين ديوار توجه داشته‌اند نمي‌گذارد. با اطميناني كه حاصل استنتاج است و غور درباره كاربردهاي جنبي يا فرعي در اين گونه آتشكده‌ها است و مبتني بر يادداشتها و خبرهايي در اين باب يادآوري اين نكته اساسي را شايسته مي‌دانيم: تا لحظه‌اي كه دين زرتشتي رسمي دستور به پنهان و نگاهداشتن آتش از اشعه خورشيد نمي‌دهد، نمي‌توانيم جز وجود يك كاربرد غالب براي آتشكده قائل شويم: نيايش كه در فضاي سرپوشيده مركزي صورت مي‌گرفته است.

اين گونه آتشكده را مي‌توانيم از دو ديدگاه ببينيم: يكي از درون آن و زير پوشش فضاي گنبدي و ديگري از فاصله و هنگامي كه راه به محوطه معمولاً محصور زمين و بناي مذهبي را مي‌پيماييم. و آنچه از اين ديدارها مي‌توانيم داشت به صورت زير خلاصه مي‌شود:

1- فضاي مفصل، كه بخش كوچكي از ساختمان آتشكده بود و آستانه آن به شمار مي‌رفت وضع تازه‌اي پيدا مي‌كند.

2- فضاي سرپوشيده مركزي آتشكده، كه در يك سمت ورودي اصلي دارد، در سه سمت ديگر نيز بازگذاشته مي‌شود، چه از طريق طاقها و چه به توسط پنجره‌هايي كه در ديوارهاي مضاعف و مجهز تعبيه شده‌اند.

3- چگونگي‌هاي شكلي ساختمان آتشكده ـ در آن رده بناهايي كه ديوارهايشان به فضاهاي كمي مجهز شده‌اند ـ رسايي پيشين خود را از دست مي‌دهند. هم جهت‌هاي چهارگانه مترادف با محورهاي جغرافيايي ـ جهاني متفاوت جلوه مي‌كنند و هم ـ از اين بيش ـ آن چهار نقطه‌اي كه مي‌خواستند گوشه‌هاي ناپيداي زمين متعلق به انسانها را به گونه‌اي نمادي نمايان كنند.

4- ساختمان آتشكده، در همه حال، وقار و اصالتش را محفوظ مي‌دارد و هنگامي كه روي به بخش‌هاي فرعي دارد، داراي هيبتي بس فزون‌تر از آن است كه ترديدي در اهميت يگانگي و ارزشش برانگيخته شود.

 

5- بر افراشتگي بناي آتشكده ـ با وجود گسترش افقي بنا و استقرار ساختمان ديگري در نزديكي‌اش ـ به عنوان يك ويژگي اساسي و اصيل پابرجا مي‌مان و استمرار حضور محور زمين ـ آسمان را مي‌نماياند.

لینک به دیدگاه

گونه شماره سه برخي آتشكده‌ها به شكلي بيگانه به دوگونه پيشين ديده مي‌شوند. فضاي باز و محصوري كه گويا در آغاز شكل منظم هندسي نداشته و به كارهاي معمولي پيش و وابسته به نيايش اختصاص داشته و يا همانند حياط وسيعي فهم مي‌شده، در برگيرنده پيكره ساختماني متراكمي بوده، ويژه پاسخگويي به تمامي انواع كاربردها و حضورها اين فضاي باز بعدها شكل منظمي را دارا مي‌شود.

 

پيكره اصلي ويژه نيايش جمعي كه آتشدان و آتش را در قطب و قلب خود داشته، با بخش‌هاي ساختماني ديگري كه نسبت به آن كاربردي فرعي دارند. و ابعاد و شكل‌هايي نه چندان متفاوت درمي‌آميزد و در واقع اين ادغام، مهمترين وجه تمايز بين اين گونه آتشكده با دو گونه پيشين است.

اگر طول و عرض اين گونه آتشكده‌ها را سير كنيم و تطور و چگونگي‌هاي آن را در مقاطع طولي و در مقاطع عرضي ببينيم ، بر برداشت‌هايي به ترتيب زير دست توانيم يافت:

1- فضاي مفصل، كه در هر دو گونه پيشين با زمين باز و برخوردار از شكلي كم و بيش طبيعي درآميخته بود، اينجا نظم پيدا مي‌كند و اندازه‌هايي محدود.

2- فضاي سرپوشيده مركزي يا محل آتشدان، بي هيچ راه مستقيم به فضاي باز ساخته مي‌شود. و رود به فضاي آتشگاه پس از گذر از فضاهاي صورت مي‌گيرد كه هر يك به امر تشريفاتي ـ ديني معين اختصاص يافته‌اند.

3- در محور اصلي عمود بر هم در اين گونه سوم دگرگوني عمده‌اي مي‌پذيرد: محوري كه ورودي اصلي روي آن قرار داشت (و در اكثر موارد تقريباً در جهت شمالي ـ جنوبي بود) به صورت محور تقارن اصلي مجموعه ساختمانهاي آتشكده درميآيد و وحدت خود را حفظ مي‌كند. در طول اين محور هر چيز تنها يك بار قرار داده مي‌شود پيرو نظام كاربردي ـ تشريفاتي معين. و هر چه در يك سمت هست ـ با استثناهايي جزئي ـ در سمت ديگر نيز بنا مي‌شود. در عوض محور عرضي مجموعه آتشكده از وحدت برخوردار نيست: در نقاط مختلف محور طولي آتشكده و عمود بر اين، مي،توانيم خطوطي را پيدا كنيم كه هر يك به تنهايي محور تقارن به شماراند. اين محورها در هر نقطه در طول مجموعه كه قابل تشخيص باشند نمايانگر محدوديت‌اند:

محدوديت در مسير، محدوديت در ايفاي نقش ساختماني، از نقطه نظر ايستايي، در اينجا محور عرضي بنا داراي نقش معمارانه بر اساس تقارن مي‌شود، از هر دو ديدگاه: تقارن در دو سمت در طول خطي كه معرف آن است و تقارن در هر دو قطعه برابري كه در دو سمت راست و چپ آتشگاه به وجود مي‌آيند.

4- چهار سمت پيش روي و پشت سر و سمت راست و سمت چپ كه در دو گونه آتشكده پيشين با ديدگاه‌ها و ذهن بيننده و نيايش كننده در ارتبط با محيط طبيعي فهميده مي‌شدند و ملموس بودند در اين گونه آتشكده در پيكرده ساختماني و در حجم نسبتاً بسته آتشكده گم مي‌شوند. چهار گوشه جهان نمادي ديده نمي‌شوند و به همين ترتيب نيز از برافراشتگي و خيزش بناي آتشكده به سوي آسمان و از نماياندن محوري كه (طاق آسمان) را به ژزفاي زمين مي‌پيوست، نشانه‌اي بارز و روشن به دست داده نمي‌شود.

5- مجموعه ساختماني آتشكده به عنوان آفرينشي به تصور بيننده درميآيد با رابطه با آسمان و رابطه با زمين: رابطه‌اي كه بر مفاهيم متكي است و يادآور جهاني است با همه ذخاير و موهبت‌ها و زيبايي‌هايش ، ازلي؛ در اين گونه آتشكده مجموعه ساختماني به مثابه آفريده دست انساني مطرح و نمايانده مي‌شود كه هنوز خود را چندان قدرتمند نمي‌داند. فضاي ساخته شده به گونه‌اي فشرده و نفوذ ناپذير و به شكل جمعي محدود و خشك درمي‌آيد و حضور فضي باز طبيعي از راه حياطي محود عنوان مي‌شود كه بايد از ديدگاه ساختماني نگريست و بايد از آن عبور كرد زيرا هر چهار برش را ديوارهايي كم و بيش مجهز گرفته‌اند و خود آن نيز در نقطه‌اي واقع در طول يك محور بزرگ عبوري جاي داد.

لینک به دیدگاه

گونه شماره سه

برخي آتشكده‌ها به شكلي بيگانه به دوگونه پيشين ديده مي‌شوند. فضاي باز و محصوري كه گويا در آغاز شكل منظم هندسي نداشته و به كارهاي معمولي پيش و وابسته به نيايش اختصاص داشته و يا همانند حياط وسيعي فهم مي‌شده، در برگيرنده پيكره ساختماني متراكمي بوده، ويژه پاسخگويي به تمامي انواع كاربردها و حضورها اين فضاي باز بعدها شكل منظمي را دارا مي‌شود.

پيكره اصلي ويژه نيايش جمعي كه آتشدان و آتش را در قطب و قلب خود داشته، با بخش‌هاي ساختماني ديگري كه نسبت به آن كاربردي فرعي دارند. و ابعاد و شكل‌هايي نه چندان متفاوت درمي‌آميزد و در واقع اين ادغام، مهمترين وجه تمايز بين اين گونه آتشكده با دو گونه پيشين است.

اگر طول و عرض اين گونه آتشكده‌ها را سير كنيم و تطور و چگونگي‌هاي آن را در مقاطع طولي و در مقاطع عرضي ببينيم ، بر برداشت‌هايي به ترتيب زير دست توانيم يافت:

1- فضاي مفصل، كه در هر دو گونه پيشين با زمين باز و برخوردار از شكلي كم و بيش طبيعي درآميخته بود، اينجا نظم پيدا مي‌كند و اندازه‌هايي محدود.

2- فضاي سرپوشيده مركزي يا محل آتشدان، بي هيچ راه مستقيم به فضاي باز ساخته مي‌شود. و رود به فضاي آتشگاه پس از گذر از فضاهاي صورت مي‌گيرد كه هر يك به امر تشريفاتي ـ ديني معين اختصاص يافته‌اند.

3- در محور اصلي عمود بر هم در اين گونه سوم دگرگوني عمده‌اي مي‌پذيرد: محوري كه ورودي اصلي روي آن قرار داشت (و در اكثر موارد تقريباً در جهت شمالي ـ جنوبي بود) به صورت محور تقارن اصلي مجموعه ساختمانهاي آتشكده درميآيد و وحدت خود را حفظ مي‌كند. در طول اين محور هر چيز تنها يك بار قرار داده مي‌شود پيرو نظام كاربردي ـ تشريفاتي معين. و هر چه در يك سمت هست ـ با استثناهايي جزئي ـ در سمت ديگر نيز بنا مي‌شود. در عوض محور عرضي مجموعه آتشكده از وحدت برخوردار نيست: در نقاط مختلف محور طولي آتشكده و عمود بر اين، مي،توانيم خطوطي را پيدا كنيم كه هر يك به تنهايي محور تقارن به شماراند. اين محورها در هر نقطه در طول مجموعه كه قابل تشخيص باشند نمايانگر محدوديت‌اند:

محدوديت در مسير، محدوديت در ايفاي نقش ساختماني، از نقطه نظر ايستايي، در اينجا محور عرضي بنا داراي نقش معمارانه بر اساس تقارن مي‌شود، از هر دو ديدگاه: تقارن در دو سمت در طول خطي كه معرف آن است و تقارن در هر دو قطعه برابري كه در دو سمت راست و چپ آتشگاه به وجود مي‌آيند.

 

4- چهار سمت پيش روي و پشت سر و سمت راست و سمت چپ كه در دو گونه آتشكده پيشين با ديدگاه‌ها و ذهن بيننده و نيايش كننده در ارتبط با محيط طبيعي فهميده مي‌شدند و ملموس بودند در اين گونه آتشكده در پيكرده ساختماني و در حجم نسبتاً بسته آتشكده گم مي‌شوند. چهار گوشه جهان نمادي ديده نمي‌شوند و به همين ترتيب نيز از برافراشتگي و خيزش بناي آتشكده به سوي آسمان و از نماياندن محوري كه (طاق آسمان) را به ژزفاي زمين مي‌پيوست، نشانه‌اي بارز و روشن به دست داده نمي‌شود.

5- مجموعه ساختماني آتشكده به عنوان آفرينشي به تصور بيننده درميآيد با رابطه با آسمان و رابطه با زمين: رابطه‌اي كه بر مفاهيم متكي است و يادآور جهاني است با همه ذخاير و موهبت‌ها و زيبايي‌هايش ، ازلي؛ در اين گونه آتشكده مجموعه ساختماني به مثابه آفريده دست انساني مطرح و نمايانده مي‌شود كه هنوز خود را چندان قدرتمند نمي‌داند. فضاي ساخته شده به گونه‌اي فشرده و نفوذ ناپذير و به شكل جمعي محدود و خشك درمي‌آيد و حضور فضي باز طبيعي از راه حياطي محود عنوان مي‌شود كه بايد از ديدگاه ساختماني نگريست و بايد از آن عبور كرد زيرا هر چهار برش را ديوارهايي كم و بيش مجهز گرفته‌اند و خود آن نيز در نقطه‌اي واقع در طول يك محور بزرگ عبوري جاي داد.

لینک به دیدگاه

برانگیختگی از اندوخته های فکری محیط ژرف نگری که ما را می پروراند، اندیشناک بودن از عوامل کارگزار و از پدیده هایی که می خواهند روز را بعدی تاریخی دهند و نیازمندی به گفت و شنودی در خور وقار که دیروز در عالم معنا وجود داشته تا فضای معماری فاخری آفریده شود، می توانند یک یک معماران را وا دارد تا پیش از ساختن به سنجش بنشینند و در این مهم، تا جایی که می توانند دوست داشته باشند به هر سوی بنگرند.

 

از این رو در این نوشتار، سعی در بازشناسی یکی از کالبدهای معماری ایران باستان شده، تا بر اساس مطالعات قبلی و اشتیاق برای شناختن مفاهیم و اندوخته های معماری گذشته، پا در راهی بگذاریم که عرصه ای بس فراخ و گستره ای پیچیده داشته است. راهی که تا رسیدن به مقصد می بایست، رو به آسمان کنیم و دستان خود را سایبانی در برابر اندشه های سوزان گذشته، به خورشید نگریست و آتش درونی خویش را شعله ور ساخته و به مراقبه و تزکیه پرداخت. به قداست خاک روی آورد و سوزش درون خویش را به او سپرد. آن هنگام است که او در این شور و شوق به پا خواهد خاست و چهار ستون و پایه استوار خویش را برخواهد افراشت و در میان دستان گره خورده خویش آسمان را حلقه خواهد کرد و آتش را پناه خویش خواهد گرفت.

لینک به دیدگاه

ایرانیان که می توانسته شکل و کاربری های مکان را باز شناسد اما در شناخت دگرگونی هایش با اسراری شگرف روبرو بودند، بیشترین سهم تعیین سرنوشت خود و جهان مادی را برای «زروان» قایل شدند. زروان، زمان بیکرانه، از آغاز تا پایان عمر زمین پایدار دانسته می شد و آفریدگاری بود که همه چیز را آفریده بود و اهورامزدا و اهریمن را زاده بود، او آفریننده «زمان کرانمند» نیز شد زیرا بعد از اینکه اهریمن برخلاف آنچه خواسته شده بود پیش از اهورامزدا پای به جهان و نزد پدر خود زروان شد تا جای و مقام برادر خود را که همانا شهریاری جهان بود که زروان به فرزند نیک خوی خود وعده کرده بود برگیرد، بعد از آنکه توانست پیمان زروان را به خود او یادآور شود و خواستار مقام شهریاری شود چاره ای جز آن نیافت که برای دوره زمانی معین و به طول ۹ هزار سال، پاره ای از زمان بیکران را تجدید کند و این پاره را به شرط پیکار در جهت رستگاری اهورامزدا به این دو بسپارد.

داستان آفرینش از آنجا که به تاریکی و به روشنایی به شب و به روز، به پلیدی و به پاکی، به استقرار و به حرکت در فضای زندگی توجه خاص دارد و به آهنگ دگرگونی های زمان و مکان به قید مفاهیمی ژرف می نگرد حاوی نکته ها و عناصری است که به درک نقش معماری راه می دهند.

شناخت زمان بیکرانه عنوان نیروی لایزالی که برحسب روند معینی به آفرینش مدام می پردازد و دریافت همین نوع آفرینش به عنوان امری که نقطه پایانی یا فنایش در ذات جاودانه زمان بیکران، متجلی است، الزاما قدرت تصور و دامنه خیال ایرانیان را فزونی می بخشد و آنان را به تدریج از تیول زمان بیکران متکی بر عوامل کیهانی، دوره ای و طبیعی، دور می کند. هر چند قید قضا و قدر و سرنوشت از دست داده مشده و خلوصی که در آغاز در بینش معطوف به فضای ساخته شده برای نیایش وجود داشت، با این بینش جدید به شاخه و برگهایی آراسته می شود. مفهوم زمان مرحله بندی شده با همه وجه نمادین و اسطوره ای که برای خود حفظ می کند، در اندیشه تدوین فضای زندگی اثرگذاری می کند و تا آنجا که به فضای آتشکده ها یا پاک ترین گونه فضای نیایش مربوط می شود فضای معماری را دگرگونی می بخشد. رسیدن به قلب یا قطب فضای نیایش، به شکلی بی واسطه و مستقیم صورت نمی گیرد و بهره وری از آن همانند زندگی در آن تلقی می شود. برحسب چگونگی مرتبت ها و مرحله هایی برای در آغوش گرفتن مراد و مرحله ای برای جدا شدن از درخشنده ترین لحظه زندگی و پشت سرگذاردن آن است. گذر از مرتبت هایی تجسد یافته زیر پوشش یگانه ای که از سوی زروان بر سرتاسر راهی که باید پیمود، گسترده شده، به زاده شدن فضای معماری برخوردار از سلسله مراتبی همزاد با تجلیل و تکریم و تقدیس می انجامد. فضای باز طبیعت جایی که آتشکده در نقطه ای کم یا بیش مرتفع آن قرار می گرفت تا نیکو دیده شود، به تدریج و به مراحل تشرف و وداع مشروط می شود. حیاطها و ورودی ها، نمایشگاه های اولیه پدیدار می آیند و آداب و رسومی تازه، بر فضای نیایش مرتسم می شوند. بنای آتشکده ضمن برخوردار بودن از وحدتی موقر و فراگیر در بخش هایی مرتبت و تحدید شده و فاصله دار به وجود می آید و وحدت آن نیز به خداوند نسبت داده می شود.

در جمع بندی این نکات چنین نیز می توانیم عنوان داریم که زمان پس از به دنیا آوردن و شناسانیدن زمان کرانمند، وجه تمییزی بعدی را نیز پذیرا می شود. خواه بر سبیل تعبیر و تفسیر نمادین و خواه در پس روابط اجتماعی و فرهنگی تازه ای که در دوران ساسانیان به دگرگونی و شاخه و برگ دار شدن و گسترش یافتن می گراییدند، این وجه تمییز زمان به مرتبت هایی سه گانه، شکل کالبدی به خود می گیرد و در چگونگی آتشکده ها، هم در ویژگی های چونی و هم در ویژگی های چندی آنها، بازتاب پیدا می کند.

آتشکده به عنوان مکانی همگانی بنا می شد، ویژه به درگاه خداوند و آتش که ارزنده ترین نمادهای حیات ( اینجهانی، آنجهانی) انسانها به شمار بود- اقبال هوشنگ را به جاودانگی خورشید و ژرفای کره زمین را به بلندترین نقطه گنبد آسمان می پیوست- در مرکز آن قرار داشت و شعله هایش در راستای افراشتگی آن، روی کفه آتشدان، سر به آسمان می کشیدند، شعله ای که هرگز نمی بایست خاموش شود، خورشید همیشه گرمی بخش و همیشه روشنی بخش، را می نمود به مقیاس زندگی اینجهانی انسان و جاوید نگه داشتن، نمادی بود بیانگر تقدس زندگی آدمیان روی خاک. و نیز دیدیم که اندیشه های کیهان شناختی اولیه و اصیل ایرانیان باستان، در حیطه زندگی خود آنان و در اعصاری که هنوز از پیوندهای فکری با دیگر اقوام و ملل خبری نبود، به ابداع بنایی انجامید پر از مفهوم. آتشکده چهار گوشه داشت تا دورترین نقاط سطح زمین را، که دست نایافتنی بودند ولی در قالب جهان ملموس در بینهایت محسوس، بنمایاند؛ چهار جهت جغرافیایی ارض را در تقاطع دو محور ارض یابند. و شناخت خورشید به عنوان عنصری که سفیدی و سیاهی، روز و شب، نیکی و بدی، روشنی و تاریکی و سایه را هم در طول زندگی انسان به یکدیگر ندا می دهد و در حقیقت فراگیر آنها و پایداری اش است به امر نیایش و فضای نیایش شکل تازه ای می دهد. راستاهای کیهانی با مفاهیم نمادینی که می توانستند داشت به فضای معماری می یابند و هر شش آنها در پیکره کالبد آتشکده ها اثر گذاری می کنند. آتش با تقدیسی که هم ریشه در افسانه های کهن دارد –چه یادآور هوشنگ است- و هم نقش تازه در پایداری پیکار به سود روشنایی و نیکی سخت می اندیشد، در کانون آتشکده جایگزین می شود. جایگزینی آتش در میانه راه زمین و آسمان ( و در محور بنایی که به سوی آسمان برافراشته شده) و بنای جایگاه آتش در فضای باز طبیعت، زیر گنبد آتشکده به شکلی که از هر چهار جهت شمال و شرق و جنوب و غرب، از فاصله بتواند دیده شود) نمایانگر کاربد اندیشه ایست ژرف.

لینک به دیدگاه

به اعتبار آنچه تا بدینجا بیان شد، فضایی که ایرانیان در روزگاری بسیار دور از ما به دستان خویش می ساختند تا در آن به تنهایی یا به جمع، با تکیه بر داده و یافته های ذهنی، درونی، کیهانی خویش به عبادت و تعمیم و تمرین این مفاهیم بپردازند، تدوین شده بود و وجه ای شکلی، نمادی داشت. زیرا آفرینش هیچکدام از اجزای آن بدون پیش زمینه ای فکری و اندیشه ای نبوده و رو به سوی تکامل دارد. فضای انسان، فضای ساخته شده ( فضای معماری آتشکده ها) به هر گونه و ساختاری که باشد یک نقطه عطف اصلی و اساسی دارد: آتش و جای استقرار آن.

دستیابی به تحلیل و سنجشی که در رابطه های مادی و معنوی انسان با محیط طبیعی وی را بازمی شناسانند و بدین منظور، مهمترین و جامع ترین فراورده انسان را معماری وی را، به میان آوردیم. آتشکده مهمترین و جالبترین « پروتوتیپ» معماری ایران، چهار طاقی را درون خود دارد و از آن به مثابه یک «مکان عمومی» با مفهوم ثابت بهره می برد و آن را به هر صورت که فرض باشد و مشتق از متغیرهای محلی (چه اقلیمی، جغرافیایی، چه بوم شناختی و فرهنگی و و مدنی) دگرگونی می بخشد و می تواند الگوی آنها را تا مدتهایی بسیار طولانی و حتی پس از آنکه دلایل اصلی وجودی و ذاتی آتشکده ها از میان رفتند، به کار برد.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

آتشکده آذر گشنسب یا آذر جشنس : یکی از مشهورترین و بزرگ ترین آتشکده های فلات ایران که در آذربایجان غربی در 49 کیلومتری شمال شرق شهر تکاب کنونی قرار دارد امروزه به آن تخت سلیمان می گویند . در دوره شاهنشاهی اشکانیان مهم ترین پادشاه آذربایجان آریوبرزن و پسرش ارت وزد بوده است . بیشتر پادشاهان ایران پس از نشستن بر اریکه شاهنشاهی ( جلوس ) به نیاشگاه آذرگسشب آذربایجان می رفتند و به درگاه خداوند نیایش و سپاس و درود می فرستاده اند و سپس هدایایی تقدیم می کردند . آتشکده شیر نیز همان آذرگشسب است که خرابه های آن نزدیک تخت سلیمان است . ساخت این بنا به بیش از 3000 سال باز میگردد و در کتاب هفتم دینکرد در بند 39 سازنده آن را کیخسرو پسر سیاوخش شناخته شده است . که فر ایزدی به او رسیده بود . آذرگشسب در کنار دریاچه چیچست قرار دارد و در گذشته کاخهای بسیار باشکوه و سترگ در اطراف آن بنا بوده است . این دریاچه به صورت خودجوش هر ثانیه 44 لیتر آب از خود بیرون میدهد .

لینک به دیدگاه

آتشکده آذر برزین مهر : آتشکده آذربرزین مهر یکی از سه آتشکده مقدس ایران است ( آذر گشسب - آذر برزین - کاریان ) که در شهر نیشابور یا ابرشهر خراسان قرار دارد . در پهلوی به نام آتور بورگین میتر خوانده می شود به معنی آتش مهر بالنده است . تاریخ ساخت آن بسیار کهن است به طوریکه به زمان اشو زرتشت باز میگردد و در بند 8 از فصل 17 بندهش آمده است : آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب در گردش بوده و پناه جهان تا اینکه اشو زرتشت اسپنتمان دین آورد و گشتاسب شاه دینش را پذیرفت آنگاه گشتاسب آتش مقدس را در کوه ریومند در آذر برزین مهر قرار داد .

آتشکده بردسوره : به گفته مسعودی در کتاب نامدار مروج الذهب این آتشکده توسط فریدون شاه بنا شد که آتش آن را از طوس خراسان آورده بود و در بخارای ایران قرار داد .

آتشکده آذر شب : آتشکده ای است که گشتاسب شاه در بلخ بنا کرد و به گفته مورخین گنجهای خود را در آن قرار داد . بلخ در تاریخ جزوی از خراسان بزرگ بوده است که متاسفانه در دوره ننگین قاجار به روسها فروخته شد .

لینک به دیدگاه

آتشکده آذرنوش : آتشکده ای است در بلخ که این نیز همچون آذرشب در خراسان بزرگ ایران بوده است . بلخ نیز همچون مرو شهری از شهرهای ایران بوده است که در دوره قاجار های وطن فروش در قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان به روس داده شد . فردوسی بزرگ آن را نوش آذر نامیده است . فردوسی می فرماید : شهنشاه لهراسب در شهر بلخ - بکشتند و شد روز ما تار و تلخ - و از آنجا به نوش آذر اندر شدند - رد و هیربد را همه سر زدند.

آتشکده چهار قاپي:««چهار قاپو» يا «چهار قاپي» به معني «چهار در»، از جمله آتشکده هاي دوره ساساني در شهر مرزي قصر شيرين است. اين آتشکده از نوع آتشکده هايي است که داراي دالان طواف بوده و به مرور زمان رواق آن فرو ريخته است و تنها در برخي از قسمت ها، آثاري از آن ديده مي شود. اين آتشکده اتاقي مربع شکل به ابعاد 25×25 متر است و سقفي گنبدي شکل به قطر شانزده متر داشت که متأسفانه اکنون اثري از آن باقي نمانده است و تنها بقاياي گوشواره ها در چهار گوشه آن ديده مي شود. اين اتاق مربع شکل داراي چهار درگاه ورودي است که به رواق اطراف فضاي مرکزي منتهي مي شوند. در اطراف اين بنا مجموعه اتاق ها و فضاهايي وجود دارد که بخش هايي از آن در نتيجه کاوش هاي باستان شناختي سال هاي اخير شناسايي شده است. اين بنا با استفاده از مصالح محلي از قبيل لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده و گنبد آن آجري بوده است.این بنا از جمله بناهای تقویمی ایران بوده که جهت تشخیص شروع فصول سال از آن استفاده می شده است.این اثر تاریخی به جا مانده از دوره ساسانیان در نتیجه جنگ با عراق دچار آسیبهای فراوانی شد و هم اکنون در حال مرمت است.

لینک به دیدگاه

آتشکده سیروان : این آتشکده پیش از به پادشاهی رسیدن انوشیروان دادگر محل بت ها بود و پس از وی بت ها ویران شدند و آتش مقدس را در آنجا قرار دادند . محل آن سیروان و ری بوده است . به گفته مسعودی تاریخ نگار مشهور این آتشکده در پیش از ظهور زرتشت ساخته شده است .

آتشکده نیاسر : این آتشکده توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخت شده است طول و عرض آن 14 متر در 14 متر می باشد . این بنا پس از یورش تازیان ویران شد ولی سپس توسط مردم بازسازی گشته است و امروز تقریبا سالم می باشد و همه ساله بازدید کننده های زیادی از سراسر ایران به این مکان می روند . نیاسر در 35 کیلومتری شمال غربی شهر کاشان قرار دارد و در منطقه ای کوهستانی در ارتفاعات کرکس می باشد . چشمه ای باستانی به نام چشمه اسکندر نیز در آنجا قرار دارد . در نیاسر غاری که متعلق به دوره پارتیان بوده است نیز وجود دارد . به احتمال قوی این غار معبد میترایی بوده است که امروزه از مکانهای دیدنی این شهر می باشد.

آتشکده اردشیر : در استخر استان فارس می باشد که نام دیگرش آتشکده آناهیتا یا ناهید می باشد . چون اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی از خانواده موبدان بزرگ بوده است به همین دلیل این آتشکده را به شادمانی برقراری سلسله جدیدش در ایران ساخت . در تاریخ بلعمی و طبری آمده است که چون یزدگرد سوم نوه خسروپرویز بوده است پس بزرگان ایران او را به مقام پادشاهی رسانند و در آتشکده اردشیر استخر تاج شاهنشاهی را بر سر وی گذاشتند و سپس او را به پایتخت ایران در بغداد تیسپون فرستادند .

لینک به دیدگاه

آتشگاه سراب ذهاب : در شمال خاوري تپه ي سراب کرمانشاه در 300 متري ازراه کنوني بازماند هاي آتشکده يي ديده ميشود به اندازه هاي 4.77 در 5.95 متر از قـلوه سنگ ولابندوديواري به پهـناي 0.6 متر .در دوبر خاور .شمال بخشي از گنبد آتشکده به چشم ميخورد .ورودي تشکده با تاقي گهـواره يي به پهـناي 0.6 وبلندي 1 متر است .بلندي کنوني آتشگه 2.5 متر است .

آتشکده آناهیتا یا معبد آناهیتا : آناهید یکی از چهار عنصر مقدس آب و آتش و هوا و خاک است . در معنی می توان گفت که پاک و با عفت و با تقوی است که ارمنیان درست آن را تلفظ میکنند . این زیارتگاه پس از آذرگشسب از بزرگ ترین مکانهای باستانی و مقدس ایران بوده است که از دوره شاهنشاهی اشکانی ( پارتیان ) باقی مانده است . در شهر کنگاور در مسیر کرمانشاهان قرار دارد . ستون ها و پلکان این معبد هنوز پس از بیش از 2000 سال باقی و مستحکم است . این مکان در شهر کردنشین ایران بوده است و در نزد کردان آریایی دارای احترام خواصی می باشد . کردستان ایران و منطقه اورامان آن یکی از مشهور ترین مناطق اصیل ایران است که هنوز بسیاری زرتشتی دارد و به زبان پهلوی سخن می گویند . ریشه زبان کردی امروزی نیز پهلوی باستانی ایران است . پیر شهریار یا پیر شالیار از افراد مشهور هورامان کردستان است که وی موبدی زرتشتی بود و چند کتاب از وی بر جای مانده است . ابن فقیه در کتاب مشهور البلدان نوشته است : هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا کنگاور نیست .

لینک به دیدگاه

آتشکده دارابگرد : به گفته تاریخ مروج الذهب مسعودی این آتشکده به فرمان اشو زرتشت بنا گشت . زرتشت به یستاف شاه فرمان داد تا آتش مقدس جمشید شاه را که مورد احترام وی بوده است را بیابند و بیاورند . یستاف شاه این آتش را در خوارزم پیدا نموده است و به دارابجرد فارس آورد و اطرف آن را شهر زیبایی ساخت . این آتشکده در سال 332 هجری قمری به نام آتشکده آذر جوی نامیده می شده است .

آتشکده باکو : آتشکده ای بزرگ بوده است در ایران شمالی ( باکو جمهوری آذربایجان ) که در نزدیکی چاه نفت قرار داشته است . محل آن در روستای سوراخانی در 15 کیلومتری باکو می باشد تاریخ ساخت آن به سال 400 پیش از میلاد توسط ایرانیان می باشد . بدلیل مواد نفتی موجود این منتطقه این آتشکده همیشه در نزد ایرانیان روشن و برافروخته بوده است . باکو از باگوان زبان پهلوی ایران گرفته شده است و شهری ایران است که در دوره قاجار به روس فروخته شد . این مکان مقدس پس از یورش تازیان ویران شد ولی سالها بعد از آن دوباره مرمت و بازسازی شد ولی آتش آن خاموش بود تا سال 1975 که آتش آن دوباره روشن گشت و به مکانی توریستی تبدیل شد.

آتشکده شاهپور : در ساحل خلیج قسطنطنیه روم پس از اینکه شاهنشاه شاپور پسر اردشیر پسر بابک وارد شد آن را ساخت و تا دوران خلفای اسلامی نیز پا برجا بود .

آتشکده پوران : این مکان توسط ملکه پوران دخت ساسانی دختر شاهنشاه خسروپرویز ساسانی در عراق عجم در نزدیکی مدینه السلام ساخته شده است .

لینک به دیدگاه

آتشکده کرکویه : این آتشکده در شمال سیستان کنونی قرار داشته است .احترام بسیاری مردمان این شهر برای این آتشکده قائل بودند و به گنبد رستم نیز مشهور بوده است . این آتشکده تا قرن 17 هجری که قزوینی آن را وصف کرده است بسیار خرم و زیبا بوده است ساخت آن به روزگار کیخسرو باز میگردد که بسیار کهن است . دو شاخ بزرگ گاو داخل آن قرار داشته است و در وسط آنها آتشگاه قرار داشته است .

آتشکده کاریان : نام دیگر آن آتشکده آذرفرنبغ یا آذر خورداد است که در معنی می شود آتش فره ایزدی . مکان آن در شهر فیروز آباد یا اردشیر خره یا اردشیر خوره در صد و بیست کیلومتری جنوب شیراز است و کاخ بزرگ آن که توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخته شده بود هم اکنون فرو ریخته است . اردشیر به همین جهت نام شهر را ارتخشر خوره ( ارت خشتر ) نامید . در معنی کل می شود شهر شکوه و جلال اردشیر . خوره به معنی فر و شکوه و جلال است . شهر گور یا فیروز آباد نیز بعدها نام گرفت . این مکان از زیارتگاههای بزرگ مردمان فلات ایران بوده است . فخر الدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین که به دوره شاهنشاهی اشکانیان مربوط است نوشته است .

لینک به دیدگاه

آتشکده بارنوا : به گفته مسعودی دومین روز پس از به قدرت رسیدن شاهنشاه اردشیر بابکان این آتشکده ساخته شد . مکان آن در جنوب ایران است .

آتشکده سرده : در یزد بخش تفت روستایی به نام سرده قرار دارد که دارای آتشکده ای کوچک بوده است . پس از یورش تازیان مردم از نابودی آتش این مکان توسط آنان جلوگیری کردند .

آتشکده آذرباد : آتشکده ای در تبریز بوده است که در متون پهلوی آذربادگان هم نوشته شده است به معنی نگهدارنده آتش . به احتمال قوی اثری از آن به جای نیست.

آتشکده خوار اصفهان : حمزه اصفهانی می نویسد اردشیر در یک روز سه آتشکده در اصفهان یا اسپهان بنا کرد . یکی در شرق . دیگری در میان شهر و آخری در غرب شهر . دلیل آن را از طلوع خورشید تا غروب آن دانسته است . اولی به نام آتشکده اردشیر است که در منطقه قلعه ماربین یا مارین واقع شده است . دومی آتشکده زروان نام دارد که در قریه دارک از روستای خوار است . سومی آتشکده مهر اردشیر نام دارد که در اردستان واقع شده است . مهم ترین و سالم ترین آنها در کوه آتشگاه امروزی واقع است . ارتفاع آن از دشت 200 متر و از شهر اصفهان 8 کیلومتر فاصله دارد . معبد آن نیمه ویران است و امروزه به آتشکده اصفهان معروف است .

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...