pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ همون کارایی رو می کردم که تا حالا کردم از گذشته پشیمون نیستم دوستش دارم جز یه خاطره.... کاری می کردم که اون اتفاق نیفته 3 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ اگه به اون موقع ها برمیگشتم........حتما بیشتر کودکی میکردم...........گاهی احساس میکنم با همه شیطنتام بازم سیر نشدم ..............ادما وقتی بزرگ میشن.......حتی اگه خودشون بخوان هم بعضی چیزا جلو شیطنتها و کودک بودنشونو میگیره..............من فقط شیطنتامو میخوام!!!! همین! یا قمبر بنی هاشم دیگه چیکار میخوای بکنی مثلا؟:ws28::icon_pf (34): 5 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ ته تغاری........... آخه چه ربطی داره.... 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ یا قمبر بنی هاشم دیگه چیکار میخوای بکنی مثلا؟:ws28::icon_pf (34): سمن:w00: مگه من چی کار میکنم......:w00:..دختر به این مظلومی..... 2 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ سمن:w00: مگه من چی کار میکنم......:w00:..دختر به این مظلومی..... دماغت دراز شد:banel_smiley_4: 1 لینک به دیدگاه
★napadid★ 2337 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ مگه شماها تو کودکی تصمیم می گرفتید؟ اگه بر می گشتم به کودکی کارایی می کردم که مخصوص کودکانه بازی ، کارتون و اینااااااااااااا شماهام خالی نبندید دخترا عروسک بازی می کردن پسرا هم تفنگ بازی الانشم خیلیامون مثل بچه ادم تصمیم نمیگیریم ببخشید که اینطوری گفتم دیگه اما راسته 2 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ مگه شماها تو کودکی تصمیم می گرفتید؟ اگه بر می گشتم به کودکی کارایی می کردم که مخصوص کودکانه بازی ، کارتون و اینااااااااااااا شماهام خالی نبندید دخترا عروسک بازی می کردن پسرا هم تفنگ بازی الانشم خیلیامون مثل بچه ادم تصمیم نمیگیریم ببخشید که اینطوری گفتم دیگه اما راسته پیشته بابا....... 100بار گفتم همرو با خودت مقایسه نکن 3 لینک به دیدگاه
★napadid★ 2337 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ پیشته بابا.......100بار گفتم همرو با خودت مقایسه نکن من خودمو با کسی مقایسه نکردم من خودم 1 سالم بود تصمیم های خفن میگرفتم برا شماها گفتم نه خداییش در هفته گذشته چندتا تصمیم گرفتی که واقعا تا حالا بهش عمل میکنی اصلا یادت هست همینو میدونم که هزار بار دیگه هم برگردیم به عقب وضع فعلیمون هیچ فرقی نمیکنه بیخود کلاس نذار سمن:banel_smiley_90::w00: 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ اگه برمی گشتم به کودکیم،خیلییییییییییییی بیشتر شیطونی می کردم خیلیییییییییییییییییییییییییی کمتر حرف بزرگترا رو گوش می کردم. خیلی بیش تر مو های آبجیمو میکشیدم! 2 لینک به دیدگاه
★napadid★ 2337 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ اگه برمی گشتم به کودکیم،خیلییییییییییییی بیشتر شیطونی می کردم خیلیییییییییییییییییییییییییی کمتر حرف بزرگترا رو گوش می کردم. خیلی بیش تر مو های آبجیمو میکشیدم! خوش به حال خواهرت که این اتفاق نمیفته 1 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ حالا میخوام خودم بگم.........چیکار میکردم...... اگه بر میگشتم به کودکیم............دیگه با سیما دختر همسایه مون دعوا نمیکردم...........به پونه دختر اون همسایه مون که دوسش داشتم میگفتم که چقد دوسش دارم...........و هی زیر چشی نگاش نمیکردم.................اون شبنم سبزه نمکی رو حتما اگه شده یه بار می بوسیدمش.............دیگه هی بازی این دخترا رو بهم نمیزدم تا از دستم شاکی شن........ولی با پسرا همان میکردم که کردم........یعنی همون بازی هایی که انجام رو دوباره انجام میدادم............. باز میشدم همون نوه سوگلی پدربزرگ...............که میون 30 تا نوه هر هفته فقط اونو باخودش میبرد باغ و مسافرت و اینور و اونور............پیرمرد وقتی رفتم دبستان به جیگرکی سر کوچه مون گفته بود...............هر وقت این بچه من اومد بهش جیگر بده ...........هفته به هفته میرفت حسابشو تسویه میکرد..........یا وقتی دانشگاه قبول شدم با اون حال مریضش باهام برا ثبت نام اومد یزد..........تو خوابگاه مون چند شب موند......برام یه حساب بانکی باز کرد و هر ماه پول میریخت توش..........یه کارتن شیرینی یزدی هم خرید گذاشت برام...............این مرد حتی برای دانشگاه رفتن پسر ها و دختراشم نرفته بود.................ولی بامن اومد...............من اگه برگردم به اون زمان باز هر بار که ببینمش دستشو میبوسم ............... اگه برگردم به کودکی کمتر خواهر برادرای کوچیکترمو اذیت میکنم.........ولی همون قدر باهاشون بازی میکنم......این پدر مادر رو هم کمتر حرص میدم.................. اگه برگردم کودکی............................................ 8 لینک به دیدگاه
hodaa 5488 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ حالا میخوام خودم بگم.........چیکار میکردم...... اگه بر میگشتم به کودکیم............دیگه با سیما دختر همسایه مون دعوا نمیکردم...........به پونه دختر اون همسایه مون که دوسش داشتم میگفتم که چقد دوسش دارم...........و هی زیر چشی نگاش نمیکردم.................اون شبنم سبزه نمکی رو حتما اگه شده یه بار می بوسیدمش.............دیگه هی بازی این دخترا رو بهم نمیزدم تا از دستم شاکی شن........ولی با پسرا همان میکردم که کردم........یعنی همون بازی هایی که انجام رو دوباره انجام میدادم............. :ws28: 1 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ حالا میخوام خودم بگم.........چیکار میکردم...... اگه بر میگشتم به کودکیم............دیگه با سیما دختر همسایه مون دعوا نمیکردم...........به پونه دختر اون همسایه مون که دوسش داشتم میگفتم که چقد دوسش دارم...........و هی زیر چشی نگاش نمیکردم.................اون شبنم سبزه نمکی رو حتما اگه شده یه بار می بوسیدمش.............دیگه هی بازی این دخترا رو بهم نمیزدم تا از دستم شاکی شن........ولی با پسرا همان میکردم که کردم........یعنی همون بازی هایی که انجام رو دوباره انجام میدادم............. باز میشدم همون نوه سوگلی پدربزرگ...............که میون 30 تا نوه هر هفته فقط اونو باخودش میبرد باغ و مسافرت و اینور و اونور............پیرمرد وقتی رفتم دبستان به جیگرکی سر کوچه مون گفته بود...............هر وقت این بچه من اومد بهش جیگر بده ...........هفته به هفته میرفت حسابشو تسویه میکرد..........یا وقتی دانشگاه قبول شدم با اون حال مریضش باهام برا ثبت نام اومد یزد..........تو خوابگاه مون چند شب موند......برام یه حساب بانکی باز کرد و هر ماه پول میریخت توش..........یه کارتن شیرینی یزدی هم خرید گذاشت برام...............این مرد حتی برای دانشگاه رفتن پسر ها و دختراشم نرفته بود.................ولی بامن اومد...............من اگه برگردم به اون زمان باز هر بار که ببینمش دستشو میبوسم ............... اگه برگردم به کودکی کمتر خواهر برادرای کوچیکترمو اذیت میکنم.........ولی همون قدر باهاشون بازی میکنم......این پدر مادر رو هم کمتر حرص میدم.................. اگه برگردم کودکی............................................ اگه خدا بودم برت میگردوندم ولی صد افسوس که نیستم:jawdrop::jawdrop: 3 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ کـاش به جـای این برگشت به کودکی،میشد دوبــاره متولد شد. نــه فقط برای کارهایی که اشتباه بوده و انجام دادم. 7 ماهه به دنیــا اومدم... بخاطـر درد آپاندیس مامانیم... مامانیم خیلی خیلی اذیت شد...کــاش اونقدر درد نمی کشید...کـاش خودم یک هفته تو دستگاه و زیر سرم نبودم... 3 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مرداد، ۱۳۸۹ اگه بر میگشتم به کودکیم............دیگه با سیما دختر همسایه مون دعوا نمیکردم...........به پونه دختر اون همسایه مون که دوسش داشتم میگفتم که چقد دوسش دارم...........و هی زیر چشی نگاش نمیکردم.................اون شبنم سبزه نمکی رو حتما اگه شده یه بار می بوسیدمش.............دیگه هی بازی این دخترا رو بهم نمیزدم تا از دستم شاکی شن........ولی با پسرا همان میکردم که کردم........یعنی همون بازی هایی که انجام رو دوباره انجام میدادم............. تعدادشون نزول کرده.....خبرهای رسیده حاکی از تعداد بیشتری از این دختران طفل معصوم بوده.... هوتننننننننن......مظلوم نمایی میکنی ؟؟؟؟؟:167: هااااااااان؟؟؟؟:167: 2 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۸۹ الان که فکر می کنم می بینم مانع خوشبختیم برادرم اگه برمی گشتم می کشتمش اونموقع از شرش خلاص میشدم کاش می تونستم برگردم هیچ وقت از مامان بابام به خاطر این برادر سادیسمیم نمی گذرم 2 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۸۹ اگه بر میگشتم به دوره کودکیم................. از چی بگم هوتن جون.اما حتما" دیگه با هیشکی قهر نمی کردم................. 2 لینک به دیدگاه
محمدa 1104 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مرداد، ۱۳۸۹ سعي مي كردم از كودكي گناهي انجام ندم و راه درستري انتخاب مي كردم 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده