رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

اینطور تخریب یک کتاب کار شایسته ای نیست

 

من این کتاب رو دو بار خوندم

در مقابل کتابی مثل رو ماه خداوند را ببوس مستور ضعیفه و میشه ایراد هایی بهش گرفت اما همونطور که دوستمون گفت تاثیر گذاره و اصلا هجویات نیست.

 

تخریب ؟! :w58:

مژگان جان من فقط نظر شخصیم رو گفتم :)

 

شخصیت اصلی داستان یه بیمار بستریه بیمارستان روانیه و تمام مدت داره از اعمال و گفتار دیگران و افکار خودش صحبت می کنه که از نظر من سازندگی هم بین مطالبش پیدا نمی شه !

پس وقتی کتاب نه جنبه آموزشی داره و نه سرگرمی می شه "هجویات"

 

یه فرد ناامید به احتمال زیاد ، با خوندن این کتاب زمینه خودکشی خیلی براش پر رنگ می شه

  • Like 4
لینک به دیدگاه
تخریب ؟! :w58:

مژگان جان من فقط نظر شخصیم رو گفتم :)

 

شخصیت اصلی داستان یه بیمار بستریه بیمارستان روانیه و تمام مدت داره از اعمال و گفتار دیگران و افکار خودش صحبت می کنه که از نظر من سازندگی هم بین مطالبش پیدا نمی شه !

پس وقتی کتاب نه جنبه آموزشی داره و نه سرگرمی می شه "هجویات"

 

یه فرد ناامید به احتمال زیاد ، با خوندن این کتاب زمینه خودکشی خیلی براش پر رنگ می شه

 

چیزی نمیگم نظر شخصی شما مسلما محترم هست.

 

فقط به سرانجام قصه و اسم کتاب توجه کنید فکر نمی کنم باعث خودکشی کسی بشه.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نشستم یک دور کامل آثار البر کامو رو خوندم...همینا که گذاشته بودم واسه دانلود...

 

این روزا وقت زیاد ندارم...ولی خوب شب ها واسه بیداری من هست دیگه...

 

بیگانه و سقوط و انسان طاغی و مهمان و افسانه سزیف...

 

.

.

.

من یک کتاب خون حرفه ای نیستم...:icon_redface:

 

هر چی می گم صرف یک نظر ناپخته هست...ولی یک رِنجی از نویسنده ها هستند که با اینکه ظاهرا یک قاعده ی مرئی نداره نوشته هاشون...در پس زمینه اش واسه اونا که از یک جهت و دید دیگه نگاهش می کنن یک نشانه هایی از یک قاعده ی جدید می دن...

 

مثال بخوام بزنم..تقابلنقاشی های پیت موندریان هست که روی چارچوب مستطیل طلایی هست...با نقاشی های جکسون پولاک که اصلا قلموش به بوم نمی رسید و رنگ ها رو می پاشید رو بوم....

 

ولی الان که نگاه می کنن...یک عده می گن..هیشکی مثه خود جکسون پولاک نمی تونه رنگ رو بریزه رو بوم....به طوری که جذاب شه...

 

من همینو از آثار نویسنده هایی مثه کامو و کافکا و صادق هدایت فهمیدم...

 

اینکه خیلی ها معتقدن بعضی آثارشون یک بی قاعده بودن صرف هست....و نُشخوار لحظه هایی که نویسنده ها در نقاط پایین زندگی شون بودن...یک عده هم مثه من لا به لای این نُشخوار ها آیینه ای می بینن که یک نظم بی قاعده یک زندگی یک انسان بعد از سنت...در لا به لای دوست داشتن های کوچیک...تنفرهای کوچیک .... گناه های بزرگ...:icon_redface:

 

این میون...کسی که لای یک کتاب رو وا می کنه...یا وا می کنه کتابی رو که براساس یک قاعده باشه...و اگه نباشه قضاوتش می کنه...

 

یکی هم..وا می کنه بدون اینکه هیچ قضاوت و قاعده ای براش بزاره..می ره که یک چیز جدید ببینه و بخونه....

 

هر دو تا نگاه محترم هست...چون لذت هر یک فرق می کنه...و هر کدوم یک جور لذت رو می طلبن...

 

 

یک نکته جالب هست...می گن صادق هم تو نوشته هاش ادم رو می بره طرف مرگ....می گن صادق هم خیلی بی پروا و غیراخلاقی از افیون و الکل می گه....و این ها منتقل می شه و نادرست هست برای نسل جوون...

 

و خوب این هم یک نظر هست...فک کنم مقاله ای از آقای سرشار خوندم که در همین مورد نوشته بود....

 

ولی برای خودم..برای شخص خودم...فک می کنم...تاویل در متن...به عهده ی مخاطب هست....:icon_redface:

 

اینکه یکی می تونه با خوندن یک جمله چنان تحت تاثیر قرار بگیره که یک نفر دیگه این اتفاق براش نیافته....

 

حکایت عجیبی هست این تاویل در متن...

 

به هر حال مامن مناسبی بود برای روده درازی من در این دمدمای صبح....:icon_redface:

 

  • Like 9
لینک به دیدگاه

ساعتها

اثر مایکل کانینگهام

 

این داستان به طور همزمان روایتگر زندگی یک روز 3 زن در 3 دوره ی زمانی مختلف هست. شیوه ی روایت داستان و روندش رو بشدت دوست داشتم، بعد از مدتها رفتم سراغ رمان و خوشبختانه خیلی خوب بود این.

فیلم شدیدا تحت تاثیر رمان خانوم دالوواری از ویرجینیا ولف هست ارجاعات زیادی هم به اون کتاب داده در طول داستان. یکی از شخصیت های کتاب هم خود ویرجینیا وولفه. کتاب جوایز زیادی رو برده.مهمترینش جایزه پولیتزر سال 1999

در سال 2003 هم فیلمی به همین نام با اقتباس از همین کتاب نوشته شد به کارگردانی استفان دالدری و با بازیه خانوم ها نیکول کیدمن، جولیان مور و مریل استریپ که کیدمن اسکار بهترین بازیگر رو با این فیلم گرفت اون سال

 

کتاب خوبیه توصیه میکنم بخونن علاقه مندان

:a030:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

هر دو تا نگاه محترم هست...چون لذت هر یک فرق می کنه...و هر کدوم یک جور لذت رو می طلبن...

 

 

یک نکته جالب هست...می گن صادق هم تو نوشته هاش ادم رو می بره طرف مرگ....می گن صادق هم خیلی بی پروا و غیراخلاقی از افیون و الکل می گه....و این ها منتقل می شه و نادرست هست برای نسل جوون...

 

دقیقا.

 

مثلا من در مورد کتاب بوف کور صادق هدایت زیاد شنیده بودم. حساسیتهای زیادی شده بود روی این نویسنده بزرگ. حتی در یک سایت دیدم که افراد افسرده را از خواندن این کتابش منع کرده بودند.

 

من این کتاب را 2 بار خواندم. بار اول همه اش را خواندم. ولی سطحی؛ و منتظر یک اتفاق خاص بودم ولی ... و کاملا از نظرم بی مزه بود. بار دوم سعی کردم احساسات نویسنده را در قسمتهایی که خواندم درک کنم! آن وقت بود که به عمق احساسات نویسنده پی بردم و برایم جالب بود.

 

همین است. لذت از خواندن یک کتاب به طرز خواندن و خواننده هم برمیگردد. :w16:

 

 

ساعتها

اثر مایکل کانینگهام

 

این داستان به طور همزمان روایتگر زندگی یک روز 3 زن در 3 دوره ی زمانی مختلف هست. شیوه ی روایت داستان و روندش رو بشدت دوست داشتم، بعد از مدتها رفتم سراغ رمان و خوشبختانه خیلی خوب بود این.

فیلم شدیدا تحت تاثیر رمان خانوم دالوواری از ویرجینیا ولف هست ارجاعات زیادی هم به اون کتاب داده در طول داستان. یکی از شخصیت های کتاب هم خود ویرجینیا وولفه. کتاب جوایز زیادی رو برده.مهمترینش جایزه پولیتزر سال 1999

در سال 2003 هم فیلمی به همین نام با اقتباس از همین کتاب نوشته شد به کارگردانی استفان دالدری و با بازیه خانوم ها نیکول کیدمن، جولیان مور و مریل استریپ که کیدمن اسکار بهترین بازیگر رو با این فیلم گرفت اون سال

 

کتاب خوبیه توصیه میکنم بخونن علاقه مندان

:a030:

 

من فیلمش را تقریبا 8 سال پیش دیده بودم. آن موقع اصلا نتوانستم ارتباطی با این فیلم برقرار کنم.

 

هنوز هم که فکر میکنم در این فیلم موضوع خاصی به ذهنم نمیرسد که جالب به نظر بیاید.:JC_thinking: احساس میکنم داستانش بدون محور بوده است یا من متوجه نشدم.

 

_____________

 

کتاب دارالمجانین. داستانش قدیمی بود ولی جملات جالب و قابل تامل زیاد داشت.

 

به توصیف عالم دیوانگی پرداخته بود. :w963:

فکر کنم بد نباشد دوستان شرکت کننده در "تاپیک دارالمجانین" انجمن هم نگاهی به این داستان بیندازند بلکه تجربه ای شود.:ws38:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

 

من فیلمش را تقریبا 8 سال پیش دیده بودم. آن موقع اصلا نتوانستم ارتباطی با این فیلم برقرار کنم.

 

هنوز هم که فکر میکنم در این فیلم موضوع خاصی به ذهنم نمیرسد که جالب به نظر بیاید.:JC_thinking: احساس میکنم داستانش بدون محور بوده است یا من متوجه نشدم.

 

مممم

البته من فیلمش رو هنوز ندیدم ولی اونطور که شنیدم تغییراتی توش دادن که اینطور که معلومه ضربه زده بش

کلا تم داستان به گونه ای هست که با کتاب بهتر میشه درکش کرد، دغدغه های درونی شخصیت ها از طریق کتاب خیلی بهتر بیان می شه تا فیلم

 

این کتاب هم که کلا درباره دغدغه های خیلی شخصی هست مسلما فیلم نمیتونه کامل پوشش بده عمقش رو

:w16:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

نمایشنامه ی گل آتشین

اثر گارشین نویسنده ی روس

 

نمایشنامه ی کوتاهی هست . در این داستان, مرد محکومی رو می بینیم که دغدغه ی برقراری عدالت و آزادی رو داره و با فدا کردن جان خودش سعی در رسیدن به این آرمان رو داره

  • Like 3
لینک به دیدگاه

ذهنت را تغییر بده تا زندگی ات تغییر کند

نوشته کارن کیسی

 

12 راهکار در مورد تغییر ذهنیت داره تا زندگی رو به نحوی که دوست داری بسازی

کتاب تقریبا خوبی بود .... اما به نظرم نمی شه 12 راهکار رو به هر موردی تعمیم داد ... در کل با یه سری از نظرات نویسنده مشکل داشتم !

  • Like 4
لینک به دیدگاه

خرده جنایت های زناشویی، اریک امانوئل اشمیت، ترجمه : شهلا حائری. رمز :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

در یک کلمه عالی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

کتابایی ک تو این تابستون خوندم:

 

عشق هرگز نمی میرد(بلندی های بادگیر) اثر امیلی برونته...رمان مرموزو خوشگلیه دوسش داشتم(خیلی عقشولانس اما از اون عشق خرکیا:دی)

ابی عشق از ر.اعتمادی اینم خوبه جمله های قشنگی توش داره(عقشی عرفانی)

سمفونی مردگان از عباس معروفی خیلی قشنگه ی رمان ک حقیقتی تلخو خیلی قشنگ توش میشه دید یجورایی اشک اوره اما خیلی دوسش داشتم پیشنهاد میکنم بخونید جمله های خیلی قشنگی داره :w16:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

خدا و هستی

موریس مترلینگ

فکر می کنم از عنوان کتاب ، محتوا هم مشخص باشه

یکی از کتابای فلسفی مترلینگه که افکارش رو در مورد هستی و خدا و آفرینش و .... در غالب سوال مطرح می کنه

 

پ.ن : خودم در حالت عادی کلی سوال بی جواب دارم ؛ وقتی هم که کتابای مترلینگ رو می خونم ...... :icon_pf (34):

  • Like 8
لینک به دیدگاه

قدرت

راندا برن

 

نویسنده ، همان نویسنده کتاب معروف "راز"

این کتاب هم به طور کل در مورد همون قانون جاذبه صحبت می کنه علاوه بر این که بیشتر روی "عشق" برای تحول زندگی تاکید داره (نه از اون عشقا ! منظورش "اشتیاقه" )

 

در کل کتاب خوبیه .....

  • Like 9
لینک به دیدگاه

راهنما

اندی اندروز

 

کتاب در جهت "تغییر نگرش به زندگی"

توی 10 فصل یه دنیا حرف برای گفتن داره

مثل بقیه کتابای اندروز عالیه ؛ البته عالی یه کم اجحافه ! به نظرم فوق العاده ست :icon_gol:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

جنایت و مکافات

فئودور داستایوفسکی

فقط مقدمه شو خوندم!

 

قرآن

 

یاسمین، رمان مودب پور که تا صفحه 400 خوندم! تموم نکردم!

 

قبل اون مهندسی پائول سینگ هلدمان؛ دیفرانسیل نیکوکار، مسائل چند فصل از هر کدوم...:banel_smiley_4:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

امروز کتاب حشاشین رو تموم کردم(رمان جنایی )

 

"حشاشین"به حوادث واقعی و تکان دهنده ای می پردازد که در مکان های مقدس روی داده است: "وال"(والنتاین) خواهر راهبه "بن درایسکیل"به طرز دلخراش و اسرارآمیزی به قتل می رسد. متعاقب آن قتلهای دیگری نیز اتفاق می افتد. "بن درایسکیل" که قبلاًراهب یسوعی بوده است، تصمیم می گیرد ازقاتل خواهرش انتقام بگیرد. قاتل، یک کشیش متعصب به نام "هورست من" است.

 

"تامس گیفورد" رمانش را بر اساس واقعیت های عینی نوشته و نُه سال برای تحقیق، تکمیل و شکل گیری بُن مایه های اثرش تلاش نموده است. خودش در مقدمه رمان به آن اشاره می کند:افراد زیادی، هم از محافل کلیسایی و هم شخصیت های غیر روحانی، در این مسیر به من کمک کردند یا سنگ سر راهم گذاشتند. بدون شک هر یک از آن ها برای رفتار خود دلایل خوبی داشت و با انگیزه فداکاری و احساس تکلیف یا از روی بی اعتنایی و تحقیر، همان کاری را کرد که درست می دانست. اما در ازای هریک نفر که اشکال تراشی کرد و بر سر راه تکمیل و انتشار این کتاب سنگ انداخت، چندین نفر نیرو، وقت و دانش خود را بی مضایقه در اختیارم گذاشتند و به یاری ام شتافتند. این افراد – فرشته یا شیطان خود می دانند که کیستند و چیستند . (۱)

 

+ب نظر من رمان فوق العاده جالبی بود ک هم ادمو مجذوب و هم گیج میکرد....از اینکه براش وقت گذاشتم خوشحالم..هرچند بعظی جاها زیادی در مورد گذشته توظیح میداد...:w16:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

در کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

 

از پائلو کوئیلو

 

داستان یه ماجرای خیلی سادست قصه دختر وپسری که از کودکی به هم علاقه مند بودن و حالا بعد از 11 سال باهم برخورد میکنن و دوباره این علاقه زنده میشه

 

این داستانشم مثل خیلی از داستاناش ماجرای خاص وپیچیده ای نداره...چیزی که من تو نوشته هاش دوست دارم دیالوگ هایی هست که بین اشخاص داستان رد وبدل میشه

نگاه اسرار آمیزش به هستی،آفرینش و خدا رو دوست دارم

  • Like 8
لینک به دیدگاه

راز واقعی کامیابی

برای موفقیت های بزرگ

 

برایان تریسی

مترجم بهزاد رحمتی

 

مثل همه کتاب های تریسی ارزش یکبار خوندن رو داشت فقط تنها اشکال ترجمه اش بود. من اصلا از نحوه ترجمه و نوع کلمات و مثال های انتخابی نویسنده خوشم نیومد.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...