کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۹۰ خاطرات روسپيان سودا زده من مارکز کلا هر کتابی از مارکز می خونم برای من و افکارم جدیده اما این کتابش به اندازه 100 سال تنهایی و ساعت شوم برام جالب نیود 9 لینک به دیدگاه
.Pa.Ri.Sa. 4116 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۹۰ دارم طاعون رو میخونم اولین کتاب کاموست که میخونم فکر کنم باید برم بقیه کتاباشم بخونم 8 لینک به دیدگاه
Cinderella 9897 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۰ آره..اتفاقا متن فارسیش خیلی خیلی سانسور داره! اگه متن انگلیسی کتابو گیر بیاری یه چیزی در حدود 2000 صفحه میشه! لینکاشو جداگونه برات میفرستم:) آره خيلي سانسور داشت بعضي جاهاش من واقعا گيج ميشدم بعدش كه ميرفتم جلوتر تازه متوجه ميشدم چه اتفاقي افتاده بوده 2 لینک به دیدگاه
Marziam 467 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۹۰ خاطرات روسپيان سودا زده من مارکز کلا هر کتابی از مارکز می خونم برای من و افکارم جدیده اما این کتابش به اندازه 100 سال تنهایی و ساعت شوم برام جالب نیود اما کتاب "روزی همچون روزهای دیگر" شو که خوندم اصلا خوشم نیومد! اولین کتابی بود که ازش میخوندم!آخرا دیگه کتابو تموم نکرده ول کردم!.. 2 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 اسفند، ۱۳۹۰ اما کتاب "روزی همچون روزهای دیگر" شو که خوندم اصلا خوشم نیومد! اولین کتابی بود که ازش میخوندم!آخرا دیگه کتابو تموم نکرده ول کردم!.. من این کتاب رو نخوندم اما به نظرم کتاب های مارکز کمی سنگینه و پیش زمینه نیاز داره و گرنه حوصله ات سر میره... تقریبا تمام آثار مارکز سیاسیه اگه با روحیاتت سازگاره بخون 1 لینک به دیدگاه
Marziam 467 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۰ من این کتاب رو نخوندم اما به نظرم کتاب های مارکز کمی سنگینه و پیش زمینه نیاز داره و گرنه حوصله ات سر میره... تقریبا تمام آثار مارکز سیاسیه اگه با روحیاتت سازگاره بخون شاید! حالا بنظرم این کتابو خودتون بخونید بعد در موردش صحبت میکنیم...تو یکی از داستانای این کتاب خود مترجمم هنگ میکنه! میگه این اثر از آثار مرموز مارکزه!! و واژه هایی رو می آره که هیچ ربطی نداره به داستان!..یا بهتر بگم ما نمیفهمیم.!. 1 لینک به دیدگاه
EVF 5465 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۰ زیر دست اثر هاینریش مان یعقوب کذاب اثر یورک بکر 6 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۰ شرح حال و آراء ملاصدرا / سید جلال الدین آشتیانی . . . . 6 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۰ "فقیرها و چند داستان کوتاه دیگر " اثر ژیگموند موریتس نویسنده مجارستانی .... مترجم : محمد تفضلی ، انتشارات امیر کبیر کتاب 6 داستان کوتاهه به نام های : «هفتشاهی»، «فاجعه»، «آخور چوبی»، «یک بار سیرشدن»، «تحصیل مجانی در دبیرستان» و «فقیرها» پیشنهاد می کنم که حتتما بخونیدش .... 8 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۰ مگسها...نمایشنامه از پل سارتر...ترجمه مهدی روشن زاده.انتشارات ثالث کتاب فوق العاده ای در مورد یکی از افسانه های یونان...اگه فیلم تروا رو دیده باشید،این کتاب براتون خیلی جالبه....البته جدای از نظرات نویسنده در مورد مرگ،خدا،ایمان،زندگی و... که فوق العاده بود. ژوپیتر:پس تو خیال میکنی من چه کسی باشم؟من نیز نقش خود را دارم.آیا تصور میکنی که این نقش مرا سرگشته نمیسازد؟صدهزار سال است که در محضر انسان جلوه گری میکنم.آرام و اسفناک.بایسته است که بر من بنگرند:هرچقدر به خیرگی در من نظر کنند؛نگاه کردن به خودشان را از یاد میبرند.اگر یک آن از حال خود غفلت میکردم،اگر اجازه میدادم سمت و سوی نگاهشان تغییر کند............. 7 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۰ کوری..ژوزه ساراماگو.... نیازی به تعریف ندارد..حتما حتما بخوانید 6 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۰ داستان کوتاهی با نام صندوق پستی اثر شهرنوش پارسی پور 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۰ کمانداران پارت.نوشته هوشنگ عامری....بدک نبود...تا حالا در مورد اشکانیان کتاب زیادی نخونده بودم.درمورد ایجاد سلسله اشکانی بود 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۱ بعضی کتابها هست که به نظرم آدم اگه نخونه عمرش برفناست!!!! هرچی هم کتابای خوب بخونی بازم کتابهایی هست 100تا کتاب خوب به پاش نمیرسه...... سعی کنیم بیشتر این نوع کتابها رو بخونیم.... اما حیف که باید خوند تا فهمید این همون کتابه... بهتون پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید: فاوست....اثر گوته 5 لینک به دیدگاه
*mini* 37778 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۱ گرایش های معماری /جرمی ملوین ترجمه /فرزاد فرید افشین البته هنوزم دارم میخونمش:biggrin: 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ کتابهایی که تو این چندروز خوندم... قصه های صمد بهرنگی مجموعه داستانهای صمدبهرنگی که متنی شیوا وافکاری پریشان دارند...بهرنگی درجستجوی راهیست برای نجات میهن ازابتذال وجهل ولی درتمامی داستانهایش به معجزات وناممکن ها دل میبندد چون برخلاف تمامی داستانها وروایات واقعی حکایت عجیب این ملت به خرافات وابسته هست وانچه از زبان وقلم بهرنگی جاری میشود چکامه ایست مرثیه وار دررثای ملتی که حتی خودرا نمیشناسند ایران روح یک جهان بی روح مجموعه مقالاتی از میشل فوکو با زمینه جامعه شناسی سیاسی که به بررسی انقلاب ایران وجامعه انقلابی درخلال مقالات ومباحثاتشان پرداخته است برای خوانده شدن نیاز به علاقمندی به موضوع الزامیست! شیطان درکشتی رمانی از کالین فالکنر که امین معرفیش کرده بود واز اون موقع فرصت خوندنشو نداشتم ابتذال روح بزرگوار انسانها درمواقع سختی دیدنیست حکایتی تاریخی از داستان کوری ساراماگو شاید واقعا ارزششو داشت که بخونی وخودتو درموقعیت ها قرار بدی ولی متاسفانه دچار تیغ سانسور شده بود انگار متن وجدان بیدار نوشته ای بسیار ارزشمند از اشتفان تسوایگ بزرگترین نویسنده نژاد ژرمن بعد از گوته که باید بارها خواند ودوباره خواند برای دانلود درکتابخانه قرار داده شده است روشنفکران رذل ومفتش بزرگ کتابی عالی ازداریوش مهرجویی که به بررسی نوشته های داستایوسکی پرداخته وعنوان کتاب هم از صحبتی بین کاراکترهای اصلی داستان برادران کارامازوف برگرفته شده داستایوسکی عصیانی برعلیه انسان هست وخواندن چندین باره داستانهایش شمارا بیشتر وبیشتر درژرفای حقایق غرق میکندب رای دانلود درکتابخانه قرار داده شده است 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ توضیحی درباره کتاب شیطان درکشتی نوشته کالین فالکنر جواد سیداشرف، مترجم کتاب «شیطان در کشتی» اثر کالین فالکنر، این کتاب را رمانی تاریخی دانست که وجدان انسان را در شرایط محتلف محک میزند. «شیطان در کشتی» هفتمین ترجمه سیداشرف از این نویسنده است که به زودی وارد بازار نشر میشود. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، رمان تاریخی «شیطان در کشتی» اثر کالین فالکنر، نویسنده ۶۰ ساله انگلیسی و خالق آثاری چون «کلئوپاترا» به زودی توسط انتشارات نگارستان کتاب، منتشر میشود. جواد سیداشرف که این کتاب را از زبان آلمانی به فارسی ترجمه کرده است درباره آن به خبرنگار "ایبنا" گفت: «شیطان در کشتی» ماجرایی تاریخی از یک کشتی هلندی با نام «باتاویا» را نقل میکند. این کشتی که در قرن ۱۶ به سمت جاماییکا حرکت میکرد در اقیانوس غرق شد و ۳۰۰ نفر سرنشین آن در یک جزیره بی آب و علف، اجتماعی بدوی را تشکیل دادند. به باور این مترجم، رمان «شیطان در کشتی» با مضمونی فلسفی و نگاهی موشکافانه به زندگی انسان در جامعهای بدون قانون میپردازد. وی در این مورد گفت: نویسنده این کتاب را با استفاده از شواهد تاریخی به نگارش درآورده است. او در کتاب خود به این نکته میپردازد که انسان اگر از بطن جامعه جدا شود و در جایی که نه قانون و نه ثبات وجود دارد،مجبور به زیست باشد، چگونه رفتار خواهد کرد و چگونه میتواند به انسانی شیطانی و بی وجدان تبدیل شود. این کتاب وجدانهای خاموش خواننده را بیدار میکند و تفاوت وجدان از قانون و جبر را نمایان میسازد. وی افزود:این گروه ۳۰۰ نفره هنگامی که در دل جزیرهای متروک اسیر میشوند، وجدان خود را فراموش میکنند. گروهی از آنها به جنایت مشغول میشوند و حکومتی بدوی را بر دیگران تحمیل میکنند. چندی بعد همه آنها دستگیر و محاکمه میشوند و نویسنده از روی همین شواهد دادگاهی، این داستان را نوشته است. به عقیده سیداشرف، کالین فالکنر قلمی روان و نثری ساده دارد و به همین علت آثار او در سطح جهانی مورد استقبال قرار گرفتهاند. این مترجم پیشتر آثاری همچون «کلئوپاترا»، «سلطانه»، «مفتش و راهبه»، «نفرین دختر آفتاب» و «دختر مغول» را از این نویسنده ترجمه و در ایران منتشر کرده است. به گفته او، همه این آثار بر اساس مستندات تاریخی تحریر شدهاند و مبنایی بر اساس واقعیت دارند. «شیطان در کشتی»، که تا چند روز آینده به بازار کتاب ایران عرضه میشود، توسط انتشارات نگارستان کتاب منتشر شده است و ترجمه فارسی اين رمان حدود ۸۰۰ صفحه حجم دارد. 7 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۱ نقد اول درباره وجدان بیدار کتاب وجدان بیدار: تسامح یا تعصب نوشته اشتفان تسوایگ در سال ۱۳۸۳ توسط سیروس آرین پور با نثری بسیار فاخر و در عین حال قابل فهم برای همگان ترجمه و توسط انتشارات فرزان روز انتشار یافته است. چند روزی است مشغول خواندن این کتاب خواندنی هستم. به شما هم توصیه می کنم آن را بخوانید. متن اصلی این کتاب در سال ۱۹۳۶ انتشار یافته و چه دیر هنگام به فارسی ترجمه شده است. نویسنده کتاب، اشتفان تسوایگ، بنا به گفته مترجم کتاب، اتریشی است. وی در سال 1881 میلادی در وین تولّد یافته، در آنجا درس خوانده و در دانشگاه وین دکترا گرفته است. آثار تسوایگ، مجموعه وسیعی از رمان، نمایشنامه، مقالات، شعر، نقد و پژوهشهای تاریخی را دربرمیگیرد و پس از گونه برخواننده ترین نویسنده آلمانی زبان محسوب می شود. داستان کتاب، به زندگی سباستین کاستلیو مربوط می شود. به بیان دیگر، این کتاب، زندگی سه شخصیت هم عصر را به هم پیوند می دهد: جان کالون، سباستین کاستلیو و میکائل سروه. کالون شخصیت منفی کتاب تسوایگ است. فردی که با توسل به یک ایدئولوژی متصلب در صدد برمی آید تا تحولی پدید آورد، ولی همین ایدئولوژی به دلیل تصلب و آمریتی که در درون خود دارد، به وسیله ای برای به بند کشیدن دیگران بدل می شود. سباستین کاستلیو آزادی خواهی است که در مقابل کالون و مکتب استبدادی او می ایستد و به نسبت به اعدام سروه دست به اعتراض می زند. تسوایگ در این کتاب کالون را به ما معرفی می کند. من پیش از این چنین تصوری از کالون نداشتم: فردی جزم اندیش و مطلق گرا و قدرت طلب و حیلت ساز که برای به کرسی نشاندن سخن خویش از هیچ جنایتی دریغ نمی ورزد. گاه اسطوره ها ما را از شناخت حقیقت بازمی دارند. اسطوره پروتستانتیسم یکی از این اسطوره هاست. آنچه ما از آن در ذهن داریم تلاشی برای اصلاح است. ولی هنگامی که به عمق آن می نگریم و رفتار داعیان آن را در نظر می گیریم سیاهی و پلیدی خود را نمایان می سازد. سباستین کاستلیو از شخصیتهای گمنام در سپهر اندیشه غرب محسوب می شود. چندان که توماس مان نویسنده آلمانی نیز پس از خواندن این کتاب درباره او به نویسنده کتاب چنین می نویسد: «من درباره کاستلیو هیچ نمی دانستم، و از شما به خاطر آشنا کردنم با او سپاسگزارم. با او، من دوست تازه ای در اعماق تاریخ برای خود یافته ام.» اصلا بگذارید کل نامه مان به تسوایگ را بیاورم. خالی از لطف نیست و شاید اشتیاق شما را برای خواندن این کتاب افزون سازد. اگر من شما را به خواندن کتاب ترغیب کرده باشم، وظیفه خود را انجام داده ام. آقای اشتفان تسوایگ ارجمند و عزیزم این چنین مشتاقانه، و این چنین یکسره مسحور موضوع و مجذوب ساخت و پرداخت آن؛ مدّتها بود مثل این کاستیلوی کتاب شما، کتابی نخوانده بودم. غوغایی است این کتاب، تکان دهنده است و شورانگیز، گرد هم آورنده همه چیزهای دوست داشتنی و نفرت انگیز روزگار ماست در نمودگاری تاریخی، که به ما می آموزاند: مسئله پیوسته همانی است که همیشه تاریخ بوده است. این هم غم انگیز است و هم تسلّابخش. من از کاستلیو هیچ نمی دانستم، براستی از آشنایی با وی خوشوقتم و با او دوست تازه ای برای خود در اعماق تاریخ یافته ام. این دوستی ار ندیون کتاب شما هستم و خود شما. تشکر مرا بپذیرید. با سلام و آرزوی نیکبختی از سوی خود و خانواده ام. توماس مان 30 مه 1936 داستان کتاب، حول محور کالون، روحانی برجسته پروتستان در سالهای استقرار وی در ژنو دور می زند. توضیح آن که کالون در سال 1509 متولد شد. در دانشگاههای پاریس و اورلئان درس خواند و حقوق و الهیات آموخت. حدود سال 1533 از مذهب کاتولیک برید و به پروتستانتیسم گروید. سالها از بیم تعقیب و آزار، از شهری به شهر دیگر رفت و سرانجام در سن 28 سالگی در ژنو مستقر شد و بخش عمده ای از زندگی خود را در آن شهر گذراند. وی آن شهر را مرکز آیین پروتستان کرد. او می خواست ژنو را به کشوری کامل بدل سازد. همه مردم را با تهدید به اخراج و نفی بلد واداشت که به اعترافنامه به ایمان گردن نهند و نظامی سخت و خشن بر شهر برقرار کرد. عاقبت شورشی برپا شد و او و دستیارش، گیوم فارل، از ژنو اخراج شدند... تسوایگ داستان کالون و کاستلیو را به نبرد پشه با پیل تشبیه می کند. وی سباستین کاستلیو را مردی آرمانخواه و تنها که به نام نامی آزادی اندیشه انسانی در برابر استبدادمنشی فکری قد برافراشت، می داند که در مقابل قدرت بی حد و حصر کالون به پشه ای در مقابل پیل شبیه است. او نه نفوذی دارد و نه ثروتی. معلمی است فقیر و دست به دهان که هر چندگاه با ترجمه ای یا چند ساعتی تعلیم در خانه ها شکم زن و فرزندانش را سیر نگه می دارد. آواره ای خانه به دوش و محروم از حقوق شهروندی و سکونت دائم، مردی در غربت مضاعف. در عین حال، دلیرا مردی که در تاریکنای هراس آور دورانهایی که تیرگی بر جان آدمیان چیرگی می یابد، روشن نگری انسانی خویش را پاس می دارد و جمله کشتارهایی را که به نام خدا و ایمان صورت می پذیرد به راستی و به نام حقیقی آن می خواند: جنایت، جنایت، باز هم جنایت. تسوایگ در این کتاب به دنبال آن است که کاستلیوی گمنام را به ما بشناساند و نقاب از چهره کالون برگیرد، کالونی که برخی وی را رهایی بخش بخشی از اروپا و مسیحیت از قید جزم اندیشی می دانند. کالون چنانکه گفته شد، شخصیت منفی این داستان است. خودکامه ای است که همانند تمامی خودکامگان، سخن خود را با آرمانی آغاز می کند. تفسیر او از مسیحیت از هر تفسیر دیگری سخت گیرانه تر، نادوستانه تر و ترشروتر است. سیمای کالون به برهوت می ماند. این چهره نامهربان، عبوس، خشک و زاهدانه از هر چیز که به زندگی شادمانی، شکوفایی، گرما و حس می دهد به دور است. از ویژگیهای برجسته کالون، یکی دوری گزینی یکسره اوست، از هواهای نفسانی و یکی همواره پیرانه رفتار کردن او. در نظامی که کالون در ژنو بنا نهاده است، همه مظنون به گناهکاری هستند. در هر لحظه ممکن است درکوبه به صدا درآید و یکی از اعضای کارآگاهی عقیدتی برای «بازدید» سرزده وارد خانه شود، بی آنکه شهروندی بتواند جلوی او را بگیرد. چه توانگر و چه درویش، چه خرد و چه بزرگ باید دست کم یک بار در ماه به این جاسوسان اخلاقی حرفه ای ساعتهای دراز به تفصیل حساب پس دهد. زیرا در «فرمانها» آمده است که شهروندان باید وقت کافی بگذارند تا بازدید با فراغ خاطر انجام گیرد. مردان جهاندیده و سپیدموی باید چون تازه سالان دبستانی آزمون پس دهند که آیا دعاها را به خوبی از بر دارند و یا، جواب بگویند که چرا از مجالس وعظ کالون در یکی حاضر نبوده اند. امّا بازدید تنها به ترویج اخلاق و شرعیات پایان نمی پذیرد؛ چون این پاسبانان اخلاق در همه کارها دخالت می کنند. لباس زنان را اندازه می گیرند مبادا زیاده کوتاه باشد و یا زیاده بلند، تا مبادا چینهای زاید داشته باشد یا برشی خطرناک، گیسوان زنان را به سنجش دید می زنند تا آراسته تر از آنچه مجاز است نباشد. انگشتری را بر انگشتها و کفشها را در کفشدانها می شمارند...به قفسه کتابها سر می کشند که مبادا کتابی بدون مهر بازبینی و سانسور مجمع عالی روحانی آنجا یافت شود، ار خدمتکاران درباره آقای خانه بازپرسی می کنند و از کودکان درباره پدران و مادرانشان. همزمان به خیابان گوش می سپارند مبادا کسی ترانه ای دنیوی بخواند و یا سازی بنوازد و از اینها بدتر، گناه ابلیسی شادی کردن را مرتکب شود. آدمی در شگفت می ماند که چگونه شهری خو گرفته به مردمسالاری که سالیان دراز در آزادی بی مانند زیسته است می تواند به چنین خودکامگی تن بسپارد و دم نیاورد و مردمانی خونگرم و سرزنده این گونه نابودی نشاط و شادمانگی زندگی را تاب بیاورند. کاستلیو روحیه ای دارد بدور از خود پسندی و خودستایی و ابدا بر خطاناپذیری خویش گمان نمی برد. او هرگز چون کالون فکر خود را تنها فکر درست نمی انگارد و درک خود از امور را بی نقص و ردناپذیر نمی شناسد. وی در بیست و پنج سالگی دل به کار اصلاح دینی می سپارد. زندگیش در فرانسه به خطر می افتد. به گفته تسوایگ، همیشه هر آنجا که حکومتی یا نظامی آزادی اندیشه و وجدان را زورورزانه سر می کوبد، برای آنانی که تجاوز به وجدان خویش را گردن نمی گذارند، سه راه بیش در پیش نمی ماند: یا می توانند به مبارزه با ترور حکومتی کمر بربندند و شهید شوند، ... یا می توانند برای حفظ جان و آزادی وجدان خویش در ظاهر به زور تن در دهند و عقیده اصلی خود را پنهان نگاه بدارند، روشی بدین گونه را کسانی چون آراسموس و رابله برگزیدند که با کلیسا و حکومت به ظاهر در آشتی زیستند و پوشیده و پنهان در ردای فرزانگی و جامه طنز چیره دستانه خویش را از گزند قهر در امان نگاه داشتند و اودیسه وار با خشونت و قهر از در حیله درآمدند، و از پشت تیرهای زهرآگین بر آن باراندند. سومین راه چاره مهاجرت است. کاستلیو این راه را برمی گزیند. به استراسبورگ می رود و همت خود را صرف ترجمه مجدد عهد عتیق و جدید می کند تا ابهامات را در دین از میان ببرد. ناشری در ژنو ابراز تمایل می کند که این ترجمه را منتشر کند. ولی دستگاه کالون مانع از آن می شود و کاستلیو برای از میان بردن این سانسور به ملاقات کالون می رود. از اینجاست که تضاد و ستیز میان این دو قهرمان داستان برجسته می شود و با اتهامات و استدلالهای یکی علیه دیگری ادامه می یابد. داستان میکائیل سروه نیز شنیدنی است. کافری مطرود که مطالبی کفرآمیز می نویسد که به مذاق کالون خوش نمی آید و کالون بخشی از آثار وی را به نزد بازپرس وینی می فرستد تا بدین تمهید او را به هلاکت برساند. همگی، کارگران چاپخانه و ... منکر وجود چنین نسخه ای می شوند... و نهایتا کالون در این بازی که به امری حیثیتی تبدیل شده و باختن در آن باعث از میان رفتن قدرتش می شود، سروه را به قتل می رساند. کتاب چنان شیوا و جذاب نوشته شده است که این چند سطر نمی تواند بازگو کننده محتوای کتاب باشد. هرچند من نیز در نوشتن این مطالب، عمدتا از قلم نویسنده کتاب که به همت مترجم، به زبان شیرین فارسی درآمده است وام گرفتم. بار دیگر شما را به خواندن این کتاب فرامی خوانم به نقل از سیاست وجامعه 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده