"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 مجنون نازنین قسم خورده بودم هرگز خود را فراموش مکنم عهد بسته بودم که تنها خود را به خاطر خود دوست داشته باشم چشمان خویش را در برابر هیچ چشم دیگری نگشایم وتنها با خود اندیشه کنم اما تو آمدی وسوگند مرا شکستی چشمانم را در برابر چشمانت گشودم عهد خویش را فراموش کردم وخود را به خاطر تو فراموش کردم باخود اندیشیدم فقط برای تو نمیدانی با من چه کردی سراسر وجودم را از من گرفتی دیگر توانی برایم نمانده جز تنها عشق ابدی تو آمدی وبا آمدنت برای همیشه شکستم صدایم زدی وهمراه صدایت درخود محوشدم باورم باورتو بود وبودنم بودن تو دوستت دارم 4
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تو بارون که رفتی ، شبم زیر و رو شد یه بغض شکسته رفیق گلوم شد تو بارون که رفتی ، دل باغچه پژمرد تمام وجودم توی آینه خط خورد هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره دلم غصه داره دلم بی قراره نه شب عاشقانه است نه رویا قشنگه دلم بی تو خونه دلم بی تو تنگه یه شب زیر بارون ، که چشمم به راهه می بینم که کوچه پر نور ماهه تو ماه منی که تو بارون رسیدی اعتراف می کنم امید منی تو شب نا امیدی . . . 4
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ، عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود، نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ، من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم ، در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم 3
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 برگرد این نگهبان سکوت شمع جمعیت تنهایی راهب معبد خاموشی ها حاجب درگه نومیدی ها سالک راه فراموشی ها چشم به راه پیامی پیکی گرمی بازوی مهری نیست خفته در سردی آغوش پرآرامش یاس که نه بیدار شود از نفس گرم امید سرنهاده به بالین شبی که فریبش ندهد عشوه ی خونین سحر ای پرستو برگرد! ای پرستو که پیام آور فروردینی بگریز از من از من بگریز! باغ پژمرده پامال زمستانها چشم به راه بهاری نیست گرد آشوبگر خلوت این صحرا گردبادی است سیه گرد سواری نیست... 4
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 گفتند ستاره ها را نمی توان چید... آنان که باور کردند حتی دستی برای چیدن ستاره ها دراز نکردند... اما... اما باور کن... که من به سوی دورترین ستاره ها دست یافتم و با این که دستانم تهی ماند... چشمانم لبریز ستاره شد 3
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 وقتی در ایوان دلتنگی هایت می نشینی وقتی که پشت یک پنجره بارانی بی هوا شاعر می شوی... وقتی دیگر کسی برای شنیدن جمله هایت به اندازه لحظه ای فرصت نمی گذارد... کسی هست که می شود به او پناه برد. کسی که شب دلتنگی را با او می توان قسمت کرد. نگاهت را از سنگفرشهای خیس و سرد کوچه های باران زده جدا کن. تا چه وقت می خواهی یاسهایت را به ساقه گلهای گلدان های اتاقت پیوند بزنی؟ تا چه وقت می خواهی در کوره راههایی که برای خودت ساخته ای قدم برداری؟ می توان از تاریکی ها گذشت می توان خود را در کوچه های سبز دوباره یافت. یک نفر هست یک نفر که تا خواب دوباره چشمهایت با توست. شب دلتنگی هایت را با او قسمت کن........تنها با او!!! 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 تمام تردید های من دردوستت دارم های تو بی معنا شدند هرگز تصور نمی کردم که روزی اینچنین به دام عشق گرفتار شوم و همچون کبوتری دلبریده از دنیا در بند چشمانت اسیر شوم هر روز که می گذرد قلب کوچکم بیش از دیروز تو را می خواهد آری اکنون دیگر بدون عشق تو خواهم مرد من بیمار عشق توام و تنها طبیب من دستان هستی بخش توست پروانه ی خیالم هر لحظه شمع چشمانت می جوید ولی افسوس که تلاشش بی حاصل است دنیا را نمی خواهم آسمان را نمی خواهم جون تویی دنیای من و آسمان همان چشمان توست و حتی نفس هایت،نفس های من است و اگر روزی دیگر بر نیایند بی شک خواهم مرد 3
mani24 29665 ارسال شده در 10 اسفند، 2012 من از تو همین یه عکسو دارم ولی از عکستم توقع دارم مثه خودت پشینه پای حرفام بفهمه من چه قدر این روزا تنهام مگه خودت نگفتی بر میگردم ببین چه قدر واسه تو گریه کردم آخه کجارو دنبالت بگردم من از تو این یه عکسو کادو دارم دیگه چه فرقی داره قهر یا آشتی چه قدر دلم برات تنگ میشه هر روز تو از خودت برام یه عکس گذاشتی دل من که براش فرقی نداره که این توییو عکسای تو دستاش داره با اینا سر میکنه هر روز به عشق اینکه زنده بودی ای کاش تو نمیدونی وقتی که نبودی با نبود تو من چه چوری ساختم 3
S a d e n a 11333 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 نمی دانم! از چ چیزی دلگیرم نمی دانم! از چیزی ک برایت آرزویش را داشتم؟! حالا چ بر سرم آمده؟ تو را در کدام کوچه گم کردم ک قرارمان فراموشت شد؟! کدام کوهها راه جاده ها را بر ما بستند؟ لعنت ب این صخره ها و سنگ ها ک چشم دیدن این همه خوبی را نداشتند... 2
mani24 29665 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 اگه دلت خواست ، خورشیدم باش اگه دلت خواست ، مهتابم شو شبا که خوابی آروم آروم اگه دلت خواست ، بی تابم شو اگه دلـــت خواست ، آوازم باش اگه دلــــت خواست ، آهنگــم کــن تو که نباشی خیلی تنهام اگه دلت خواست ، دلتنگم کن تو کـه نباشی دلـگیرم ، خـاموش و تـنـهـام تو که نباشی می میرم ، از دست دنـیـا تو که نباشی دلـتنگم ، آه از بـی کـسی تنهایی تو که نباشی وای از من ، با شب گریه ها اگه دلت خواست خوابم کن با فکر فردا تو که نباشی تاریکم تنهای تنها ، بی رویا تو که نـبـاشی می سوزم با یـادت ایـنـجا 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 من خسته از خویشم و تنها برای تو ساحل دریا را با قدم هایم آشنا می کنم به خاطر تو هرروز آسمان نگاهم را ساعت ها به کشتی دریای دل می دوزم تو را می خواهم تو امید چشمان منی تو را می خوانم تو ترانه ی ماندن منی من تشنه ی نگاه توام تو آرامش تن خسته ی منی 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 خانه ات زيباست نقش هايت همه سحرانگيز است پرده هايت همه از جنس حرير خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست جاي ماندن هم نيست بايد از كوچه گذشت به خيابان پيوست و تكاپوي كنان عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست ***** تن تماميت زيبايي پيراهن نيست مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند و اگر ميخواهيم روزهامان همه با شبهامان طرحي از عاطفه با هم ريزند گاهگاهي بايد به سر سفرهء دل بنشينيم قرص ناني بخوريم از سر سفرهء عشق گامهامان بايد همهء فاصله ها را امروز كوتاه كنند و سر انگشت تفاهم هر روز نقب در نقب دري بگشايد دري از عشق به باغ گل سرخ "و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم محمدتقي خاني - متخلص به آرام 5
"nazanin" 3610 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 من در مقابل قنوت دستانت سجده عشق فرود می آورم و از اعماق دل وجان اعتراف می نمایم که مجنون نازنینم به چشمان تو که مینگرم تهی میشوم از تمام آلام روحانی وجسمانی پس پاک و مطهر تر از یک فرشته به اوج می رسم و از آسمان خوشبختی ستاره های دنباله دار محبت رابه یادگار می گیرم 5
mani24 29665 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 اجازه هست جار بــزنم بگـم چقــد دوست دارم ؟ بگـم مـي خوام بـخاطرت ســر بـه بـيابون بذارم ؟ اجــازه هسـت بــراي تـو از تـه دل ديـوونه شــم ؟ اجازه مي دي که بگم همين روزاي مياي پيشم؟ اجازه هست عکس تو رو ، رو صـورت مــاه بزنم ؟ طـــلسم قــصه هامونو ، با داشــتن تو بشکــنم؟ اجازه مي دي که شبا همش بيام تـو خـواب تو ؟ اون عکسي که باهم داريم جا بدمش تو قاب تو؟ اجازه مي دي قصه هام با عشق تو جون بگيره ؟ چشـماي عاشقم واست روزي هـزار بـار بـميره ؟ اجازه مي دي عشقمو همش بهت نشون بدم ؟ پيش زمين و اسمون واسه تو دس تکــون بـدم ؟ 5
mani24 29665 ارسال شده در 11 اسفند، 2012 اجازه مي دي عشقمو همش بهت نشون بدم ؟ پيش زمين و اسمون واسه تو دس تکــون بـدم ؟ اجـازه مـي دي واسـه تـو قصـر طـلايي بسـازم ؟ بــا يـه صـداي مـخمـلي بـــرات لالايـي بسـازم ؟ اجازه مي دي که فقط تـو دنــيا بــا تــو بــمونـم ؟ هر چي که عــاشقانه بـود به خـاطر تو بخـونم ؟ اجازه هست با بال تو پر بزنيم ، بريم بهشـت ؟ کاش نذاريم برنده شه،تو بازي ما،سرنوشـت ؟ اجـازه هست با افتخـار آهنگ ساز من بشـي ؟ تو فصل سـخت زندگـي باز گل نـاز مـن بشـي؟ اجازه هست پنـاه من گرمـي آغوشـت بشـه ؟ هراسمي جزاسـم خودم،ديگه فراموشت بشه؟ اجـــازه مـي دي پاييــزوپــر از تولــدت کنـــم ؟ بيـــامــو مــاه اذروپيشــکشـي خــودت کــنم ؟ اجازه هست؟بگوکه هست من همشودارم ميگم بــا تو بــه آسمون مــي رم بـا تـو يه ادم ديـگهم اجـازه هستيه لحظه هم ديگه ازت جدا نشم؟ گولگـلارو نخـورم، محــو ســتاره ها نشــم ؟ اجازه مي دي که بگم، مـن مال تو، تـو مـال من؟ من از توخواهش مي کنم که زير وعده هات نزن اجــازه ي تــو دسـت تـو، اجـازه مـن دسـت تو خنده ي من خنده ي تو ، شکست من شکست تو 4
mani24 29665 ارسال شده در 12 اسفند، 2012 بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده... اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم... کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم در حسرت چشمهایت هستم ، چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت... 5
S a d e n a 11333 ارسال شده در 14 اسفند، 2012 چیستم من ؟ زاده یک شام لذت بار ناشناسی پیش می راند در این راهم روزگاری پیکری بر پیکری پیچید من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم "فروغ" 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 15 اسفند، 2012 این روزها آنقدر حسود شده ام که به آیینه ای که هرروز نگاهت را در خود تکرار می کند حسادت می کنم و به دستگیره دری که هرروز بارها بر دستان تو بوسه می زند این روزها آنقدر دچار حسادتی جانکاه شده ام که به چشمان تمام کسانی که قامت تورا در چارچوب نگاه خود ترسیم می کنند هم حسودی ام می شود و به کودکی که عطر نفس های تورا هنگامی که بوسه بارانش می کنی می نوشد این روزها من مانده ام و اینهمه حسادت وحسرت لحظه هایی که بدون درآغوش کشیدنت می گذرد 3
S a d e n a 11333 ارسال شده در 15 اسفند، 2012 من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام فقط کمی تو را کم اورده ام یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟ حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند با این همه واژه چه کنم؟ تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟ باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم باید خوب باشم من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام فقط کمی بی حوصله ام آسمان روی سرم سنگینی میکند روزهایم کش امده هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند چون من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام اما شبها.. 3
"nazanin" 3610 ارسال شده در 15 اسفند، 2012 آنقدر خوبی که در یک لحظه عاشقت شدم ، عشق را با تمام وجود احساس کردم و اسیر قلب وفادارت شدم. آنقدر مهر و محبت در دلت است که باور کردم مثل تو هیچکس در این دنیا نیست. معنای وفا را برای بی وفایان معنا کردی و ثابت کردی که چقدر به عشقمان وفاداری. یک آغاز دیگر با قلب پر احساس تو ، آغاز راه خوشبختی با تو ای همسفرم ، چقدر زیباست و چقدر رویایی. آنقدر ساده و بی ریایی که مهرت در همان لحظه اول به دلم نشست . مهرت مثل یک شبنم بر روی گل ، مثل بوسه ای از سوی تو ، چه عاشقانه به دلم نشست . آغازی که گویا هیچگاه پایانی نخواهد داشت ، احساس نمیکنم لحظه تلخ جدایی را. تو بهترینی ای مهربان ، تو برترینی در میان همه عاشقان. این زندگی تا آخرش با تو بهار است ، این قلب بی طاقتم تا آخرش برای قلب پاکت است. آنقدر برایم عزیزی که این دلم لحظه به لحظه آرزویش در کنار تو بودن است عزیزم ، دلم میخواهد آن لحظه که در کنارمی برایم با آن صدای مهربانت ، درد دل های عاشقانه ات را بگویی و من نگاه به چشمهای مهربانت کنم و گوش کنم به حرفهای شیرینت ، دستانت را بفشارم و بگویم که خیلی دوستت دارم. چه زیباست آن لحظه که سکوت فضای عاشقانه ما را فرا میگیرد ، لحظه ای که تو به چشمهایم خیره میشوی و من نیز با صدای آهسته میگویم دوستت دارم و سکوت را با این کلام مقدس میشکنم . اگر بگویم تا آخرش با تو هستم ، اگر بگویم که هیچگاه تو را تنها نمیگذارم باور میکنی؟ باورش خیلی سخت است ، در این زمانه که دلهای بی وفا فراوان است ، اما تو ای همیشه ماندنی باور کن که با تو میمانم تا آخر راه زندگی. اگر بگویم جز تو هیچکس را در زندگی ام ندارم ، اگر اعتراف کنم که تنها تو را در قلبم دارم باور میکنی که من چقدر تو را دوست دارم ؟ باور کردنش سخت است اما امتحان آن مجانیست ، قلبم را از سینه بیرون می آورم تا باور کنی که تنها تو درون آن هستی اما بعد از آن قرار ما بر سر مزار من است. پس میخواهی باور کن ، میخواهی باور نکن اما به عشق پاکمان قسم باور کن که خیلی دوستت دارم… 4
ارسال های توصیه شده