ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ خوبه یا بد چقدر چاپلوس هستیم و اهل تعارف به خدا اگر بذارم، مگه از روی نعش من رد بشی، آقا غلامم، کوچیکم، خاک زیر پاتم، به جان تو به مرگ خودم اگر برم، نمیشه قربان تا شما نرید غیرممکنه، قربونت برم، فدات شم، بنده نوازی می کنید، شش دانگ در خدمتم، مغازه متعلق به خودتونه، اصلا همه زندگی مو یه تخم مرغ کن بزن به دیوار، این که قابل شما رو نداره، شما یه دهنه بزن مارو با خودت ببر، ... وقتی چانه ما ایرانی ها برای تعارف کردن گرم می شود ، اصلا کسی جلودارمان نیست. مثل این که می خواهیم همه توانمان را در کلمه ها جمع کنیم و نشان دهیم آنقدر باشعور و مهربان و مودبیم که یکه تازی می کنیم و کسی حریف زبان مان نمی شود. 13 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ زبان شناسان می گویند خارجی هایی که قصد آموختن زبان فارسی را دارند ، وقتی می خواهند واژه های مربوط به تعارف را یاد بگیرند یا به کار ببرند، مستاصل می شوند تا جایی که دچار افراط و تفریط شده و از اینور و آنور پشت بام می افتند. البته در میان هموطنان خودمان هم آنهایی که سر و زبان کمتری دارند، وقتی در پیچ و خم تعارفات گیر می کنند، مثل این که زبان شان از کار افتاده باشد، به من من کردن می افتند و نمی دانند چه باید بکنند. ولی در مقابل، عده زیادی هستند که استاد تعارف و شرمنده و معذب کردن دیگران با کلماتند. آنقدر چیره دست که کسی حریف زبان شان نمی شود 10 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ تعارف کردن، ادب یا آزار اگر بدانیم ویلیام بیمن، انسان شناس آمریکایی هم محو تعارفات ما شده است و پژوهش هایش را در این زمینه در کتاب «زبان، منزلت اجتماعی و قدرت در ایران» جمع کرده، بیشتر به اهمیت موضوع پی میبریم. او معتقد است: بر اندیشه و رفتار ایرانی ها نوعی تقابل بیرون و درون حاکم است که حفظ ظاهر را به یکی از بنیادی ترین رفتارهای مان تبدیل کرده است. بیمن این اظهارنظر را از زاویه دید یک انسان شناس می گوید ولی جان کلام او این است که ما مردم ایران زمین ظاهر و باطنمان یکی نیست و هر کدام ساز خودشان را میزنند. البته نمیگوییم که همه تعارفاتمان بی اساس است و رنگ و لعاب ریا و فریب و چاپلوسی دارد ، چون در ورای این تعابیر، نظریه ای نهفته است که میگوید تعارف کردن می تواند نشانه یی از ادب باشد. 10 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ آنجا که تعارف راهی ندارد اگر می گویند ما ایرانی ها آدمهای عجیبی هستیم، بیراه نیست. این جمله مردمان مغرب زمین خیلی معروف است: «امروز وقتی شما با یک ایرانی صحبت می کنید، می بینید که همگی مخلص، دوست، بنده و چاکر شما هستند ولی همین که رویتان را برگردانید، امکانش زیاد است که احساس خوبی نسبت به شما نداشته باشند. »اما اعجاب انگیز بودن ما فقط به این حد خلاصه نمی شود، چون مردمی که سمبل ادب، تواضع، گشاده دستی و خیرخواهی هستند، آنجا که پای منافع شان در میان باشد ، یکباره نمادی از بی ادبی، خودخواهی، خساست و بداندیشی می شوند. هل دادن در صف اتوبوس و مترو، قاپیدن غذا و خوراکی از دست هم در ولوله پخش نذری، لایی کشیدن در غوغای خیابانها، هجوم آوردن به یک صندلی یا نیمکت خالی و اعتقاد به این که قوی تر همیشه پیروز است و صدها شاهد مثال دیگری که میگوید ما مردمانی غیرقابل پیشبینی هستیم. شاید بتوان این طور تعبیر کرد که وقتی اوضاع آرام است و همه چیز فراوان، ما هم آرامیم اما همین که تنگنایی پیش م یآید و احساس مضیقه میکنیم، ما هم تنگنظر می شویم. یعنی یک جور دوستی افراطی نسبت به خودمان یا رقیب سرسخت دانستن اطرافیانمان که در کمین امکانات موجود نشسته اند. کمتر کسی را می شود پیدا کرد که به محض پیدا کردن یک جای پارک آن را حتی به بهترین دوستش تعارف کند، یا اگر در اوج خستگی یکی از صندلی های اتوبوس یا مترو خالی شد، دیگران را به خودش ترجیح دهد. هنگام خرید در مغازه هم همین طور است و آدمهای کمی پیدا می شوند که حق تقدم را رعایت کنند و غیر از خود، دیگران را هم ببینند. ولی زندگی با چنین مردمی با خصلت هایی چنین پیچیده، واقعا کار خود ما ایرانی هاست، چون کنار آمدن با این ویژگیهای رنگ به رنگ از آدمهای ساده با پیچیدگی های کم برنمی آید. ولی دستکم می شود کمی از غلظت تعارفات کم کرد و آنهایی را که هنوز صددرصد آلوده تعارفات نشده اند، کمتر آزرد. فقط کافی است وقتی با همکارانمان جلوی در آسانسور قرار گرفتیم، یا وقتی قصد تعارف یک خوراکی به دیگران را داشتیم، آنقدر از جانمان مایه نگذاریم. 10 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ اهل تعارفید یا رک حرفتونو و درخواست خودتونو می گین 8 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ این تو همه شزقی ها هست مستر جان...........هندی ها دو دست روی سینه میگذارن...........ژاپنی ها و چینیها تا کمر خم میشن............ما ایرانیها هم فشارو به عضله زبون وارد میکنیم...... 5 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ تعارف وقتی از یه حدی بیشتر بشه، دیگه مشخص می شه حرف دل نیست! من زیاد از تعارف کردن خوشم نمیاد.البته دیگه جزئی از فرهنگمون شده پس یکمی منم اهل تعارف هستم اما سعی می کنم زیاد اینطوری نباشه چون هردو طرف معذب می شن! 3 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ این تو همه شزقی ها هست مسترجان...........هندی ها دو دست روی سینه میگذارن...........ژاپنی ها و چینیها تا کمر خم میشن............ما ایرانیها هم فشارو به عضله زبون وارد میکنیم...... موافقم.صد در صد 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ حالا افعال تعارف دقت کنین جالبه *رفتن؛ سطح بالاي اين فعل همان ساختار سطح بالاي فعلِ آمدن را دارد؛ تنها تفاوت آن است كه بهجاي فعل كمكيِ آوردن ، فعلِ بردن بهكار ميرود: «تشريف بردن». «الان هم تشريف ببرين پايين مزدتونو از خودشون بگيرين. بفرمايين » . سطح پايين: «مرخص شدن»: «خاله جان، خيلي زحمت داديم. ديگر با اجازهتان مرخص ميشويم » . نكتة ديگري را در اينجا اضافه ميكنيم: قبلاً گفتيم كه ضمير «شما» گاهي با صورت مفرد مطابقت ميكند. بنابراين جملة «شما رفتي» در زبان فارسي درست است، اما: «* شما تشريف بردي» نادرست. يعني فعل سطح بالا صورت مفرد نميپذيرد، اگرچه فاعل آن مفرد است؛ «جنابعالي»: * جنابعالي رفتي. جنابعالي تشريف بردي. اما: جنابعالي تشريف برديد. بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه ضمير «شما» در زبان فارسي مانند اكثر زبانهاي جهان هميشه نشانة سطح بالا نيست. *بودن؛ سطح بالا: «تشريف داشتن»: ـ اصلاً، شام بايد تشريف داشته باشيد. ـ متشكرم، شام كه اصلاً مهمانم . سطح پايين: «(در) خدمت بودن»: «يادتان هست اين دفعة آخري كه خدمتتان بوديم، ضمن صحبت گفتيد كه... ». *دادن؛ سطح بالا: «لطف كردن (يا لطف فرمون)»: ـ اين اظهاريه كافيه؟ ـ بله، خيلي دقيقه. (ميگيرد) اگر چِكِش هم لطف كنيد . «مرحمت كردن (يا فرمودن)»: «سلام، آقاي مهندس. ميبخشيد. به آقا بفرماييد روز تمام شده، بيزحمت مزد ما را مرحمت بفرماييد .» سطح پايين: «تقديم كردن»: ـ ديگه به شما اطمينان ندارم. پول اينجاس، ولي اول چكو بايد ببينم. ـ (ترسان) تقديم ميكنم . عصباني نشيد، تقديم ميكنم . *گفتن؛ اين فعل هم داراي سه سطح است. علاوه بر سطح خنثي، چند عبارت سطح پايين دارد: «مهندس خدمت شما خيلي سلام رساند، گفت به شما عرض كنم موضوع خانه، قابلِ حله . از سر اون خيابون، از فلكة بستانآباد تا اينجا، اين خونة نوزدهميه. عرض به حضور مباركتون كه: اين ميشه بيست و يكم، بعد اينجا بيستم و سوم تا اون آخر » . «من كه ميدانم نمازتان تمام شده، الا´ن داشتيد كتاب دعا ميخوانديد. سمعكتان را بگذاريد، عرض دارم ». «اما، نهاينقدر كه مدرسه تعطيل بشود خانم، و لابد به عرضتون رسيده كه همكارهاي شما خودشان نشستهاند و تصميم گرفتهاند كه هجده ساعت درس بدهند. بنده هيچكارهام ». سطح بالاي اين فعل كه به غيرگوينده اشاره ميكند، فعل «فرمودن» است: «ديگر خجالتم ندهيد. خب عروس خانم، بفرماييد شما چند تا خواهر و برداريد ؟» غير از گفتن، اين فعل ميتواند معناهاي افعال ديگري را هم به عهده بگيرد، اما تنها به عنوان جانشين فعلي كه بتوان آن را با شكل سطح بالا نشان داد. مثلاً، يكي از معناهاي آن «نشستن» است: «چرا خانم همينطور وايستادهاند؟ چرا نميفرماييد، خانم جان »؟ به علاوه، فعل «فرمودن» به عنوان فعل كمكي در بسياري از فعلهاي مركب يا عبارتهاي فعلي بهجاي فعلهاي كمكي ديگر ميآيد. در مثال ذيل جانشين فعل «دادن» شده است: «اين هم به خاطر شما به سلامتي، اما بايد اجازه بفرماييد مرخص بشوم چون خانه مهمان دارم. ـ اِوا، چرا به اين زودي؟ ـ عرض كردم كه، آمدم سرپا خدمت شما يك سلام بكنم. انشاءالله، مفصل دستبوستان ميآيم .» اما در بيشتر موارد، «فرمودن» جاي فعل كمكي «كردن» را ميگيرد. اين پديده در زبان مردم در هر گوشة ايران ملاحظه ميشود: در خيابانها، اتوبوسها، داخل ساختمانها و بسياري از جاهاي ديگر؛ براي مثال چند نمونه ميآوريم كه در آنها «فرمودن» به عنوان فعل كمكي وجه امر بهكار رفته است؛ گفتني است كه اين فعل در جملات زير نقش نرم كردن (تعديل و تعطيف) امر مستقيم را منعكس ميكند: ـ ميهمانان عزيز! لطفاً بهداشت عمومي و نظافت را رعايت فرماييد . متشكرم. ـ جهت حفظ سلامتي خواهشمند است از وارد شدن با كفش جداً خودداري فرماييد . با تشكر. ـ خواهشمند است حجاب و شئونات اسلامي را رعايت فرماييد. ـ لطفاً قبل از گرفتن شمارة موردنظر، عدد 9 را شمارهگيري فرماييد. ـ ميهمانان گرامي! خواهشمند است براي دريافت بستههاي ويژة بيست و پنجمين جشنوارة فيلم فجر، در ساعت مقرر به روابط عمومي مراجعه فرماييد. ـ مشتري گرامي، در هنگام خريد دقت فرماييد: مرجوعي و تعويض كتاب به هيچ عنوان پذيرفته نميشود. ـ لطفاً از اجناس داخل ديدن فرماييد. ـ لطفاً ابتدا فيش تهيه فرماييد. ـ ورود هر گونه فرش، زيرانداز و گاز پيكنيكي به محوطة باغ اكيداً ممنوع ميباشد. لطفاً همكاري فرماييد. ـ هنگام استفاده از آب به علائم هشداردهنده توجه فرماييد. ـ لطفاً از درب پاساژ مراجعه فرماييد. همچنين «فرمودن» به عنوان فعل كمكي وجه نهي پيدا ميشود و نقش آن در چنين جملهها همان نقشي است كه در فعل امر: ـ لطفاً جلوي درب پارك نفرماييد. در غير اين صورت پنچر ميشويد. ـ لطفاً مقابل پل توقف نفرماييد. ـ شهروندان گرامي! لطفاً كتابها را از اتوبوس خارج نفرماييد. 4 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ تعارف وقتی از یه حدی بیشتر بشه، دیگه مشخص می شه حرف دل نیست! من زیاد از تعارف کردن خوشم نمیاد.البته دیگه جزئی از فرهنگمون شده پس یکمی منم اهل تعارف هستم اما سعی می کنم زیاد اینطوری نباشه چون هردو طرف معذب می شن! از تعارف کم کن و بر مبلغ افزا شنیدین اینو 3 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ من ولی زیاد اهل تعارف نیستم حوصله تعارف ندارم 4 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ من قبلا یه خرده بودم اما دیگه نه دوست دارم خودم باشم راسی وختی متن بالایی رو خوندم یهویی یاد مردم برره افتادم 6 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ من هيچوقت نبودم زيادم بلد نيستم 4 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مرداد، ۱۳۸۹ دبیرستان بودم.....سر کوچه مدرسه یه سوپری بود که یه پسر جوون فروشنده ش بود........زیادی افه تعارف و قابل نداره و این حرفارو میاومد......یه دفه رفتم ازش خرید بکنم.....گفتم چقد میشه؟........گفت قابل نداره.........گفتم باشه...مرسی............خوراکی هارو برداشتم اومد بیرون.........میدونستم چقد میشه..... فک کنم فرداش بود رفتم پولشو بهش دادم گفتم: هر چیزی حدی داره.....تعارفم همین طور...... *نکته: فقط به دخترا این جوری میگفت....حتی گاهی مجانی ام میداد احمق! دیگه خودتون بفهمین دلیلش چی بود! 6 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ من قبلا یه خرده بودم اما دیگه نه دوست دارم خودم باشم راسی وختی متن بالایی رو خوندم یهویی یاد مردم برره افتادم شرح حال ایران بود نه برره 1 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ دبیرستان بودم.....سر کوچه مدرسه یه سوپری بود که یه پسر جوون فروشنده ش بود........زیادی افه تعارف و قابل نداره و این حرفارو میاومد......یه دفه رفتم ازش خرید بکنم.....گفتم چقد میشه؟........گفت قابل نداره.........گفتم باشه...مرسی............خوراکی هارو برداشتم اومد بیرون.........میدونستم چقد میشه..... فک کنم فرداش بود رفتم پولشو بهش دادم گفتم: هر چیزی حدی داره.....تعارفم همین طور...... *نکته: فقط به دخترا این جوری میگفت....حتی گاهی مجانی ام میداد احمق! دیگه خودتون بفهمین دلیلش چی بود! خب اونم دل داره آخیش 2 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ من هيچوقت نبودم زيادم بلد نيستم اهل ایرانم من روزگارم بد نیست زبونکی دارم پشیرین گاهی هم چرب ............. اهل تعارف هستم میبرم راه به این.......... 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مرداد، ۱۳۹۰ یک فرنگی که مدت ها در ایران کار می کرد از دوست ایرانش می پرسد : وقتی ایرانیان انسان را برای صرف چای یا میوه به منزلشان دعوت می کنند از کجای حرفشان می شود فهمید که باید وارد منزلشان شد یا نشد؟ دوستش در حالی که لبخندی بر لب داشت گفت : خیلی مشکل است فقط با تجربه می توان تشخیص داد... نقل از کتاب جامعه شناسی خودمانی 4 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۴ همه تعارف میکنیم ولی کم یا زیاد داره و مخاطبمون بالاتر باشه تعارفمون بیشتره ...... آپ 3 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9728 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۴ همونی که گفتی به من من کردن می افتندمنم اینجوری میشم واقعااصلاروم نمیشه .یچیزه زیادی ومسخره میبینم تعارف کردنو ولی الان یه جوری هست که تعارف یاپاچه خواری نکنی کارت راه نم افتدواین یعنی مشکل! مردم ماانگاری حالافرقی نداره چکاره اندمشتاق تعارف واینکه دربارشون حرفهای خوببزنی هستند. خودمن بارهاشده باکسانی بحثم شده (کاربه دعواهم کشیده)چون حقیقت رامی خواهم بگم وباکسی تعارف سعی می کنم نداشته باشم (این بابی احترامی فرق دارد) ولی دراینجامشکلاتی هست یکی مردم هنوزآماده نیستند.عادت به تعارف .توقع ندارندکسی بدون تعارف ورک بااونهابرخوردکنه! برای مثال من یه جای رفتم وصحبت شدبه ریس کفتم مامورانت رشوه می گیرند واون بدش امدو...نزدیک بودکاربه....بکشه . حالا چرابدش امدبه نظرمن اون می داند رشوه است ولی توقع نداشت من اینوبگم پش خودش میگفت حتمامیگه ماموران زحمت کش و... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده