am in 25041 ارسال شده در 19 مهر، 2010 امروز خيلي دلم ميخواست يه چيزايي بنويسم ميخواستم جواب خيليارو بدم هرچيزي شده حتي يه مشت خزعبلات هرچقدر به اين دوگوله فشار آوردم چيزي که ارزش نوشتن داشته باشه رو کاغذ جاري نشد تا حالا براتون پيش اومده بخواين چيزي بنويسين يا بگين اما هرچقدر سعي کردين نتونستين جمعش کنين؟؟؟ امروز ازون روزاست، دلم ميخواد يه چيزي بگم اما نمي تونم شما اينجور مواقع چيکار ميکنين؟؟؟ من که انتخاب خودمو کردم سکوت...!!! هميشه براي دو چيز سکوت ميکنم سخن ابلهانه و پند بزرگانه 2
rezanassimi 9036 ارسال شده در 19 مهر، 2010 یاد یه خاطره از بچگیام افتادم یادم با بچه های فامیل بازی میکردیم بعد اونا یکی یه دونه کاغذ و قلم برداشتن و شروع کردن به نوشتن. منم یه کاغذ و قلم برداشتم و شروع کردم که بنویسم اما .... تازه یادم افتاد که هنوز مدرسه نرفتم که نوشتن یاد بگیرم :w00: خیلی دلم میخواست منم بنویسم اما قلمم روی کاغذ نمیشگت نمیخواستم الکی بنویسم. چقد غصه خوردم 1
am in 25041 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2010 یاد یه خاطره از بچگیام افتادم یادم با بچه های فامیل بازی میکردیم بعد اونا یکی یه دونه کاغذ و قلم برداشتن و شروع کردن به نوشتن. منم یه کاغذ و قلم برداشتم و شروع کردم که بنویسم اما .... تازه یادم افتاد که هنوز مدرسه نرفتم که نوشتن یاد بگیرم :w00: خیلی دلم میخواست منم بنویسم اما قلمم روی کاغذ نمیشگت نمیخواستم الکی بنویسم. چقد غصه خوردم جالب بود!!! 1
rezanassimi 9036 ارسال شده در 19 مهر، 2010 جالب بود!!! هنوزم بعضی وقتا میخوام یه چیزی بنویسم ولی انگشتام نمیچرخه. همون حس بهم دست میده... 1
am in 25041 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2010 هنوزم بعضی وقتا میخوام یه چیزی بنویسم ولی انگشتام نمیچرخه. همون حس بهم دست میده... انگشتا انگاری یخ کردن اصلا نمیتونن خودکار یا مدادو تو دس بگیرن یا رو کلیدای کیبورد فشار بیارن!!!!!!! 1
ارسال های توصیه شده