رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • 1 ماه بعد...
 

یا عافیت از چشم فسونسازم ده

یا آن که زبان شکوه پردازم ده

یا درد و غمی که داده‌ای بازش گیر

یا جان و دلی که برده‌ای بازم ده

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

در پیله‌ات بمان و ازین پس خطا مکن!

دل می‌برند... دستِ دلت را رها مکن!

 چون شمع، ممکن است که خاکسترت کنند

دیگر به اشک‌های کسی اعتنا مکن! 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...
  • 4 هفته بعد...

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

لینک به دیدگاه
  • 6 ماه بعد...
  • 1 ماه بعد...
در در 24 آذر 1399 در 18:14، Rose6 گفته است :

تو را با غیر می بینم،صدایم در نمی آید

دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید

در سنبلش آویختم از روی نیاز

گفتم من سودازده را کار بساز

گفتا که لبم گیر و زلفم بگذار

در عیش خوش آویز نه در عمر دراز

لینک به دیدگاه
  • 8 ماه بعد...
در در ۱۳۹۹/۹/۲۸ در 08:34، زوپیر71 گفته است :

در سنبلش آویختم از روی نیاز

گفتم من سودازده را کار بساز

گفتا که لبم گیر و زلفم بگذار

در عیش خوش آویز نه در عمر دراز

ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم

 

به جز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...