رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

 

که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت

 

تحمل گفتی و من هم که کردم سالها اما

 

چقدر اخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دم غروب میان حضور خسته ی اشیاء

نگاه منتظری حجم وقت را می دید

و روی میز، هیاهوی چند میوه ی نوبر

به سمت مبهم ادراک مرگ جاری بود...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

کي ام ؟شکوفه اشکي که در هواي تو هر شب

زچم ناله شکفتم به روي شکوه دويدم

مرا نصيب غم امد به شادي همه عالم

چرا که از همه عالم محبت تو گزيدم

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...