armstrong 2214 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 گاه سوی وفا روی،گاه سوی جفا روی آنِ منی کجا روی،بی تو به سر نمی شود 2
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 درد می بارد چو لب تر می کنم طالعم شوم است و باور می کنم 2
armstrong 2214 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 مزن ای عدو به تیرم که بدین قدَر نمیرم خبرش بگو که جانم بدهم به مژدگانی 2
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود 2
armstrong 2214 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی 1
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 یوسف به این رها شدن از چاه دل نبند این بار می برند که زندانیت کند 2
armstrong 2214 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی 2
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود 2
armstrong 2214 ارسال شده در 10 مرداد، 2010 در نظر بازی ما بی خبران حیرانند عشق داند که در این دایره سرگردانند 2
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 11 مرداد، 2010 تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازک آزرده ی گزند مباد 1
!ala مهمان ارسال شده در 11 مرداد، 2010 دست از طلب ندارم تا كام من برايد يا تن رسد به جانان يا جان زتن برايد
armstrong 2214 ارسال شده در 11 مرداد، 2010 دی گله ای ز طره اش کردم و از سر فسوس گفت که این سیاه کج گوش به من نمی کند 4
!ala مهمان ارسال شده در 11 مرداد، 2010 دستم نداد قوت رفتن به پيش دوست چندي به پاي رفتم و چندي به سر شدم
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 11 مرداد، 2010 من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید 3
!ala مهمان ارسال شده در 11 مرداد، 2010 درحریم عشق نتوان زددم از گفت وشنید زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بودوگوش
hamid_hisystem 6612 ارسال شده در 11 مرداد، 2010 شبی گیسو فرو هشته به دامن پلاسین معجر و قیرینه گرزن شبی چون چاه بیژن تنگ و تاریک چو بیژن در میان چاه او من 3
!ala مهمان ارسال شده در 11 مرداد، 2010 نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
ارسال های توصیه شده