رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند

به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

 

 

 

می توان

از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در شامگهی ، در لب دریا . گفتم به برم کاش ترا بود نصیبی.

خوردم همه شب حسرت یک بوسه ز لبهات. بس فکر عجیبی

آغوش گشودم که مگر طعم تو یابم، در غربت شبها

بیمار شدم در طلبت کاش مرا بود طبیبی

گفتم به خیالت ره صد ساله توان برد

ایکاش مرا بود شکیبی.

صبرم به لب آمد

توکدامی ؟ تو حبیبی؟

تو رقیبی !

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در انتظار دره ها رازي است

اين را به روي قله هاي كوه

برسنگهاي سهمگين كندند

آنها كه در خط سقوط خويش

يك شب سكوت كوهساران را

از التماسي تلخ آكندند

 

-فروغ-

  • Like 2
لینک به دیدگاه

آب را گل نکنیم

شاید این اب روان می رود پای سپیداری تا فرو شوید

اندوه دلی .

دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب

زن زیبایی امد لب رود

آب را گل نکنیم

روی زیبا دو برابر شده است

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

خدایی که به من نزدیکی

خبر از دلهره هایم داری ؟

خبر از چک چک آرام صدایم داری ؟

ای خدایی که پر از احساسی

چینی روح مرا بند بزن

تو که در عرش بلند

کیه بر تخت حکومت داری

تو که دنیا همه از پشت نگاهت پیداست

تو که ذوق و هنرت را به سرم می باری

و مرا با همه ی رنجش جان می خواهی

چینی روح مرا بند بزن

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...