رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

هرگاه که من جهد کنم دل به کف آرم

بازش تو بدزدی ز من این کارنه کارست

  • Like 2
ارسال شده در

تو را چنان که تویی هر نظر کجا بیند

به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

 

 

 

می توان

از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست

  • Like 3
ارسال شده در

كمندي به فتراك بر بست شست

يكي تيغ هندي گرفته به دست

  • Like 2
ارسال شده در

ترا که هر چه مرادست در جهان داری

چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری

  • Like 3
ارسال شده در

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد:ws44:

  • Like 3
ارسال شده در

در شامگهی ، در لب دریا . گفتم به برم کاش ترا بود نصیبی.

خوردم همه شب حسرت یک بوسه ز لبهات. بس فکر عجیبی

آغوش گشودم که مگر طعم تو یابم، در غربت شبها

بیمار شدم در طلبت کاش مرا بود طبیبی

گفتم به خیالت ره صد ساله توان برد

ایکاش مرا بود شکیبی.

صبرم به لب آمد

توکدامی ؟ تو حبیبی؟

تو رقیبی !

  • Like 2
ارسال شده در

يكي كوه بد نامش البرزكوه

به خورشيد نزديك ودور از گروه

  • Like 1
ارسال شده در

هر که را با سر سبزت، سر سودا باشد

پای از این دایره بیرون ننهد، تا باشد

  • Like 3
ارسال شده در

در انتظار دره ها رازي است

اين را به روي قله هاي كوه

برسنگهاي سهمگين كندند

آنها كه در خط سقوط خويش

يك شب سكوت كوهساران را

از التماسي تلخ آكندند

 

-فروغ-

  • Like 2
ارسال شده در

دیروز پریشــــانی خود را به تو گفـــتم

امــروز پریشــــانتـر از آنم که تـــوان گــفت...

  • Like 2
ارسال شده در

تو ز چشم خویش پنهانی، اگر پیدا شوی

در میان جان تو، گنجی نهان آید پدید

  • Like 2
ارسال شده در

ديدمت شبي به خواب و سرخوشم

وه....مگر به خواب ببينمت

غنچه نيستي كه مست اشتياق

خيزم و زشاخه ها بچينمت

  • Like 3
ارسال شده در

تو کز مکارم اخلاق عالم دگری

وفای عهد من از خاطرت بدر نرود

  • Like 1
ارسال شده در

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

  • Like 2
ارسال شده در

مجاز اندر مجاز است عالم ما

خیالی بیش نیست اندر سر ما

  • Like 2
ارسال شده در

ای عشق پیدا کن مرا، همرنگ دریا کن مرا

خود را نوشتم بارها،یکبار معنا کن مرا

  • Like 2
ارسال شده در

آب را گل نکنیم

شاید این اب روان می رود پای سپیداری تا فرو شوید

اندوه دلی .

دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب

زن زیبایی امد لب رود

آب را گل نکنیم

روی زیبا دو برابر شده است

  • Like 2
ارسال شده در

يكي از ابتدايي ترين شعر ها:ws2:

 

توانا بود هر كه دانا بود

زدانش دل پير برنا بود

  • Like 1
ارسال شده در

دردم نه همین است که بستند پرم را

دردم این است که به گلزار نرسانند خبرم را

 

اقا چه کردی من حیرون این شعرتم..!!:ws3:

  • Like 4
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

خدایی که به من نزدیکی

خبر از دلهره هایم داری ؟

خبر از چک چک آرام صدایم داری ؟

ای خدایی که پر از احساسی

چینی روح مرا بند بزن

تو که در عرش بلند

کیه بر تخت حکومت داری

تو که دنیا همه از پشت نگاهت پیداست

تو که ذوق و هنرت را به سرم می باری

و مرا با همه ی رنجش جان می خواهی

چینی روح مرا بند بزن

  • Like 3
×
×
  • اضافه کردن...