رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

نیزار خفته خامش و یک مرغ ناشناس

هر دم ز عمق تیره ی آن ضجه میکشد

مهتاب میدود که ببیند در این میان

مرغک میان پنجه ی وحشت چه می کشد

فرخزاد

  • Like 2
لینک به دیدگاه
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

 

تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم

 

می زند اختر سوی منزل قدم

پیش آیینی سر تسلیم خم

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...