*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۰ دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۰ سمند دولت اگر چند سر كشيده رود ز همرهان به سر تازيانه ياد آريد 1 لینک به دیدگاه
sigari 704 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ سمند دولت اگر چند سر كشيده رود ز همرهان به سر تازيانه ياد آريد دست از طلب ندارم تا کام من بر آید---------------یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گرچه در بانى ميخانه فراوان كردم 4 لینک به دیدگاه
sigari 704 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گرچه در بانى ميخانه فراوان كردم من از اول روز دانستم که این عهد که با من میکنی محکم نباشد------------------------- ندانستم که هرگز سازگاری پری را با بنی آدم نباشد 4 لینک به دیدگاه
iman-1368 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟ كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب...(نوشته ی اصلی از کتی) 5 لینک به دیدگاه
iman-1368 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ بخوان به نام گل سرخ، در صحاري شب، كه باغ ها همه بيدار و بارور گردند بخوان، دوباره بخوان، تا كبوتران سپيد به آشيانه ي خونين دوباره برگردند بخوان به نام گل سرخ، در رواق سكوت كه موج و اوج طنينش ز دشت ها گذرد؛ پيام روشن باران، زبام نيلي شب، كه رهگذر نسيمش به هر كرانه برد. ز خشك سال چه ترسي! ـ كه سد بستي بستند: نه در برابر آب، كه در برابر نور و در برابر آواز و در برابر شور ..... در اين زمانه ي عسرت، به شاعران زمان برگ رخصتي دادند كه از معاشقه ي سرو و قمري و لاله سرودها بسرايند ژرف تر از خواب زلال تر از آب. تو خامشي، كه بخواند؟ تو مي روي، كه بماند؟ كه بر نهالك بي برگ ما ترانه بخواند؟ ......... دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟ كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب...(نوشته ی اصلی از کتی) 4 لینک به دیدگاه
iman-1368 38 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس که چنان ز او شده ام بی سر و سامان که مپرس بخوان به نام گل سرخ، در صحاري شب، كه باغ ها همه بيدار و بارور گردند بخوان، دوباره بخوان، تا كبوتران سپيد به آشيانه ي خونين دوباره برگردند بخوان به نام گل سرخ، در رواق سكوت كه موج و اوج طنينش ز دشت ها گذرد؛ پيام روشن باران، زبام نيلي شب، كه رهگذر نسيمش به هر كرانه برد. ز خشك سال چه ترسي! ـ كه سد بستي بستند: نه در برابر آب، كه در برابر نور و در برابر آواز و در برابر شور ..... در اين زمانه ي عسرت، به شاعران زمان برگ رخصتي دادند كه از معاشقه ي سرو و قمري و لاله سرودها بسرايند ژرف تر از خواب زلال تر از آب. تو خامشي، كه بخواند؟ تو مي روي، كه بماند؟ كه بر نهالك بي برگ ما ترانه بخواند؟ ......... 5 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی... 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح ان دهد که چه گفت و چه ها شنید 2 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ دلبر از ما به صد امید ستد اول دل ظاهرا عهد فرامش نکند خلق کریم... 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه عروس هزار داماد است 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ تبم ترسم كه پيراهن بسوزد ز هُرم آه من آهن بسوزد مرا فردوس ميشايد كه ترسم دل دوزخ به حال من بسوزد... 2 لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2908 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ در این دنیا نکردم من گناهی فقط کردم به چشمانت نگاهی اگر باشد نگاه من گناهی مجازاتم بکن غیر از جدایی 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ یاد دلنشینت ای امید جان هر کجا روم روانه با من است ناز نوشخند صبح اگر توراست شور گریه ی شبانه با من است... 3 لینک به دیدگاه
نیمه ماه 2908 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ دریای لطف بودی و من مانده با سراب دل آنگهت شناخت که آب از سرم گذشت... 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ تا سحر چشم یار چه بازی کند که باز بنیاد بر کرشمه ی جادو نهاده ایم 4 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ مرا که مست توام این خمار خواهد کشت نگاه کن که به دست که می سپارندم... 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۰ مردم چشمم بخون آغشته شد در كجا اين ظلم بر انسان كنند 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده