کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ دل چون توان بریدن ازو مشکل است این آهن که نیست جان من آخر دل است این من می شناسم این دل مجنون خویش را پندش مگوی که بی حاصل است این... 1 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره اب میشود سلاله ی سیاه دیدگان من به لای لای گرم تو لبالب از شراب خواب می شود ....... 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ دل شکسته ی ما همچو اینه پاک است بهای درنشود گم اگرچه در خاک است ز چاک پیرهن یوسف آشکارا شد که دست و دیده ی پاکیزه دامنان پاک است... لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ تو از آن دگری رو که مرا یاد توبس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ مرمرین پله ی ان غرفه ی عاج ای دریغا که زما بس دور است لحظه ها را دریاب چشم فردا کور است 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است یاد دلنشینت ای امید جان هر کجا روم روانه با من است... 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند ادمی 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ یارب آن یوسف گمگشته به من بازرسان تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف این زمان یوسف من نیز به من بازرسان... 3 لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ نفسی داشتم و ناله و شیون کردم بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ نسیم از من هزاران بوسه بگرفت هزاران بوسه بخشیدم به خورشید در ان زندان که زندانبان تو بودی شبی بنیادم از یک بوسه لرزید 3 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ دلم گرفته خدا را تو دلگشایی کن من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای دل گرفته ی ما بین و دلگشایی کن... 2 لینک به دیدگاه
armun 115 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ ترسم که اشک در غم ما پرده در شودوین راز سر به مهر به عالم سمر شود د... دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند د...... 2 لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ در آشیانهی طوبا نماندم از سرناز نه خاکیم که به زندان خاکدان مانم 1 لینک به دیدگاه
armun 115 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ ترسم که اشک در غم ما پرده در شودوین راز سر به مهر به عالم سمر شود د... دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند د...... نگاهم با نگاهت کرد برخورد/نمی دانم چرا حالم بهم خورد د...... 4 لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ دریچههای شبستان به مهر و مه بستم بدان امید که از چشم بد نهان مانم 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان معذور دارمت که تو او را ندیده ای... 3 لینک به دیدگاه
شـاهین 8068 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم 4 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ مجلس بزم عیش را غالیه ی مراد نیست ای دم صبح خوش نفس نافه ی زلف یار کو... 3 لینک به دیدگاه
atefe.sh 283 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 بهمن، ۱۳۹۰ وقتی تو میگویی وطن بر خویش می لرزد قلم من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم مهر از سر نامه بر گرفتم گفتی که سر گلاب دان است 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده