HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ یا نبد هیچکس از باده فروشان بیدار یا که من هیچ بدم،هیچکسم در نگشود... دردم از یار است و درمان نیز دل فدای او شد و جان نیز هم 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ دردم از یار است و درمان نیز دل فدای او شد و جان نیز هم می پرسد از من كسیتی ؟ می گویمش اما نمی داند این چهره ی گم گشته در آیینه خود را نمی داند می خواهد از من فاش سازم خویش را باور نمی دارد آیینه در تكرار پاسخ های خود حاشا نمی داند... 1 لینک به دیدگاه
HaMiD.CFD 20379 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم طوطی صفتی طاقت اسرار نداری 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس تنگ غروب و هول بیابان و راه دور نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس... 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس تنگ غروب و هول بیابان و راه دور نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس... سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد دریغا همدمی 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با او رطل گران توان زد... 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است... 2 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ ترا که حسن خداداده هست و حجله ی بخت چه حاجتست که مشاطه ات بیاراید... 2 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند سایه ی سوخته دل این طمع خام مبند دولت وصل تو ای ماه نصیب که شود تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند... 2 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ در ره عشق از آن سوی فنا صد خطرست تا نگوئی که چو عمرم به سر آمد رستم... 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ مگر ساقی که بستانم ز دستش مگر مطرب که بر قولش کنم گوش 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ شقایق خوش رهی در پرده ی خون می زند ، سایه چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم ... 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ من خرقه فکندهام ز عشقت باشد که به وصل تو زنم چنگ سعدی همه روز عشق میباز تا در دو جهان شوی به یک رنگ 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ گاهی چنان بدم كه مبادا ببینیم حتی اگر به دیده رویا ببینیم من صورتم كه به صورت شعرم شبیه نیست بر این گمان مباش كه زیبا ببینم... 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ لب جام مبوسید که آن ساقی ما خفت رگ چنگ ببرید که آن نغمه سرا رفت رخ حسن مجویید که آن اینه بشکست گل عشق مبویید که آن بوی وفا رفت... 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ تو گر دعوی کنی پرهیزگاری مصدق دارمت والله اعلم و گر گویی که میل خاطرم نیست من این دعوی نمیدارم مسلم 1 لینک به دیدگاه
کتایون 15176 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ من نه خود می روم ، او مرا می کشد کاو سرگشته را کهربا می کشد چون گریبان ز چنگش رها می کنم دامنم را به قهر از قفا می کشد... 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 بهمن، ۱۳۹۰ دوست نباشد به حقیقت که او دوست فراموش کند در بلا خستگی اندر طلبت راحتست درد کشیدن به امید دوا 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده