رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

شب یار من تب است و غم سینه سوز هم

تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم

ای اشک همتی که به کشت وجود من

آتش فکند آه و دل سینه سوز هم...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من همانم تو همان باش به مهر

که همه شهر حدیث تو و ماست

بنده خاقانی اگر کرد گناه

عذر آن کرده به جان خواهد خواست

  • Like 2
لینک به دیدگاه
شمشير کشيدي و بخونم ننشاندي

افسوس که آغاز تو انجام ندارد!

 

دوست عزیز باید با آخر حرف آخرین پست یک شعر بگین...به دلیل آپ شدن سریع این تاپیک قبل از زدن پست حتما رفرش کنید....

الان باید با حرف ت شروع می کردین....:icon_redface:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم

کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی

ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟

روی از من سر گردان شاید که نگردانی ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
یار دلدار من ار قلب بدینسان شکند

ببرد زود به جانداری خود پادشهش...

 

شب چو در بستم و مست از می نابش کردم

ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یک رودخانه تحرک

یک بامداد جوانی

یک آفتاب درخشش

یک ماه نقره فشانی

دل : با هزار کبوتر

در جنبش و تپش و شور

تن : با هزار تمنا

در التهاب نهانی...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...