رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

من نمى يابم مجال اى دوستان

گر چه دارد او جمالى بس جميل

لاله ای دیدیم لبخندی به دشت - پرتویی - در آب روشن ریخته - او صدا را درشیار باد ریخت - جلوه اش با بوی خاک آمیخته

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه
هيچ كس نيست كه در كوى تواش راهى نيست

هر كس اينجا بطريق هوسى مى آيد

دیدگانم همچو دالانهای تار - گونه هایم همچو مرمرهای سرد - ناگهان خوابی مرا خواهد ربود - من تهی خواهم شد از فریاد درد - می خزند آرام روی دفترم

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

 

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

 

 

 

ای سهی سرو روان اخر نگاهی باز کن

تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را

  • Like 2
لینک به دیدگاه
از من جدا مشو که توام نور دیده ای

آرام جان و مونس قلب رمیده ای...

 

یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد

ما همچنان لب بر لبی نا برگرفته کام را

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دلم تنگ است

 

دلم می سوزد از باغی که می سوزد

 

نه دیداری

 

نه بیداری

 

نه دستی از سر یاری

 

مرا آشفته می دارد

 

چنین آشفته بازاری

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...