mona_serendipity 4365 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۸ در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست فهم ضعیف رای فضولی چرا کند؟ (حافظ) لینک به دیدگاه
Architect 3224 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۸ دود اگر بالا نشيند كسر شان شعله نيست*****جاي چشم ابرو نگيرد گرچه او بالاتر است 2 لینک به دیدگاه
mona_serendipity 4365 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۸۸ آنان که به چشم عقل بینند بینند خیال غیر در خواب عقل ارچه چراغ بر فروزد هرگز نرسد به نور مهتاب (شاه نعمت الله ولی) 1 لینک به دیدگاه
Architect 3224 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۸۸ بيرون ز تو نيست هر جه در عالم هست**** از خود بطلب هرانجه خواهي كه تويي 4 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۸۸ یار مرا.. غار مرا.. عشق جگر خوار مرا یار تویی... غار تویی.. خواجه نگهدار مرا... نوح تویی.. روح تویی..فاتح و مفتوح تویی سینه ی مشروح تویی .. بر در اسرار مرا 2 لینک به دیدگاه
surush 1359 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۸۸ . اي آنکه زنده از نفس توست جان من آن دم که با توام، همه عالم ازان من آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها سيمرغ کي رسد به بلندآسمان من بنگر طلوع خندهي خورشيد بر لبم زان روشني که کاشتي اي باغبان من! با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟ خود خواندهاي به گوش من اين، مهربان من 4 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۸۸ نی دولت دنیا به ستم می ارزد ... نی لذت مستی اش الم می ارزد نه هفت هزار ساله شادی جهان ... این محنت هفت روزه غم می ارزد 3 لینک به دیدگاه
Architect 3224 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۸۸ دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود **** تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود 2 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۸۸ درون سينه ام صد آرزو مرد گل صد آرزو نشكفته پژمرد دلم بي روي او درياي درد است همين دريا مرا در خود فرو برد ...... 2 لینک به دیدگاه
surush 1359 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۸۸ دویده ام به سوی تو رسیده ام به کوی تو تمام هستی ام کنون بسته به تار موی تو 2 لینک به دیدگاه
Architect 3224 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۸۸ واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من بر امید دانهای افتادهام در دام دوست 2 لینک به دیدگاه
Maryam.j 1013 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ تا هست غم خودت، نبخشایندت تا با تو، تو هست، هیچ ننمایندت تا از خود و هر دو کون، فارغ نشوی این در مزن ای خواجه که نگشایندت 1 لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13039 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ تير آه ما ز گردون بگذرد ، حافظ خموش رحم كن بر جان خود ، پرهيز كن از تير ما 2 لینک به دیدگاه
Architect 3224 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ ای بس ستم که بر سر ما رفت و کس نگفت آن پیک ره شناس حکایت گزار کو چنگی به دل نمی زند امشب سرود ما آن خوش ترانه چنگی شب زنده دار کو ذوق نشاط را می و ساقی بهانه بود افسوس ، آن جوانی شادی گسار کو یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی چشمی کنار پنجره ی انتظار کو 1 لینک به دیدگاه
surush 1359 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ وصل تو کجا و من مهجور کجا دردانه کجا حوصله مور کجا هر چند ز سوختن ندارم باکي پروانه کجا و آتش طور کجا 2 لینک به دیدگاه
mona_serendipity 4365 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ ای ساقی جان پر کن، آن ساغر پیشین را آن راهزن دل را، آن راهبر دین را زان می که ز دل خیزد، با رو در آمیزد مخمر کند جوشش، هر چشم خدا بین را 2 لینک به دیدگاه
surush 1359 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ ای حیدر شهسوار وقت مددست ای زبدهی هشت و چار وقت مددست من عاجزم از جهان و دشمن بسیار ای صاحب ذوالفقار وقت مددست یا مولاناامیرالمومنین(ع) 3 لینک به دیدگاه
Architect 3224 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ تا قضا بازار حسنت گرم کرد از دست تو ***** آنقدر در آتش افتادم که افتاد از حساب 2 لینک به دیدگاه
surush 1359 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ بى تودنياى من اى دوست پرازتنهايست به همان قدركه چشم توپراززيبايست 3 لینک به دیدگاه
Architect 3224 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۸۸ تا کي به تمناي وصال تو يگانه اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده