sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ من نمى يابم مجال اى دوستان گر چه دارد او جمالى بس جميل پاى ما لنگست و منزل بس دراز دست ما كوتاه و خرما بر نخيل 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ لای لای ای پسر کوچک من دیده بربند که شب امده است دیده بربند که این دیو سیاه خون به کف خنده به لب امده است 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ تا چند همچو شمع زبان آورى كنى پروانه ء مراد رسيد اى محب خموش اى پادشاه صورت و معنى كه مثل تو ناديده هيچ ديده و نشنيده هيچ گوش 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ شب خامش است و در بر من نالد او خسته جان زشدت بیماری بر اضطراب و وحشت من خندد تک ضربه های ساعت دیواری 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ يار دلدار من ار قلب بدينسان شكند ببرد زود به جاندارى خود پادشهش 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ شادی و غم منی به حیرتم خواهم از تو...در تو اورم پناه موج وحشیم که بیخبر ز خویش گشته ام اسیر جذبه های ماه 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ هان مشو نوميد چون واقف نئى از سر غيب باشد اندر پرده بازيهاى پنهان غم مخور در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم سر زنشها گر كند خار مغيلان غم مخور 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ روزها رفتند و من دیگر خود نمیدانم کدامینم ان من سرسخت مغرورم یا من مغلوب دیرینم 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ مردم درين فراق و در آن پرده راه نيست يا هست و پرده دار نشانم نمى دهد شكر به صبر دست دهد عاقبت ولى بد عهدى زمانه امانم نمى دهد 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان میروم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب میکشم 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ مى خواست گل كه دم زند از رنگ و بوى دوست از غيرت صبا نفسش در دهان گرفت 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ مى خواست گل كه دم زند از رنگ و بوى دوست از غيرت صبا نفسش در دهان گرفت تو را با تیشه ی عشقم میان مرمر قلبم تراشیدم ازان پس من تو را چون بت پرستیدم 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم اى بى خبر ز لذت شرب مدام ما 1 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ از علی آموز اخلاص عمل مرد حق را دان منزه از دغل 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ لیک دور از سایه ها بی خبر از قصه ی دلبستگی هاشان از جدایی ها و از پیوستگی هاشان جسمهای خسته ی ما در رکود خویش زندگی را شکل میبخشند 3 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ در ميان آب و آتش همچنان سرگرم توست اين دل زار نزار اشك بارانم چو شمع 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ عاقبت خط جاده پایان یافت من ریسدم ز ره غبار الود نگهم پیشتر ز من می تاخت بر لیانم سلام گرمی بود 2 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ عاقبت خط جاده پایان یافتمن ریسدم ز ره غبار الود نگهم پیشتر ز من می تاخت بر لیانم سلام گرمی بود دست تو را به ابر که یار و شبیه کرد چو بدره بدره این دهد و قطره قطره آن (منسوب به حافظ) 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مساله اموز صد مدرس شد 2 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 دی، ۱۳۹۰ در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس از دشت روم رفت به دریای سیستان 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده