sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۰ من و سرگردانی دلتنگی و نا امیدی یأسِ مقدّس رها از رنگ فریب کاری آیا کسی در پیشانی ما نور رستگاری دیده بود ؟ 2 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۰ دل میرود زدستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد اشکارا 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۰ از نگاهش، سخنش، گرمی ایمان می ریخت و سرود همه آینه ها را می خواند سخنش ذهن مرا تا به خورشید حقیقت می برد آسمان غرق تماشا شده بود و ستاره می سوخت ای افق! یادت هست؟!... 3 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۰ تو زر نی ای غافل نادان که ترا درخاک نهند و باز بیرون آرند 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۰ دشوارترین است اولین سطر شعر هم چون اوّلین فریاد در زیر شلّاق های بی رحمانه . امّا راه که افتادی دیگر خواهی رفت گیرم به جای عبور از کنار چمنزارهای زیبا از میان بیغوله ها و زباله دانی ها بگذری ! 3 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش به تو میسپارم از چشم حسود چمنش 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ شمیم خیس چمن با ستاره ها آمیخت خطوط فاصله پیوست درشب باران 3 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم 3 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ موی بفشان که در آن زلف سیه آویزم شمع شو، تا که چو پروانه بسویت بپرم 5 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ و سرود همه آینه ها را می خواند سخنش ذهن مرا تا به خورشید حقیقت می برد آسمان غرق تماشا شده بود 3 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ آورده نسیم ، سردرآغوش بهار پیراهنی ازشکوفه، تن پوش بهار گلْ نقره ی اشک ریزد ازدیده ی ابر باغ افق سبز، غزلْ نوش بهار 3 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ روز هجران و شب فرقت یار اخر شد زدو این فال و گذشت اختر و کار اخر شد 8 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ دست از طلب ندارم تاکام من برآید یا تن رسد به جانان یاجان زتن درآید 7 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد 7 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ درآمدی ز درم کاشکی چو لمعه ی نور که بر دو دیده ی ما حکم او روان بودی... 6 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور 5 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ راست می گویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقمو از هر دو جهان آزادم 4 لینک به دیدگاه
Ashley.G 443 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 آذر، ۱۳۹۰ ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست درد تو بجان خسته داریم ای دوست گفتی که به دلشکستگان نزدیکم ما نیز دل شکسته داریم ای دوست ابو سعید ابوالخیر 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده