رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

یک شب از شهر زمستان آمدی

از میان ِ باد و باران آمدی

دست هایت سرد و مو پر برف بود

بر لبان تو هزاران حرف بود

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در كارگه كوزه گري رفتم دوش

ديدم دوهزار كوزه گويا و خموش

ناگاه يكي كوزه برآورد خروش

كو كزه گر و كوزه خر و كوزه فروش

  • Like 2
لینک به دیدگاه

شكوه خواجه ي غلطان و اختياريّه

حضور ِ جاري ِ پير هرات را ديدم

 

مزار جامي و خواجه موفق و واعظ

جلال مسجد و اوج صلات را ديدم

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تجربه کردم امید ، نا امید است !

حاصل ِ یک عمر، همین موی سپید است !

 

تجربه کردم امیدی به بشر نیست

در دل سنگیش به جز میل ِ به شر نیست !

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو را من چشم در راهم شباهنگام

که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم

تو را من چشم در راهم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...