هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ يوسف گم گشته باز ايد به كنعان غم مخور كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ رها کنید مرا تا دوباره برگردم به روشنی ، به تبسم ، به زندگی ، به بهار رها کنید مرا تا کنار چشمه ی آب بشویم ازتن آیینه ، زنگ گرد و غبار 1 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ راه بر چاه است و شب بیگاه وصحرا بی پناه بی دلیلی پر دل دانا نباید رفتنت 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ ترانه ها ، همه نشکفته ، مرده برلب ها ولحظه ها ، همه بیهودگی ، همه تکرار به جام و چنگ ، قسم ! شورجنگ درمن نیست که اهل شعروشرابم ، نه مرد شوروشرار 3 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ روزگار پير را تا ياد بود پايه اين تخت بر بيداد بود هم از ان ضحاك تا اين اژدها از ستم هرگز نشد مردم رها 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ اگرهرآينه مي خواست ، موج موج ِ سوار زساكنان ِ سماوات ، درسپاهش بود نه ، خون نبود ، كه صد آسمان ، قناري سرخ چكيده درته ِ گودال ِ قتلگاهش بود 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ دلیلِ نیامدنت از این دو حالت خارج نیست یا نمیخواهیام یا ... یا ابوالفضل! یعنی نمیخواهیام؟! - بهرنگ قاسمی - 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ من ازتناسب باران وخاک می گویم مرا به قطع درختان خشک باغ ، چه کار؟ من ازتبار سپید مسیح وبودایم نه ازقبیله ی مردان سرخ پوش شکار 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب قرین آتش هجران و همقران فراق (حافظ) 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ قلب سپه ماست به یک حمله شکسته با غمزه بگوتا نزند تیغ دو دسته وحشی 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ هم چون اوّلین فریاد در زیر شلّاق های بی رحمانه . امّا راه که افتادی دیگر خواهی رفت گیرم به جای عبور از کنار چمنزارهای زیبا از میان بیغوله ها و زباله دانی ها بگذری ! پس راه بیفت ! 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ تورا که هرچه مرادست در جهان داری .......چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ يار اگر با ما گهي صلح گهي پيكار داشت ما حريف عشق او بوديم با ما كار داشت 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ تنهاتر از ندای تو ، امروز نشنیده ام به گوش ، ندایی از بحر همتت چه بگویم ؟ ماییم در کجا ؟ تو کجایی ؟ 4 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ يكي پرسيد از ان گم گشته فرزند كه اي روشن روان پير خردمند ز مصرش بوي پيراهن شنيدي چرا در چاه كنعانش نديدي بگفت احوال ما برق جهان است دمي پيدا و ديگر دم نهان است گهي بر طارم اعلا نشينيم گهي در پيش پاي خود نبينيم 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ مادر ! ببين چه گونه ز هستي بريده ام بابا ! مرا ببر به سراپرده ي عدم اي سقف خانه ! زود بيا بر تنم فرود تا مرگ ، راحتم كند از محبس ستم 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۰ من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم... 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۰ مده جام می و پای گل از دست ولی غافل مباش از دهر سر مست 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۰ تنهایی ِ آوازها ، بن بست ِ تاریخ است ، آه ! مُهر ِ شکست ، از این سبب بر شیوه ی ما خورده است 2 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 آبان، ۱۳۹۰ تو را می بینم و هردم زیادت می کنی دردم مرا می بینی و هردم زیادت می شود میلم... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده