AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ نازار دلي را كه تو يارش باشي معشوقه پيدا و نهانش باشي زان ميترسم كه از دل آزردن تو دل خون شود و تو در ميانش باشي 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ یاد دارم درغروبی سرد سرد میگذشت از کوچه ما دوره گرد دوره گردم کهنه قالی می خرم دست دوم جنس عالی می خرم کوزه و ظرف سفالی می خرم گر نداری شیشه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست ناگهان آهی زد و بغضش شکست اول سال است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ 2 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم تبسمی کن و جان بین که همی سپرم 1 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ تو خورشيد دل من شو ببين يه كهكشون ميشم فقط يه شاخه ي گل شو گلستونت ميشم هرجا گله لاله ، گله عاشق گل نازك تر از پونه گل شبو گله نازم گل خوش بوي اين خونه 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ همکلاسی های من یادم کنید باز هم در کوچه فریادم کنید همکلاسی های درس و رنج و کار بچه های جامه های وصله دار 5 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ روزي كه تورفتي ز برم يادم هست رخ زيباي تو رفت از نظرم يادم هست 5 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ تیرهای ترکش سوته دلان خیمه گاه ظالمان آتش گرفت کاروان رفته است فکر چاره باش های و هو با ساربان آتش گرفت 3 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام 4 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ من از ان حسن روزافزون كه يوسف داشت دانستم كه عشـــــق از پرده عصـــــمت برون ارد زليــــخا را 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ آتش عشقت چو در ما در گرفت هر دو عالم یک زمان آتش گرفت مانده بود از آتش عشقت دلی برق دیگر جست و آن آتش گرفت 3 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ تلخ كني دهان من قند به ديگـــران د هـــي نم ندهي به كشت من آب به اين و آن دهي 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ یادگار روزهای خوش ای نسیم با صفا در خواب فروردین باز گو از مستی گل ها قصه شیرین رویاها در ظهور یاور دیرین تا شود رویای من شیرین 2 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ نثار روی تو هر برگ گل که در چمنست فدای قدّ تو هر سرو و بن که بر لب جوست... 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ تگرگی نیست ، مرگی نیست ، صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است ... چه می گویی که بی گه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟ فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی ِ بعد از سحرگه نیست . 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ تورا من چشم در راهم شباهنگام. که می گیرند در شاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم. 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ مرغ شادی به دامگاه آمد به زمانی که برگسیخته دان ! ره به هموار جای دشت افتاد ای دریغا که برنیاید گام ! 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ میتوان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان ، ثابت خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بیرنگ ، بر قالی در خطی موهوم ، بر دیوار 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ روح بیمار خزان پیداست گریزانم از اين فصل از اين فصل ِ شقاوت هاي درد آلود که گل را از گلستان می ستاند زود گریزانم از اين آغاز فصل سرد تنهايی از اين فصل ِ که برگ از شاخ می ترسد 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر ان خلوت شب اب حیاتم دادند 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ دست خشکیده ای پشت شیشه می خزد هر طرف با شتابی چشم کم سوی پیری از آن جا جست و جو می کند آفتابی . 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده