zahra.v 218 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۳۹۰ ترسم از روزی که از روی مزارم رد شوی غافل از اینکه ندانی بر مزار کیستی 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آبان، ۱۳۹۰ ترسم از روزی که از روی مزارم رد شوی غافل از اینکه ندانی بر مزار کیستی یارب این آتش که بر جان من است سرد کن زان سان که کردی بر خلیل 3 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۰ لازمه ی عاشقیست رفان و دیدن ز دور....ورنه ز نزدیک هم فرصت دیدار هست 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۰ لازمه ی عاشقیست رفان و دیدن ز دور....ورنه ز نزدیک هم فرصت دیدار هست تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم ذاک دعوای و ها انت و تلک الایام (حافظ) 3 لینک به دیدگاه
zahra.v 218 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۰ تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتمذاک دعوای و ها انت و تلک الایام (حافظ) مردن وگم شدن از ماست نه از فاصله ها دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله ها 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۰ ای که دستت می رسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار 3 لینک به دیدگاه
zahra.v 218 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۰ راستش دلم مثل نماز بین راه شکسته وخسته است میشود برای بیقراری دلم سفارشی به رفیق بی وفا کنی؟ 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۰ یار تویی یار تویی ساقی و خمار تویی مست منم مست منم ساقی هشیار تویی نور تویی نور تویی خورشید و انوار تویی کور منم کور منم ماه شب تار تویی 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست وانچه در مسجدم امروز کمست آنجا بود... 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ دل من گفت: برو چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ... و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام حيرت و بغض تو تكرار كنان مي دهد آزارم 2 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ دل من گفت: برو چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ... و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام حيرت و بغض تو تكرار كنان مي دهد آزارم ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود انچه می پنداشتیم 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است مگر می ، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد مگر این می پرستی ها و مستی ها برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست ؟ مگر افیون افسونکار نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد 2 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت ولی اجل به ره عمر رهزن املست... 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۰ تا بهار دلنشین آمده سوی چمن ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر تا که گلباران شود کلبه ی میران من 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ ندارم دستت از دامن مگر در خاک و آن دم هم که بر خاکم روان گردی بگیرد دامنت گردم 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ مقیم حلقه ی ذکرست دل بدان امید که حلقه ای ز سر زلف یار بگشاید... 3 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث 4 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ بسمه تعالی ثریا با علو همت تو به نسبت چون ثری پیش ثریا انوری 3 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ آرام باش و مثل فرورفتنِ پایِ گوزنی در برف آرام بگیر من از درونِ تو حرف میزنم اگر بخواهی تابستان هم برف میآید 3 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ در این درگه که گه گه کَه کُه و کُه کَه شود ناگه مشو غرّه به امروزت که از فردا نه ای آگه!!! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده