رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

می خواستم که میرمش اندر قدم چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد...

دلا شب ها نمینالی به زاری

سر راحت به بالین میگذاری

  • Like 3
لینک به دیدگاه
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

باز آید و برهاندم از بند ملامت ...

(ادامه ی شعر قبل!)

تو صاحب دردی ناله سر کن/خبر از درد بی دردی نداری

  • Like 3
لینک به دیدگاه
یک حرف صوفیانه بگویم اجازتست

ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری ...

یا چشم نمیبیند یا راه نمیدارد/ هر کاو به وجود خود دارد ز تو پروایی

  • Like 2
لینک به دیدگاه
یک همدم باوفا ندیدم جز درد

یک مونس نامزد ندارم جز غم...

مرا عمری به دنبالت کشاندی/ سر انجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس/ که سطری هم از این دفتر نخواندی

(فریدون مشیری)

  • Like 2
لینک به دیدگاه
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش

می سپارم به تو از چشم حسود چمنش...

شد ز غمت خانه ی سودا دلم/ در طلبت رفت به هر جا دلم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

  • Like 1
لینک به دیدگاه
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

میان عیب و هنر پیش دوستان قدیم/تفاوتی نکند چون نظز به عین رضاست

(فکر کنم سعدی)

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مرا دردی سـت بی درمان، علاجش هیـچ درمــانــی

 

چه سان گویم؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

مرا دردی سـت بی درمان، علاجش هیـچ درمــانــی

 

چه سان گویم؟ چه سان گریم؟ حدیث قلب رنجورم؟

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی/ مروم جز به همان ره که توأم راهنمایی

(سنایی)

  • Like 5
لینک به دیدگاه
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد

دوستی کی اخر امد دوستاران را چه شد

(تکراری بود)

دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی/که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود!

(حافظ بزرگوار)

  • Like 4
لینک به دیدگاه
(تکراری بود)

دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی/که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود!

(حافظ بزرگوار)

در زیر بار منت پرتو نمیرویم

دانسته ایم قدر شب تار خویش را

 

صائب

  • Like 4
لینک به دیدگاه
در زیر بار منت پرتو نمیرویم

دانسته ایم قدر شب تار خویش را

 

صائب

 

آنکه از سنبل او غالیه تابی دارد

باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد

حافظ

  • Like 5
لینک به دیدگاه
آنکه از سنبل او غالیه تابی دارد

باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد

حافظ

دو عالم سایه ی خورشید عشق است

دو گیتی حضرت جاوید عشق است

(عطار نیشابوری)

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...