captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۰ شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است 4 لینک به دیدگاه
s_solhjou 1598 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۰ تو را نا دیدن ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد! 4 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۰ در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز 3 لینک به دیدگاه
sarevan 9753 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۰ ز دیدهام شده یک چشمه در کنار روان که آشنا نکند در میان آن ملاح 8 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 شهریور، ۱۳۹۰ حکایتها که با وی از دل بی تاب میکردم اگر با سنگ میگفتم دلش را آب میکردم 5 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ من تو ديوانه ما را که برد خانه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پيمانه در شهر يکي کس را هشيار نمي بينم هر يک بتر از ديگر شوريده و ديوانه 7 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ هرگز گمان مبر ز خیال تو غافلم گر مانده ام خموش خدا داند و دلم 6 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ ما حال دل از گریه به جایی نرساندیم ای ناله تو شاید که به جایی برسانی 5 لینک به دیدگاه
farid civil 156 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ یاد باد آن که زما وقت سفر یاد نکرد............به ودایی دل غم دیده ی ما شاد نکرد 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست از لب خود به شفاخانه تریاک انداز 3 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ ز دل بر لبم تا دعایی بر آید اجابت ز هر یاربم می تراود 4 لینک به دیدگاه
farid civil 156 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ در کارگه کوزه گری رفتم دوش ..................دیدم دوهزار کوزه گویای خموش ناگاه یکی کوزه برآورد خروش ...................کو کوزه خرو کوزه گرو کوزه فروش 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ شرمش از چشم می پرستان باد نرگس مست اگر بروید باز 2 لینک به دیدگاه
Ashley.G 443 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ زان ناله که در بستر غم دوشم بود غمهای جهان جمله فراموشم بود یاران همه درد من شنیدند ولی یاری که درو کرد اثر گوشم بود ابوسعید ابوالخیر 7 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ در دشت جنون من جبريل زبون صيدي يزدان به كمند آور اي همت مردانه 4 لینک به دیدگاه
مرید 1252 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 شهریور، ۱۳۹۰ هر محنت از تو موجب چندین محبت است محنت زیاده کن که محبت فزون کنم 3 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۰ من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا را 3 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۰ اين همه آشوب و غوغا در جهان از عشق اوست گشت معلوم اين زمان سر فتنه غوغا يكي است 3 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۰ تا درخت دوستی برگی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم 2 لینک به دیدگاه
Ashley.G 443 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 شهریور، ۱۳۹۰ مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده