moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم ببخشین "ای" با الف شرو میشه نه با ی. ولی شما از هر چی دوس دارین بگین. لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ مر تو را عقلیست جزوی در نهان کامل العقلی بجو اندر جهان متوجه نشدم... حق با شماست... لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ نيازمند بلا گو رخ از غبار مشوی که کيميای مراد است خاک کوی نياز 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ زآن چه گشتي شاد,بس كس شاد شد آخراز وي جست و همچون باد شد از تو هم بجهد ,تو دل بروي منه پيش از آن كو بجهد , از وي بجه خیلی لوسی... 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این مستان و این بستان مکن لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ ای خدا این وصل را هجران مکن سرخوشان عشق را نالان مکن باغ جان را تازه و سرسبز دار قصد این مستان و این بستان مکن نازنینی زبرم رفت خدا یارش باد لطف او در همه احوال نگهدارش باد 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ دام جهان را هزار قرن گذشتست درخور صیدم نیامدست شکاری 2 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ دام جهان را هزار قرن گذشتست درخور صیدم نیامدست شکاری یار را گفتم که خندان شو لبش چون گل شکفت با تبسم های شیرین گفت خندان تر از این لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی بی وفا این زودتر میخواستی حالا چرا 1 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ از شش و از پنج بگذرید و ببینید شهره حریفان و مقبلانه قماری لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی بی وفا این زودتر میخواستی حالا چرا ای دوست برو با تو مرا شوق سخن نیست رفتار دل آزار تو باب دل من نیست لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ تو و من آشنای فصلهای مشترک بودیم کنون طرح جدایی بین ما بیگانه میریزد چنان ساقی به ساغر باده را مستانه میریزد که گویی خون دل از شیشه در پیمانه میریزد 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست مست از می و می خواران از نرگس مستش مست 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است طالع مگو که چشمه خورشيد خاورست شرمنده ببخشین امتیاز ندارم. 2 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ تاب بنفشه میدهد طره ی مشکسای تو پرده ی غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ وقت آن است که خون موج زند در دل لعل وین تغابن که خزف می شکند بازارش 2 لینک به دیدگاه
niaz 9807 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما 2 لینک به دیدگاه
کامیلا 422 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۸۹ خواب راحت نکند آنکه خیالی دارد تو چه دانی دل من بی تو چه حالی دارد 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده