monire 680 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۸ و تو از زمزمه ای مست مرا میخوانی میبری عقلم را لینک به دیدگاه
rahele_s 6472 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۸ ای عشق به درد تو سری میباید ..... صید تو زمن قویتری میباید من مرغ به یک شعله کبابم، مگذار ...... این آتش را سمندری میباید لینک به دیدگاه
rahele_s 6472 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۸ ای عشق به درد تو سری میباید ..... صید تو زمن قویتری میباید من مرغ به یک شعله کبابم، مگذار ...... این آتش را سمندری میباید لینک به دیدگاه
Maryam.j 1013 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۸ در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز لینک به دیدگاه
Maryam.j 1013 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۸۸ در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۸۸ زاهد برو که طالع اگر طالع من است جامم بدست باشد و زلف نگار هم لینک به دیدگاه
monire 680 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن:tael_147: لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ ناله خیزد ز من گاهی و آهی گاهی چون به خاطرم گذرد یاد نگاهی گاهی لینک به دیدگاه
monire 680 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه یک روز رسد خوشی به اندازه ی دشت افسانه ی زندگی چنین است گلم در سایه ی کوه باید از دشت گذشت لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست لینک به دیدگاه
eshagh_kh 466 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ تو که نازنده بالا دل ربایی تو که مشکین دو گیسو در غفایی تا سر زلف تو در دست نسیم افتادستدل سودا زده از غصه دو نیم افتادست لینک به دیدگاه
monire 680 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ یه روزی یه آقا خرگوشه رفت دنبال بچه موشه 1 لینک به دیدگاه
eshagh_kh 466 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ این نامردیه .... هر کسم گوید که درمانی کن اخر درد را چون به دردم دایما مشغول درمان چون کنم یه روزی یه آقا خرگوشه رفت دنبال بچه موشه لینک به دیدگاه
monire 680 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ چرا؟!:JC_thinking: من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم لینک به دیدگاه
eshagh_kh 466 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ چون به من رکب زدی ! مست مستم ساقی آ نخورده مستم ساقی آ پای خم بشکسته دستم ساقی آ چرا؟!:jc_thinking:من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم لینک به دیدگاه
monire 680 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 بهمن، ۱۳۸۸ الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد :JC_thinking:چرا دوتا گذاشتی؟! دانم که اشک گرم تو دیگر دروغ نیست چون مرهمی صدای تو با درد من یکیست لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۸۸ تا نلغزی که ز خون راه پس وپیش ترست آدمی دزد ز زر دزد کنون بیشتر است 1 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۸۸ تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده ی گزند مباد 1 لینک به دیدگاه
Ali.Akbar 9300 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۸۸ دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید 1 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 بهمن، ۱۳۸۸ در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی خرقه جایی که بود باده و دفتر جایی 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده