.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 20 مهر، 2015 یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا***** نو ح تویی روح تویو خاجه میازار مرا اگر فردا نهان از دیدگانیم به چشم عشق پیداییم امشب ز بعد روزگار خواجه و شیخ خداوند غزل ماییم امشب 2
Tamana73 28835 ارسال شده در 20 مهر، 2015 یا رب این بوی که امروز به ما میآید ز سراپرده اسرار خدا میآید 3
Tamana73 28835 ارسال شده در 20 مهر، 2015 بوستان را کرمش خلعت نو میپوشد خستگان را ز دواخانه دوا میآید 2
sigari 704 ارسال شده در 20 مهر، 2015 اگر فردا نهان از دیدگانیمبه چشم عشق پیداییم امشب ز بعد روزگار خواجه و شیخ خداوند غزل ماییم امشب باز امشب دل من قرق گله شد *** بی تاب و بی رمق بی حوصله شد دردا كه دوری دردا ای آرزوی فردا تو بیا توبیا 3
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 20 مهر، 2015 باز امشب دل من قرق گله شد *** بی تاب و بی رمق بی حوصله شددردا كه دوری دردا ای آرزوی فردا تو بیا توبیا اینک این آغوش باز جاده ها ای سوار عشق! بگذر با شتاب 3
Tamana73 28835 ارسال شده در 20 مهر، 2015 بس کن ای دوست که سنبوسه چو بسیار خوری که ز سنبوسه تو را بوی گیا میآید 3
sigari 704 ارسال شده در 20 مهر، 2015 اینک این آغوش باز جاده هاای سوار عشق! بگذر با شتاب بیا بیا كه مرا با تو ماجرایی هست*** بگوی اگر به گونه ای رفت و گر خطایی هست 3
Sepandarmaz 1327 ارسال شده در 20 مهر، 2015 تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که توباشی و مرا غم ببرد 3
.sOuDeH. 16059 ارسال شده در 20 مهر، 2015 بیا بیا كه مرا با تو ماجرایی هست*** بگوی اگر به گونه ای رفت و گر خطایی هست تمام قافله ها آماده شد، ولی خورشید نیامده ست، گمانم که باز جا مانده است 1
Tamana73 28835 ارسال شده در 20 مهر، 2015 در نمازند درختان و به تسبیح طیور در رکوعست بنفشه که دوتا میآید 2
ENG.SAHAND 31645 ارسال شده در 20 مهر، 2015 تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که توباشی و مرا غم ببرد در وصـل هـم ز عـشـق تـو ای گـل در آتشم عـاشـق نـمـی شـوی کـه بـبـیـنـی چـه می کشم
Tamana73 28835 ارسال شده در 20 مهر، 2015 مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد 6
sama-sh 6913 ارسال شده در 20 مهر، 2015 دلا تا کی در این زندان فریب اینو آن بینی یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی 4
Tamana73 28835 ارسال شده در 21 مهر، 2015 یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم در سینه از نی او صد مرغزار دارم 4
sama-sh 6913 ارسال شده در 21 مهر، 2015 من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغیو دلم شاد کنید 4
Tamana73 28835 ارسال شده در 21 مهر، 2015 دی سحری بر گذری گفت مرا یار شیفته و بیخبری چند از این کار 4
sama-sh 6913 ارسال شده در 21 مهر، 2015 روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست واندرطلب طعمه پروبال بیاراست 4
Tamana73 28835 ارسال شده در 21 مهر، 2015 تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را 2
sama-sh 6913 ارسال شده در 21 مهر، 2015 الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها....که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها 2
Tamana73 28835 ارسال شده در 21 مهر، 2015 آمد بت میخانه تا خانه برد ما را بنمود بهار نو تا تازه کند ما را 2
ارسال های توصیه شده