*--T--* 1699 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ من اولین و آخرین حیوان آزاری که کردم مربوط میشد به یه گربه که خیلی کار ناشایستی کرده بود . . .!!!!!!!!!!!!!!!!!!! جریان از این قرار بود که من بچگیام جوجه خیلی دوس داشتم . . .یه روز یه جوجه خریدم و ولش کردم تو حیاط که برم بالا لباسامو عوض کنم و بیام اسکانش بدم!!! برگشتم پایین دیدم اثری از جوجم نیست عوضش یه گربه که شکمش 6 متر اومده جلو نشسته رو دیوار داره واسه خودش حال میکنه . . منم رفتم تفنگ بادیمو اوردم و یه جای بدشو هدف گرفتم!!! شلیک کردم و یه میو شدید کشید و فرار کرد. . . .!! 2 لینک به دیدگاه
zzahra 4750 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ دوران بچگیم یکی از مشکلای من همیشه با پسرا همین بود یه پسری بود همیشه یه چوب دستش بود و گربه ها رو اذیت میکرد،یه بار سر همین قضیه زدم تو گوشش قتل ترحم آمیز: نمی دونم والا خیلی وحشتناک به نظر میرسه 3 لینک به دیدگاه
maryam_alien 9904 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ در مورد قتل ترحم آمیز برای آدمها بگم که وقتی یکی داره درد میکشه و معلوم نیست تا کی باید تحمل کنه و خودشم راضیه چه اشکالی داره؟؟؟ 2 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ من اولین و آخرین حیوان آزاری که کردم مربوط میشد به یه گربه که خیلی کار ناشایستی کرده بود . . .!!!!!!!!!!!!!!!!!!!جریان از این قرار بود که من بچگیام جوجه خیلی دوس داشتم . . .یه روز یه جوجه خریدم و ولش کردم تو حیاط که برم بالا لباسامو عوض کنم و بیام اسکانش بدم!!! برگشتم پایین دیدم اثری از جوجم نیست عوضش یه گربه که شکمش 6 متر اومده جلو نشسته رو دیوار داره واسه خودش حال میکنه . . منم رفتم تفنگ بادیمو اوردم و یه جای بدشو هدف گرفتم!!! شلیک کردم و یه میو شدید کشید و فرار کرد. . . .!! وختی با تفنگ بادی بزنی تو شکم گربه خیلی دیدنی میشه تقریبا میشه شبیه n بعد یه صدای عجیبم از خودش در میکنه ..البته اسیب به اون صورت نمیبینه . تو هم که جاده خاکی رفتی نظری ندادی . لینک به دیدگاه
*--T--* 1699 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ وختی با تفنگ بادی بزنی تو شکم گربه خیلی دیدنی میشه تقریبا میشه شبیه n بعد یه صدای عجیبم از خودش در میکنه ..البته اسیب به اون صورت نمیبینه . نه من به شکمش نزدم . . .! به باسنش زدم . . .! آخه خیلی دلم از گربهه پر بود . . .! جوجه ی عزیزمو خورده بود . . . میفهمی . . !!!:w00::w00::w00: 1 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ نه من به شکمش نزدم . . .!به باسنش زدم . . .! آخه خیلی دلم از گربهه پر بود . . .! جوجه ی عزیزمو خورده بود . . . میفهمی . . !!!:w00::w00::w00: دیگه چه حیونی کشتی ...؟ 1 لینک به دیدگاه
*--T--* 1699 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ دیگه چه حیونی کشتی ...؟ دیگه هیچی دیگه . . سوسک و پشه و اینا . . !!! 1 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 تیر، ۱۳۸۹ اصلا فکرشم نمی کردم ، بچه بودم و کارو بارم حساب کتاب درس حسابی نداش عشقم تفنگ بادی بود و دشمنم گربه ا ی کوچه محله مون ..اصلا اون روزا کار م این بود که گربه آزاری کنم حالا یا با تفنگ یا با هرچی دیگه ..خلاصه یه روز ظهر که از مدرسه برگشتم ،خدایا کی بود ، گمونم ده دوازده سال پیش ، همین که داخل حیات شدم یه گربه دیدم با سه تا بچه ،، من از خدا خواسته یکی از کفشا مو در اوردم صاف زدم پشت یکی از گربه کوچکا ..بعدش گربه ها الفرار .. فردا صبش نه نه ...عصرش بود وختی اومدم تو حیاط باز گربهه تو باغچه بود اما یکی از بچه هاش نبود منو دیدن الفرار ... که یهو شوکه شدم اون بچه گربه بود دیروزی بود زده بودم ..دوتا پای عقبیش فلج شده بودو با دستاش خودشو رو زمین می کشید اینقده ترسیده بود که نگو ..مادرش اول برگشت اما بعدش هیچ.. . .تا یک هفته بهش غذا میدادم اما حتی اون برادرای دیگه شم رحم نمی کردن غذاشو می خوردن ..خلاصه زجر می کشید ..تا اینکه برادر کوچیکم گفت اینجوری فایده نداره بیا سم بدیم بخوره بمیره راحت شه ....سم موش. . چند روز بعد با خاک انداز جمعش کردیم انداختیم سطل اشغال ... . . .شما نظرتون در مورد قتل ترحم امیز چیه ؟ اینایی که گفتی یه جور بازی تو دوران کودکی هستش. آخه بچه ها فکر میکنند که مردن محاله . بخاطر همین با تفنگشون تیر میزنند. اونا باور نمیکنند که مرگ یک واقعیت هست. مگه ندیدی تو کارتون ها هیچی نمیمیره و از بین نمیره؟ اینم مثه همون کارتونهاست. خاطره جالبی بود. منم یکی دو بار گنجیشک ها رو زدم و کشتم. تازه با گوشتشونم کباب درست کردیم و خوردیم. کلاغ هم زدم. کلاغ سیاه. اونم کبابش کردیم و زدیم تو رگ. یادش بخیر لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۸۹ اصلا فکرشم نمی کردم ، بچه بودم و کارو بارم حساب کتاب درس حسابی نداش عشقم تفنگ بادی بود و دشمنم گربه ا ی کوچه محله مون ..اصلا اون روزا کار م این بود که گربه آزاری کنم حالا یا با تفنگ یا با هرچی دیگه ..خلاصه یه روز ظهر که از مدرسه برگشتم ،خدایا کی بود ، گمونم ده دوازده سال پیش ، همین که داخل حیات شدم یه گربه دیدم با سه تا بچه ،، من از خدا خواسته یکی از کفشا مو در اوردم صاف زدم پشت یکی از گربه کوچکا ..بعدش گربه ها الفرار .. فردا صبش نه نه ...عصرش بود وختی اومدم تو حیاط باز گربهه تو باغچه بود اما یکی از بچه هاش نبود منو دیدن الفرار ... که یهو شوکه شدم اون بچه گربه بود دیروزی بود زده بودم ..دوتا پای عقبیش فلج شده بودو با دستاش خودشو رو زمین می کشید اینقده ترسیده بود که نگو ..مادرش اول برگشت اما بعدش هیچ.. . .تا یک هفته بهش غذا میدادم اما حتی اون برادرای دیگه شم رحم نمی کردن غذاشو می خوردن ..خلاصه زجر می کشید ..تا اینکه برادر کوچیکم گفت اینجوری فایده نداره بیا سم بدیم بخوره بمیره راحت شه ....سم موش. . چند روز بعد با خاک انداز جمعش کردیم انداختیم سطل اشغال ... . . .شما نظرتون در مورد قتل ترحم امیز چیه ؟ نشونه گیریت خوب بوداااا نمیدونم درسته کارت درست نبود اما خو بچه بودی نمیدونستی این میشه کاش نمیکشتیش میبردیش یه دکتر به نظرمسر خودتم همین میاد شک نکن!!!!!! اما قتل ترحم آمیز یه مدت تو بیمارستانای فرانسه شدت گرفته بود یعنی بیمارایی که خیلی وضعشون خراب بود رو به صورت غیرقانونی و بدون درد خلاص میکردن در هر صورت کار مضخرفیه!!!!! اره مرگ بده [ من گربه مو به زور تو اب می انداختم و می شستمش یا به زور تو بغلم نگهش میداشتمو تا موهاشو شونه کنم اما:banel_smiley_52: :banel_smiley_52:سارا من از جوجه هم میترسیدم تو گربه میگرفتی:banel_smiley_52: لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده