رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

ای قوت لب لعل تو مر جان مرا قوت

یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت

قربان وفاتم به وفاتم گذری کن

تا بوت همی بشنوم از رخنه تابوت

  • Like 3
لینک به دیدگاه

محکوم ساعتم به عقبگرد می شود

وقتی نگا ه منتظرم طرد می شود

 

اینجا فقط به حرمت قانون انتظار

برگ درخت حوصله ام زرد می شود

 

باید به رنگ خویش در آیینه بنگرم

تصویر رنگ آنچه دلم کرد می شود

 

دیگر نگو ، نگو که چرا در میان شهر

تبدیل نام مرد به نامرد می شود

 

قسمت نبود شاعر آیینه ها شوم

قسمت برایم آنچه که آورد می شود

 

سهراب ِ درد ، چینی تنهاییم شکست

دل با نگاه شعر تو همدرد می شود

  • Like 5
لینک به دیدگاه

عشق يک فريب بزرگ و قوي است و دوست داشتن يک صداقت راستين و صميمي بي انتها و مطلق.

عشق نيرويي است در عاشق که او را به معشوق مي کشاند و دوست داشتن جاذبه اي است در دوست که دوست را به دوست مي برد.

 

 

عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگي محو شدن در دوست.

 

 

عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن.

 

 

آتش دوست داشتن است که داغ نيست...سرد نيست.. حرارت ندارد ..چرا که نيازمندي ندارد... آتش عشق نيست ..آتش دوست داشتن است.....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

کجا شد ساربانش؟ تا دلم را تنگ در بندد

 

چو روز کوچ او باشد به پیش آهنگ در بندد

 

 

گر او در پنج فرسنگی کند منزل چنان سازم

 

کز آب چشم خود سیلی به ده فرسنگ دربندد

 

 

دلم آونگ آن زلفست و جان خسته می‌خواهد

 

که: خود را نیز هم روزی بدان آونگ در بندد

 

 

همین بس خون بهای من که: روز کشتنم دستش

 

نگار ساعد خود را به خونم رنگ در بندد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

سفر بخير گل من كه مي روي با باد

زديده ميروي اما نمي روي از ياد

 

كدام دشت و دمن يا كدام با غ و چمن؟

كجاست مقصدت اي گل؟ كجاست مقصد باد؟

 

مباد بيم خزانت كه هركجا گذري

هزار باغ به شكرانه تو خواهد زاد

 

خزان عمر مرا داشت درنظر، دستي

كه بر بهار تو نقش گل و شكوفه نهاد

 

تمام خلوت خود را اگر نباشي تو

به ياد سرخ ترين لحظه تو خواهم داد

 

تو هم به ياد من او را ببوس اگر گذرت

به مرغ خسته پر دل شكسته اي افتاد

...

غم چه مي شود از دل بران كه هر دو، عنان

سپرده ايم به تقدير" هرچه باداباد"

 

بيايم از پي تو گرد باد اگر نبرد

مرا به همره خود سوي نا كجا آباد

  • Like 4
لینک به دیدگاه

گفت روزی به من خدای بزرگ

نشدی از جهان من خشنود !

این همه لطف و نعمتی که مراست

چهرهات را به خنده ای نگشود !

این هوا ، این شکوفه، این خورشید

عشق ، این گوهر جهان وجود

این بشر ، این ستاره ، این هوا

این شب و ماه و آسمان کبود !

این همه دیدی و نیاوردی

همچو شیطان ، سری به سجده فرود !

در همه عمر جز ملامت من

گوش من از تو صحبتی نشنود !

وین زمانه هم در آستانه مرگ

بی شکایت نمی کنی بدرود !

گفتم:آری درست فرمودی

که درست است هر چه حق فرمود

خوش سرایی ست این جهان ، لیکن

جان آزادگان در آن فرسود

جای اینها که بر شمردی ، کاش

در جهان ذره ای عدالت بود.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من به زبانی غریب دوستت دارم

که در زمین و آسمان فهمیدنی نیست

و دل به نیامدنت بسته ام

دل به ندیدنت

نشناختنت

و هرگز تو را برای تنهایی ام نخواسته ام

و اینگونه است که تا ابد

تو می توانی از سایه ها رهایم کنی

و من می توانم عاشقت بمانم!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دلم گرفته

دلم عجیب گرفته است

و هیچ چیز،

نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،

نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست

نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند

و فکر می کنم

که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد.

(سهراب سپهری)

  • Like 3
لینک به دیدگاه

همه می پرسند

چیست در زمزمه ی مبهم آب؟

چیست در همهمه ی دلکش برگ ؟

چیست در بازی آن ابر سپید

روی این آبی آرام بلند

که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال

چیست در خلوت خاموش کبوتر ها ؟

چیست در کوشش بی حاصل موج ؟

چیست در خنده ی جام ؟

که تو چندین ساعت

مات و مبهوت به آن می نگری !؟

نه به ابر

نه به آب

نه به برگ

نه به این آبی آرام بلند

نه به این خلوت خاموش کبوتر ها

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام

من به این جمله نمی اندیشم

من ، مناجات درختان را ، هنگام سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه

صحبت چلچله ها را با صبح

نبض پاینده ی هستی را در گندم زار

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل

همه را می شنوم

می بینم

من به این جمله نمی اندیشم

به تو می اندیشم

ای سراپا همه خوبی

تک و تنها به تو می اندیشم

همه وقت

همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

تو بدان این را ، تنها تو بدان

تو بیا

تو بمان با من تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب

من فدای تو به جای همه گلها تو بخند

اینک این من که به پای تو درافتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز

تو بگیر

تو ببند

تو بخواه

پاسخ چلچله ها را تو بگو

قصه ی ابر و هوا را ، تو بخوان

تو بمان با من ، تنها تو بمان

در دل ِساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش

  • Like 6
لینک به دیدگاه

اگر می شد ،دلش را با دلم ، همزاد می کردم

سکوت بی حدودم را ، پر از فریاد ، می کردم

 

در آن هنگامه از ، شوق حضور گرم و پر مهرش

دل ویرانه را ، باری دگر ، آباد ، می کردم

 

و یا ،با یک غزل ، یا بیتی از ، احساس پاک و ناب

دل سنگی و سختش را ، کمی ، ارشاد می کردم

 

برای ، درک معنای محبت ، دست شیرین را

به کوه بیستون ، چون تیشه ی ، فرهاد می کردم

 

من و ، این آرزوهای محال و دور و ، بی حاصل

اگر می شد ،، جهان را ، خالی از ، بیداد می کردم

  • Like 4
لینک به دیدگاه

خسته شده دلم از این زمونه

کسی که نیست قدر منو بدونه

کسی که نیست تا واسه همیشه

بیاد و با من و دلم بمونه

درد دلو پیش کی بخونم .

به انتظارش چشم به در بمونم خدایا

خسته شدم خسته.....

  • Like 2
لینک به دیدگاه

كاش مي شد نغمه ياران شنيد

كاش مي شد شور و مستي را چشيد

كاش مي شد بانگاهش تر شويم

كاش مي شد ناز او را هي كشيد

كاش مي شد عشوه معشوق ديد

كاش مي شد رنج عشقش را كشيد

كاش مي شد همچو باران در كوير

با دل و جانش تمنا را كشيد

كاش مي شد با لبانش يار بود

كاش مي شد نوش دارو را چشيد

كاش مي شد همراه حرف دلش

كاش مي شد با دل او زار گريست

كاش مي شد غرق خواهش مي شديم

كاش مي شد هق هق عاشق نشيد

كاش مي شد با صدايش مست شد

كاش مي شد با حضورش سبز شد

كاش مي شد در دلش غوغا بريخت

كاش مي شد با لب حسرت گريست

كاش مي شد همچون سياوش بود زار

كاش مي شد نغمه هايش را شنيد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خيلي دلم تنگه برات، چند روزه كه نديدمت

ميون اين آدمكا، تو گل بودي كه چيدمت

هر وقت كه دلتنگ ميشدم، من پيش تو مي اومدم

همش مي گم منم ميام، ولي هنوز نيومدم

نمي دونم وعده ما، چه وقت دوباره ميرسه؟

خدا بايد كمك كنه، دستام به دستات برسه

  • Like 4
لینک به دیدگاه

عزیزم میدونی چقدر دوست دارم و میدونی چقدر دلم برات تنگ شده میدونی چند

 

 

وقته ندیدمت کلی حرف داشتم که بهت بزنم ولی نشد.نمیدونم تا کی محکوم به

ندیدن چهرت ومحکوم به نشنیدن صدات هستم.شبا به امید دیدن چهرت میخوابیدم و

به امید شنیدنصدات از خواب بیدار میشدم.حالا که دیگه پیشم نیستی نمیدونم

چجوری باید به ندیدنچهرت عادت کنم.عزیزم بدون من فقط تو رو دوست دارم و فقط

اسم تو تو قلبمه.مثل گلی بودی که از دستت دادم حالا نمیدونم دوباره به دستت

میارم یا نه.نمیدونم تا کی باید نبینمت ولی شایددیگه هیچوقت نبینمت. وقتی

یادم میافته که ممکنه دیگه نبینمت دوست دارم از ته دل گریه کنم و اسم تو روفریاد

بزنم.فقط از خدا میخوام واسه یه بارم که شده ببینمت عزیزم24.gif

عزیزم همه قشنگیا ی دنیا رو به تو تقدیم میکنم و امیدوارم منو به خاطره همه کارایی

 

 

که کردم و تو دوست نداشتی یا ناراحت شدی ببخشی.

من تو رو دست دارمو تو یکی دیگه رو اونی که تو دوسش داری یکیدیگرو دوست داره و اینجوی

که همه تنهاییم24.gif

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

لحظه دیدار نزدیک است .

باز من دیوانه ام، مستم .

باز می لرزد، دلم، دستم .

باز گویی در جهان دیگری هستم .

های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ !

های ! نپریشی صفای زلفم را، دست!

آبرویم را نریزی، دل !

- ای نخورده مست -

لحظه دیدار نزدیک است

 

ماث

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...