pasargadparisa 221 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ واقعیت روزگار در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است، زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است، زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است، زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است، زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است، زمان کرهاش میکشتند که خرابکار است ، امروز توی دهناش میزنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش مینشانند و شمعآجیناش میکنند که لا مذهب است. اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمیشود : تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است، حالا تو اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است، عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است، صهیونیستها میکشند که فاشیست است، فاشیستها میکشند که کمونیست است، کمونیستها میکشند که آنارشیست است، روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند، چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند، و میکشند و میکشند و میکشند... و چه قصاب خانهی است اين دنيای بشريت ." احمد شاملو 6 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ وچه سخت است باور خاموشی صدای حقیقت ممنون 2 لینک به دیدگاه
pasargadparisa 221 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ وچه سخت است باور خاموشی صدای حقیقتممنون انگاه که فریادت را در گلو خفه می کنند............. 2 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ انگاه که فریادت را در گلو خفه می کنند............. هی روزگار ........... 1 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است... شاملو 2 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ روزی ما دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که نباشم شاملو 2 لینک به دیدگاه
*--T--* 1699 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ واقعیت روزگار در زمان سلطان محمود میکشتند که شیعه است، زمان شاه سلیمان میکشتند که سنی است، زمان ناصرالدین شاه میکشتند که بابی است، زمان محمد علی شاه میکشتند که مشروطه طلب است، زمان رضا خان میکشتند که مخالف سلطنت مشروطه است، زمان کرهاش میکشتند که خرابکار است ، امروز توی دهناش میزنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش مینشانند و شمعآجیناش میکنند که لا مذهب است. اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمیشود : تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است، حالا تو اسرائیل میکشند که طرفدار فلسطینیها است، عربها میکشند که جاسوس صهیونیستها است، صهیونیستها میکشند که فاشیست است، فاشیستها میکشند که کمونیست است، کمونیستها میکشند که آنارشیست است، روس ها میکشند که پدر سوخته از چین حمایت میکند، چینیها میکشند که حرامزاده سنگ روسیه را به سینه میزند، و میکشند و میکشند و میکشند... و چه قصاب خانهی است اين دنيای بشريت ." احمد شاملو Excellent . . .! 2 لینک به دیدگاه
pasargadparisa 221 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ هی روزگار ........... زندگي با همه ي وسعت خويش محفل ساكت غم خوردن نيست . حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست 2 لینک به دیدگاه
pasargadparisa 221 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کردو مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است... شاملو دشوارترین باور پذیرش باطل بودن چیزی است که به گمان حق هستی خویش را به پای آن ریخته ایم ... 1 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ زندگي با همه ي وسعت خويش محفل ساكت غم خوردن نيست . حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست 1 لینک به دیدگاه
pasargadparisa 221 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ چه کسی اهمیت می دهد؟ نگاهی در امتداد کوچه ، چشم به راه سفر کرده ای باشد؟ چه کسی اهمیت می دهد؟ گریه های شبانه کودکی ، در انزوای آن شب شوم مردابی از اشک آفریده باشد؟؟ چه کسی اهمیت می دهد؟ میان من و پنجره بسته ..چه رازی نهان است.. و آن سایه ، از کنار میله های سبز خانه برای ابد رفته است چه کسی اهمیت می دهد ؟ اتاقک ویران شده روزگاری جایگاه سایه بوده است و راز پنجره بسته میله های سبز ، اتاقک ویران و دری که به سوی هیچ برای ابد میان من و آن باقی ، خواهد ماند. چه کسی اهمیت میدهد؟؟؟؟ 1 لینک به دیدگاه
pasargadparisa 221 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۸۹ امشب كه سقف بي ستاره اتاقم بر سرم سنگيني مي كند مانده ام از چه بنويسم ؟ از آنهايي كه ديروز با من بوده اند و امروز رفته اند ! لینک به دیدگاه
آرماندیس 4786 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 شهریور، ۱۳۸۹ آقای نخست وزیر مشروب نمی خورد آقای نخست وزیر دود نمی کشد آقای نخست وزیر در خانه ای حقیر اقامت دارد ولی بیچارگان حتی خانه ی حقیری هم ندارند . کاش گفته می شد : آقای نخست وزیر مست است آقای نخست وزیر دودی است اما حتی یک فقیر میان مردم نیست برتولت برشت 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده