سین.دخت 366 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۸ قبل از آغاز مطالعه جستار باید بیان کنم که، سکوت مطروحه در این بحث، با فرهنگ سکوت (که از جانب پائولو فریره مطرح می شود) و سکوت به منزله تنبیه متفاوت است. در فرهنگ معين آمده است«سكوت يعني خاموش شدن، ساكت گشتن، خاموشي (خاموشي يعني سكوت، بيصدايي، آرامي) ». سكوت بهترين وسيله براي زنده كردن نيروي انديشه است زيرا هنگام سخن گفتن نيروهاي فراوان فكري مصرف مي شود. اگر اين انرژيها ذخيره شود نيروي عظيمي را تشكيل خواهد داد كه به وسيله آن حقايق بزرگي را مي توان درك نمود، به علاوه سكوت آرامش بخش روح و تعديل كننده احساسات است و پرحرفي كه نقطه ي مقابل سكوت است انسان را لااُبالي بار مي آورد، زيرا لغزش هاي انسان را زياد و حيا را كم ميكند و با شكسته شدن سد حيا كه نتيجه كثرت لغزشهاست اعمال خلاف را براي شخص ساده مي نمايد. بسيارند كساني كه از سخن گفتن پشيمانند اما به خاطر سكوت هيچ گاه اظهار ندامت نمي كنند. تحقیقات میداني زيادی نشاندهنده اين است که سوگیری فرهنگي به سمت گفت وگو وجود دارد؛ به اين معنا که سکوت اغلب پديدهای منفي تلقي مي شود. ازلحاظ علمي، چیزی به عنوان سکوت مطلق وجود ندارد؛ با اين حال به نظر مي رسد سکوت معنای نمادين قوی ای دارد که گاهي از آن برای برتری بر گفتار استفاده مي شود. انديشمندان بسیاری در طول تاريخ، ازجمله عارفان شرق و غرب، مثل مارتین هايدگر، موريس مرلو پونتي و لودويگ ويتگنشتاين تأکید کرده اند که سکوت صرف به معنای نبود آزادی بیان نیست؛ مثلاً هايدگر ادعا کرده است که سکوت سازنده گفتمان است و مرلو پونتي استدلال مي کند که چیزی فراتر از آنچه گفته شده است، وجود دارد؛ سکوت يک زبان ضمني است. گیونز افراد پرحرف را که از موهبت سکوت به دورند، مردمانی معرفی می نماید که ارزش گفت و شنود را با تعداد کلمات میسنجند و لذا گفتههای بیمحتوای آنان تمام شدنی نیست. فرد حراف گوش نمیکند، بلکه تنها حرف میزند. او هرگز وارد اصل مطلب نمی شود و از آن نمیگذرد، بلکه با اظهار اباطیل، لفاظی طوطیوار و وراجی وقت گرانبهای سایر افراد را به هدر میدهد. شوارتز بر این تاکید میورزد که انسانهای بزرگ، حرف زدن را به انحصار خود در میآورند، حالآنکه انسانهای کوچک، حرف زدن را به انحصار خود در میآورند. ماکس پیکارد حدود نیم قرن پیش در کتاب وقتي زبان متوقف مي شود، زبان شروع مي شود، شکل های مختلف سکوت را در زندگي شرح داده است. پیکارد ادعا مي کند که سکوت پديده ای مستقل است. بنابر نظر او، سکوت به معنای وقفه زبان نیست؛ بلکه زبان و سکوت به هم تعلق دارند؛ زبان دانش سکوت را دارد و سکوت دانش زبان را. مهم تر از آن، اين است که سکوت با برخي عملکردهای فعال انسان در ارتباط است و سکوت خود نیز از عملکردهای فعال انسان به شمار مي رود. وی برای نشان دادن ادعايش اين مثال را بیان مي کند: «تفاوت بین لال بودن و سکوت همانند تفاوت بین کور بودن و چشم بسته بودن است. کسي که لال است، از اين توانايي به طور دائم محروم است؛ اما کسي که سکوت کرده است، درعین اينکه قدرت سخن گفتن دارد، از آن استفاده نمي کند. درمورد موضوع سکوت در آموزش و پرورش، گیلمور معتقد است معلمان در کلاس درس، اغلب برای ابراز مخالفت با دانش آموزان يا جلب توجه آنان سکوت مي کنند. هگل نیز سکوت را شرط يادگیری مي داند. او درضمن درس های خود درباره تاريخ فلسفه، به موضوع سکوت در مکتب فیثاغورث و اينکه افراد تازه وارد به حلقه فیثاغورثیان موظف بودند در چند سال نخست صرفاً سکوت اختیار کنند، اشاراتي دارد. او اين امر را از نظر تعلیم و تربیت مهم تلقي مي کند؛ زيرا به اعتقادش، رعايت آن يکي از شرايط اساسي تعلیم و تربیت است. هگل اين مسئله را اينگونه مستدل مي کند که انسان بايد ابتدا افکار ديگران را درک کند و اين امر دراصل، شرط يادگیری و تحصیل است. جاورسکي و ساچدف نیز از محققان ديگری هستند که در اين زمینه نظر داده اند. آنان در يافته های خود بیان مي کنند که دانش آموزان در کلاس درس به سکوت تمايل دارند و اين سکوت آنها را قادر مي سازد تا بهتر بتوانند به منابع دسترسي پیدا کنند، آن ها را سازماندهي کرده، مواد جديد را جذب کنند. به عبارت ديگر، آن ها معتقدند به وسیله صرفنظر کردن از صحبت کردن، مي توان تأثیر يادگیری را افزايش داد. پس طبق تحقیقات آن ها، دانش آموزان معتقدند که اگر در کلاس درس ساکت تر از معلمان خود باشند، شايستگي های آموزشي را به دست مي آورند؛ زيرا سکوت باعث تسهیل در آموزش است. امام کاظم ميفرمايد:«برای هرچیزی نشانه ای وجود دارد و نشانه عقل، فکر کردن است و نشانه فکر کردن، سکوت. فکر تلاش و پويشي است که هنگام مواجهه انسان با معماها در وی جريان مي يابد؛ خواه حل اين معماها در عمل سودمند باشد خواه پرده ای بر راز و حقیقتي باشد که با گشودن شان، بصیرت و وسعتي در آدمي پديدار مي شود». انباشت اطلاعات، تکنولوژی، سرعت در دستیابي به داده های مختلف و اشتغال بیش از اندازه ذهن آدمي به امور متفاوت در اين جهان موجب شده است بشر امروزی حتي در زمان کودکي، فرصتي برای سکوت و تعمق و تأمل نداشته باشد. اين خلأ در آموزش و پرورش بیش از پیش به چشم مي خورد؛ زيرا در نظام تعلیم و تربیت کنوني، مهم ترين راه آموزش گفت وگوست و نظام آموزش و پرورش درپي انتقال اطلاعات بیشتر به دانش آموزان است؛ دريغ از اينکه زمان اندکي برای تأمل و تفکر در داده های انتقال داده شده درنظر گرفته شده است. همین امر موجب مغفول ماندن بسیاری از ابعاد وجودی دانش آموزان مي شود؛ ابعادی که در قرن حاضر کمبود آنها بیشتر احساس مي شود. اگر آموزش به حدی زياد باشد که فرصت فکر کردن را از يادگیرندگان بگیرد، اين آموزش به نتیجه مطلوب نمي رسد. درواقع کم حرف زدن و بجا حرف زدن، فرصت تفکر به متربي مي دهد. متعلمان بیش از آنکه به چگونه حرف زدن نیازمند باشند، به چگونه حرف نزدن نیازمندند و بیش از آنکه هنر حرف زدن را ياد بگیرند، بايد هنر خاموشي و سکوت را بیاموزند. تمرين سکوت و هنر خاموشي و پديد آوردن موقعیت هايي که در آن انديشیدن و تأمل دروني فراهم آيد، از ضروريات مسلم تعلیم و تربیت ديني است؛ تعلیم و تربیتي که از درون خود ريشه مي دواند و استحکام و اعتبار آن براساس کشف دروني است، نه اکتسابات بیروني. ازاين رو، هنر سکوت عبارت است از: ارتقای کنش هايي که معمولاً در ناخودآگاه قرار دارند و رساندن آن ها به سطح خودآگاه تا اين کنش ها به تجربه فرد بدل شوند؛ زيرا سرمايه هايي که در ناخودآگاه ما وجود دارد، بسیار فراتر و وسیع تر از آن چیزی است که در خودآگاه ظاهر مي شود. دانش آموزان بايد بیاموزند که در پس گفتار و در آن سوی کلام، کلمات و حرف های عمیق تر و وسیعتری وجود دارد که فقط با سکوت قابل دريافت است. در آموزه های اسلامي نیز بر اهمیت سکوت و جايگاه والای آن بسیار تأکید شده است؛ ازجمله اينکه در روايات معصومان تأکید کرده اند که سکوت برترين عبادت هاست. در نظام آموزشي رسمي ايران، برای سکوت هیچ جايگاهي پیش بیني نشده است، نه در محتويات آموزشي، نه در ساماندهي ساعات درس، نه در روش تدريس معلمان و نه حتي در فعالیت های فوق برنامه. افزون بر اين، برنامه های فشرده آموزشي، گردش شتابان کار روزانه مدارس و تمرکز عمده آن ها بر پیشرفت تحصیلي، و آماده سازی دانش آموزان برای موفقیت در کنکور دانشگاه ها، هیچ فرصت و امکاني برای دانشآموزان برای توسعه روحي و معنوی و يافتن خويشتن باقي نمي گذارد. استفاده از سکوت در تعلیم و تربیت به معنای کنار گذاشتن گفت وگو و تعامل نیست. هرکدام از اين موارد عهده دار وظیفه ای در تعلیم و تربیت هستند. سکوت در تعلیم و تربیت بايد به منظور تنظیم نظام آموزشي به کار رود؛ به اين معنا که در تعلیم و تربیت نبايد تمام وقت را به پرکردن مغز متربي از طريق انتقال اطلاعات اختصاص داد (هرچند اطلاعات فقط از طريق سخن گفتن انتقال نمي يابد، سکوت خود يکي از راه های انتقال اطلاعات است؛ بلکه بايد فرصتي به متربي داد تا اطلاعات دريافت شده را تجزيه و تحلیل کند و آنها را برای کاربرد آماده سازد و به عبارت دين مبین اسلام، تفقّه کند. به نظر ميرسد يکي از راهکارها، استفاده از صمت و سکوت در تعلیم و تربیت است. ارتباطات که زیربنای امر آموزش را تشکیل میدهد، آنگاه اثربخش خواهد بود که فرستنده پیام در موارد لازم از سکوت شایسته بهره گیرد و لذا بر همین اساس تدریس که تعاملی هدفدار در جهت یادگیری شاگردان است، آن گاه در حصول هدفی اینچنین توفیق حاصل خواهد نمود که مدیر و معلم از سکوتهای مقتضی در حالات مختلف تدریس خود بهره جویند. منابع: چناری، مهین و کرباسیان، فاطمه (1394). جایگاه زان سکوت در تربیت دینی، دوفصلنامه علمی-ترویجی علوم تربیتی از دیدگاه اسلام، سال سوم، شماره5، صص 146-121. علوی، سیدحمیدرضا (1386). جایگاه سکوت در تعلیم و تربیت (با تاکید بر تعلیم و تربیت اسلامی)، مجله پژوهشهای اسلامی، سال اول، شماره اول، صص 157-129. یوسفی، علیرضا و منصوری، فروغ (1392). بررسی چند اصل تعلیمی-تربیتی از دیدگاه مولانا، فصلنامه تحقیقات تعلیمی و غنایی زبان و ادب فارسی، شماره 18، صص 142-127. 1 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده