Mohammad Aref 120450 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۶ «اگر دشمن دارید؛ به او اطلاعات بدهید» به طور طبیعی همهی ما تصور میکنیم هرچه اطلاعات بیشتری درباره یک موضوع، یک تصمیم، یک انتخاب و یک رویداد داشته باشیم؛ تصمیم بهتری میگیریم یا به نوعی موفقیت تصمیم ما تضمین شده است. این اندیشه کلیشهای در دنیای امروز و عصر اطلاعات؛ اهمیت دو چندانی یافته است و اینطوری است که گوگل جزیی جداناپذیر برخی از کاربران در همه اوقات روز است. اجازه بدهید ابتدا با یکی دو مثال پیش برویم؛ مثالهایی که کم و بیش برای همه ما اتفاق افتادند. میخواهیم یک گوشی هوشمند جدید بخریم. نزدیک به دو میلیون تومان با هزار زحمت و عرق ریختنی جمع کردیم و حالا میخواهیم بهترین گوشی بازار را انتخاب کنیم. به طور شهودی و شنیدن از این و آن یا با نگاهی به قیمت گوشیهای رده بالای بازار؛ دو الی سه مدل را انتخاب کردیم و البته طراحی یک مدل گوشی بسیار جذاب است. اما هراس داریم این انتخاب و تصمیم ما اشتباه باشد و پس از خرید پشیمان بشویم. پس؛ راه میافتیم در خیابانها و مجتمعهای شهر و دایم سوال میکنیم و گوشیهای مختلف را میبینیم و تست میکنیم. ساعتها پای کامپیوتر نشسته و سایتهای نقد و بررسی را زیر و رو میکنیم؛ به ده نفر از دوستان زنگ میزنیم و چندین ویدیو طولانی و پرحجم بررسی مفصل گوشیها را از ابتدا تا انتها میبینیم ولی در نهایت همان گوشی که طراحی زیبایی داشت و برای ما دلفریب بود را انتخاب میکنیم. چقدر زمان بابت این تحقیق و اطلاعات اضافی از دست دادیم؟ آنهم در عصری که «زمان» مساوی با «طلا» است؟ چقدر هزینه اضافه پرداخت کردیم؟ بسیاری از ما برای خرید یک ماشین؛ خانه، تور گردشگری، انتخاب هتل و حتا همسر آینده اینگونه عمل میکنیم و به دنبال اطلاعات بیشتر هستیم. در حالی که اطلاعات موجود راه و انتخاب را نشان میدهند اما در دام «انحراف اطلاعات» میافتیم و گاهی هم اطلاعات بیشتر به انتخاب اشتباه منجر میشود. یک داستان صددرصد واقعی: یکی از شرکتهای بزرگ تهران میخواست وبسایت جدیدی طراحی کند. مدیر این شرکت تیم فنی را صدا کرد و تشکیل جلسه داد تا نظرشان را بپرسد. تیم فنی متفقا گفتند پلتفرم «وردپرس» مناسب سایت تبلیغاتی و خدماتی ماست. مدیر شرکت ضمنی قبول کرد ولی درخواست تحقیق بیشتر و گردآوری مستندانی درباره وردپرس را داد. دو هفته دیگر؛ باز هم جلسه تیم فنی شرکت تشکیل و چند ده صفحه اطلاعات شامل مزایای وردپرس؛ سایتهایی که هماکنون ازش استفاده میکنند؛ هزینهها، نحوه توسعه و آیندهاش تقدیم مدیر شد. مطالعه کرد ولی باز گفت نمیشود به این سادگی و عجله یک تصمیم به این مهمی گرفت و درخواست مقایسه وردپرس با دیگر پلتفرمهای طراحی سایت شد. باز هم دو هفته دیگر؛ دهها صفحه مقایسه وردپرس با دروپال و جوملا تقدیم مدیر شد. در یک بند مقایسه اشاره شده بود؛ «دروپال امنیت بهتری دارد». مدیر روی این نکته دست گذاشت و گفت با شرکتهای دروپالی قرارداد ببندید چون امنیت شرکت از همهچیز مهمتر است. نتیجه تا حدودی قابل حدس است: هنوز به یک سال نکشیده؛ سایت جدید به بنبست خورد و ناچار شدند از ابتدا هزینه کنند و سایت وردپرسی بسازند. در واقع، همیشه اطلاعات اضافی، تحقیق بیشتر، مستندات بیشتر، صرف زمان بیشتر و دنبال اطلاعاتی گشتن که انتخابمان را تایید و تضمین کنند؛ به موفقیت و تصمیم بهتر منجر نمیشوند. چون یا اطلاعات اشتباه هستند یا کانال تصمیمگیری از مسیر درستاش خارج میشود یا در این وسط زمان و هزینه از دست میرود. مشکل دوست داشتن «اطلاعات بیشتر» در بسیاری از حوزهها از جمله پزشکان، مدیران، بنگاههای اقتصادی و بانکداری، سرمایهگذاران و غیره رواج دارد و به یک اعتیاد تبدیل شده است. یک پزشک، تمامی علایم آنفلونزا را در فرد بیمار میبیند اما باز هم اصرار به دادن آزمایش دارد و در برگه آزمایش چند مورد کم و زیاد است. پس؛ بیماری ابتدایی فراموش میشود و احتمال بیماریهای دیگر خطرناکی میرود و دوباره آزمایشهای مفصلتری نوشته میشود و کار به نمونهگیری از برخی اندام بدن میکشد. در نهایت هم هیچ چیزی تشخیص داده نمیشود. دوستی میگفت «از یک شرکت بسیار معروف و خوشنام تقاضای کار داشتم. مصاحبه کردم و با همه شرایط کاری من موافقت کردند و حتا مبلغ پیشنهادی بسیار بالای من پذیرفته شد. شب که به خانه برگشتم؛ شک کردم چرا چنین شرکتی این همه امتیاز داد. نکند مشکلی دارند یا به بحرانی خوردند. شروع به جستوجو در اینترنت درباره میزان فروش و تعداد نمایندگیها و گزارشهای سالیانهشان کردم. مصاحبههای مدیران شرکت در چند وقت اخیر را خواندم و نگاهی به تعداد کارکنان شرکت انداختم و اطلاعات دیگر گرفتم و در نهایت با تصمیمی راسخ فردا صبحاش رفتم سرکار.» وقتی ازش پرسیم «خوب بعدش چه شد؟»؛ گفت: «ای کاش به ندای درونم گوش داده بودم؛ دو ماه از زندگیام هدر رفت و یک ریال هم حقوق نگرفتم.» چه حرف خوبی: «ندای درون» یا «شهود». گاهی اوقات در این عصر اطلاعات و در برههای که تصور میشود ماشینها میتوانند با قدرت محاسباتی خود بهترین تصمیمها را بگیرند؛ یک ندای درونی و شهود و حس درونی میتواند کار کلی اطلاعات بیشتر را بکند. معروف است که میگویند صدها نفر کارآفرین همدوره «بیل گیتس» و «استیو جابز» و «وارن بافت» بود ولی یکی از دلایل اصلی موفقیت اینان در گوش دادن به ندای درون و دنبال کردن حسهایی بود که همچون نوری در تاریکی راهنماییشان میکرد. فقط به گزارشها و اخبار گاها دروغ و ضدونقیض یا پیشبینیهای ساختارمند و دستکاریشده متکی نبودند و کنکاش درونی را به وقت گذاشتن برای جمعآوری اطلاعات ترجیح میدادند. بنابراین؛ بیشتر اوقات میتوان با همان مقدار اطلاعاتی که داریم؛ بهترین تصمیم را بگیریم و بهتر است جمعآوری اطلاعات را فراموش کنیم. همیشه اطلاعات بیشتر ارزشی ندارد یا موفقیت در تصمیمگیری حاصل نمیشود. به قول جین راس، مدیر و محقق بخش سیستمهای اطلاعات پژوهشی در مرکز MIT، «تمامی اطلاعات اضافه در نهایت نوعی دردسر و حتی هزینهای نامعقول محسوب میشوند» و باز به قول دانیل جی بورستین، تاریخشناس امریکایی دانشگاه شیکاگو: «بزرگترین مانع اکتشاف جهان جهالت نیست؛ بلکه توهم اطلاعات است» منبع: 1پزشک لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده