قاصدکــــــــ 20162 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 خرداد، ۱۳۹۵ دوستان عزیز سلام در این تاپیک بطور خاص نه قصد معرفی کتابها رو داریم، و نه قصد نقد و تحلیل اونها، بلکه در اینجا فقط و فقط درباره «چیزی» که از هر کتابی که مطالعه کردیم آموختیم صحبت خواهیم کرد. بنابراین لطفاً اینجا در نقش قاضی نباشیم، بلکه فقط بعنوان یک مخاطب، چیزی که از هر کتاب آموختیم رو بیان کنیم. (حتی اگر کتاب خوبی نبوده) شاید سوال اساسی این تاپیک رو باید اینطور عنوان کنیم : چه کتابی خوندی؟ازش چی یاد گرفتی؟ امیدوارم این تاپیک تمرینی باشه برای تأمل بیشتر در آنچه که میخوانیم و عادت به پیدا کردن روابط، نتیجهگیری و جمعبندی. و در واقع : مطالعهی منتجه به رشد 9 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۵ سلام خب درحالی که همه کتابها برام ارزش منده ولی یکسری هارا بیشترعلاقه دارم . خب یه زمانی خیلی مذهبی بودم خیلی چیزها فهمیدم که مهمترین آونها این بودکه دروغ نگم . یه بارهم کتابهای درزمینه بوکس خوندم ااونم یادگرفتم انواع مشتوو... یبارانقد مشت زدم به تیرک دروازه استخونم شل شده بود. یک زمانی هم به روانشانسی علاقه داشتم البته الان هم دارم رفتم دنبالش کتابهای نیروی درون- شفای زندگی- احساس وادراک خب ازاینها خیلی یادگرفتم که مثلا یادگرفتم چطوری انرژی بایدخالی بشه که برای همینه که همش می شکونم مثل همین دیروز خب باغبانی (اینکه شغل پدریه) که من بیشترخاک بازی وتولیدش وفنی هاش رادوست دارم یادگرفتم روش صحیح کاشت یک گیاه رو یه زمانی که باشگاه می رفتم ببخشید من ایناروبعنوان مربی قبول نداشتم برای همین دایره المعارف آرنولد روخریدم یعنی خریدند شروع کردم به خوندن هی می خوندم ظهر مثل موش آزمایشگاهی روخودم اجرامی کردم یه معجون یادداده بود بر........... لعنت یه مزه چند وقت تویخچال بود هی مادرم می گفت بخور من میگفتم الان وقتش نیست تا وقتی خودش ریخت بیرون منم الکی گفتم چرا ولی تودلم گفتم آخیش. کتابای درزمینه چای -قهوه-گیاهان دارویی هم خوندم. برقوالکترونیکم که فک کنم کتابهای درسی رو تا حالا بیشترازچندصفحه نخوندم اضافه کنم انجمن ها (بدها نمی تونی اسم ببری) اینوکه می تونم بگم مخصوصا نواندیشان ازشون خیلی چیزایادگرفتم 5 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۵ هرکتابی به فراخور موضوع و جامعه ای که ازش شکل گرفته میتونه آموزنده باشه کتاب دموقراضه در مورد نحوه حکومت کردن به مردم هستش و عینیتش رو در جامعه میبینی مواردی رو کاملا ریز شده و تشریح کرده که واقعا فهمش برای برون رفت از عقب ماندگی میتونه چاره ساز باشه 6 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۵ کتاب صدسال تنهایی.. کتاب قاجاریه....تاریخی.. با زندگی گذشتگان و رفتارها و کارهاشون اشنا میشید کتاب پدرپولدار پدربی پول که پیشنهاد میکنم بخونید وواقعا اموزنده است.. متوجه میشید پول یعنی چه...و راه صحیح پول دراوردنو خیلی ساده متوجه میشید.. کتاب قدرت کتاب راز گلشن راز از شیخ شبستری که مفهوم شعرهاشو متوجه میشید و از معنای ان یاد میگیرید که زبان و گفتار چیه.. 4 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۵ جالبه از اونجایی که هیچ وقت اسم کتابارو یادم نمیمونه چون به شدت به اسم کتاب به صورت ناخودآگاه بی توجهم حتی کتابای درسیبیشتر متن کتاب و صفحاتش تو ذهنم هک میشن برا همین از نام بردن کتاب معذورممن بیشتر از کتاب حرکتای موردی رو یاد میگیرم مثلا تو فلان قضیه و وضعیت چه رفتار حرف و نگرشی درسته....و کدوم تجربه های آزموده شده رو کنار بذارم... میدونم با حرفم خیلیا مخالفن و من به همون خیلیا احترام میذارم چون فکر همه قابل احترامه اما با کتاب نمیشه زندگی کرد اما میشه از کتاب طرز زندگی کردن و یاد گرفت حداقل ایده میده به آدم.مهم این نیست که بگی فلان قدر کتاب خوندم و فلان جا اینو نوشته بود مهم اینه بفهمی کجا میری و چجوری میره و چرا میری وقتی بدونی راهت نشون میده که چقدر میدونی.(یه نفرو میشناختم تو زندگی واقعیم که همه همیشه دوس داشتن بدونن چه کتابایی خونده یه بار بهش اصرار اصرار کردم که حداقل یکیشو بگید گفت خودت بخون بخون و بخون تا کتابایی رو که برا تو نوشته شدن و پیدا کنی اگه من بهت بگم چی خوندم که این شدم تو میشی من نه خودت نا خوداگاه تو راه من میری نه خودت.میگفت حتی کتابایی رو بخون که ازشون منع شدی چه بسا همون بشه پشتوانه ی ترقیت) البتهههههههههههههه معرفی کتابای خوب کار عالی هست و فراتر از عالی 5 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۵ من اکثر اوقاتم صرف خوندن و نوشتن میشه.ولی اسم یا موضوع هیچ کتابی رو به حافظه ام نمیدم.حتی چیزی رو ازبر هم نمیکنم.همه رو تو آرشیو کامپیوترم سیو میکنم.یه کلیتی از همه آنچه میخونم ، دستگیرم میشه و بدون اینکه بخوام اون لایه های آگاهی ام قطور تر میشه.یه نوع خاصی طرفدار جامع نگری هستم.(مترادف با جامع دانی ) بذارید یه مثال ملموس بزنم.مثلا وقتی میام انجمن ، اینطوری نیست که فقط یه نقطه انجمن رو ببینم و سرم به کار خودم باشه،بدون اینکه بخوام همیشه کلیت انجمن رو هم میبینم و هم ارزیابی میکنم.اگه یه جایی یه موردی ببینم که سبک و سطحی باشه ، تو ذهنم حس میکنم که اون مورد داره ، غنای انجمن رو زیر سئوال میبره و گاها سعی میکنم اثر اونو به سهم خودم کمرنگ کنم و بقول دوستمون یقه گیری میکنم.احساسم اینه که اونجایی که من هستم باید مرتب و تمیز باشه.تو شهر هم همین اخلاق رو دارم و هیچ جا آشغال نمیریزم و از معبر های درست رفت و آمد میکنم. عین همین مورد رو تو کتاب هم دارم.وقتی احساس بکنم که مثلا یه مترجمی یه مقدار از عقاید خودشم قاطی مضمون کتاب کرده ، دیگه اون کتاب رو نمیخونم و میذارم کنار.ولی اکثرا شاه بیت مطالب کتابها رو بصورت دستنویس برای خودم یادداشت میکنم.وقتی بخوام یه کتاب رو بخونم ، اول کار سیر تا پیاز نویسنده و مترجم رو درش میارم و اگه چیز غیرمتعارفی رو دیدم ، دیگه کتابشونم نمیخونم.این داستان رو بعد ها هم تو همین قسمت ادامه خواهم داد. 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده