Imaaan 17059 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۵ دایی ندا، دانشآموز 9 ساله زنجانی که از سوی معلمش مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، ضمن اعلام جزئیات این حادثه اعلام کرد: دختر دیگری نیز از سوی این معلم مورد آزار و اذیت قرار میگرفت که خانوادهاش از ادامه شکایت خودداری کردند. آفتاب : 10 بهمن سال گذشته زمانی که دخترک راهی خانهشان شد، با خودش عهد کرد که هر اتفاقی بیفتد دیگر پایش را به آن مدرسه نمیگذارد، حتی اگر مادر اصرار کرد، بازهم به مدرسه نمیرود. به خانه که رسید، گوشهای دراز کشید و به مادرش گفت که دلش درد میکند و دیگر نمیخواهد به مدرسه برود. اصرارهای مادر باعث شد تا لب بگشاید و واقعیت تلخی را بگوید که حدود یک ماهی میشد با آن درگیر بود. دایی ندا در رابطه با حادثه تلخی که برای دختر خواهرش رخ داد، میگوید: روزی که این اتفاق افتاد خواهرم با برادرم و مادرم تماس گرفت و از آنها خواست به خانهاش بروند. خانه ما در روستای دیگری است اما فاصله دو روستا آنقدر نبود که دو ساعت طول بکشد. وقتی از آنها علت را پرسیدم، گفتند که ندا وقتی به خانه میآید احساس دل درد دارد و درنهایت به مادرش واقعیت را میگوید. به گزارش آنا، او ادامه میدهد: معلم به مدت حدود یک ماه فیلمهای مستهجن به دخترها نشان میداد و بعد از آن دو دانشآموز دخترش را جداگانه به دفتر فراخوانده و مورد آزار و اذیت قرار داده بود. ظاهرا با 11 دانشآموز پسرش کاری نداشته و تنها در رابطه با مسائل شخصی خانوادگی صحبت میکرده اما دختر خواهرم و دختر دیگری که کلاس دوم بوده را مورد آزار و اذیت قرار میداد. معلم مدرسه که متاهل است، بچهها را تهدید کرده بود که اگر در این رابطه حرفی بزنند، آنها را کتک میزند. زمانی که از این موضوع با خبر شدیم، بلافاصله به پاسگاه رفتیم و شکایت کردیم. با شکایت ما کامپیوتری که فیلمها را توسط آن به بچهها نشان میداد، توسط پلیس فتا جمعآوری شد تا در رابطه با آنها تحقیق شود. او میگوید: خانواده دختر دیگری که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود،از شکایت صرف نظر کرد اما ما شکایت را ادامه دادیم. پزشکی قانونی تعرض اولیه را تائید کرد و متهم دستگیر شد، اما بعد از چند روز آزاد شد. باتوجه به موضوع، پرونده به دادگاه کیفری استان ارسال شد و دوباره متهم بازداشت شد اما اینبار بعد از یک ماه با قرار وثیقه 200 میلیونی آزاد شد. حالا هم دادگاه قرار منع تعقیب برای متهم صادر کرده، با این نظر که تعرض کامل صورت نگرفته و روابط نامشروع است. رسیدگی به پرونده رابطه نامشروع مربوط به دادگاه محل است. علیرضا جماعتلو سردبیر روزنامه محلی «مردم نو»، نیز در همینباره در این روزنامه نوشت: «هفته گذشته وقتی در دفتر روزنامه خبر تجاوز به یک کودک 9 ساله را از زبان خانوادهاش شنیدم، ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد. همسن بودن او با فرزندم درد ماجرا را بیشتر میکرد. به هر کجا که فکرم میرسید زنگ زدم و درخواست کمک کردم. اصرارهای خانوادهاش مبنی بر رسانهای کردن ماجرا باعث شد مشروح آنچه اتفاق افتاده بود را به استناد اظهارات خانواده کودک و تایید معتمدین و شورای روستای قرهمحمد بنویسم و به چاپ برسانم اما به احترام روز معلم و برای اینکه بیاحترامی به جامعه زحمتکش و دلسوز معلمان نکرده باشم، آنرا موکول کردم به امروز. درست است امروز نیز جزئی از هفته معلم است اما این کودک نیز زخمخورده یک «نامعلم» است. امیدوارم معلمان عزیز از اینکه به خاطر ضیق وقت مجبور به انتشار این گزارش شدم، مرا ببخشند.«ندا» کودکی از کودکان این سرزمین است که روح و جسمش آزرده زیادهخواهیهای یک «نامعلم» شده است. باز هم تجاوز، باز هم کودک!» این روزنامه در ادامه گزارش داده است: «آخر به کدامین گناه؟ من میخواستم دکتر شوم. معلمی به خود اجازه داد آبرو و حیثیت مرا به باد دهد. حالا من شدهام ورد زبان اهالی روستا و انگشتنمای این و آن! حالا دیگر نمیتوانم به مدرسه بروم. حتی شاید دخترهای دیگر روستا هم به همین خاطر از رفتن به مدرسه محروم بمانند». اینها حرفهای دختری است که حتی دوران پر التهاب بلوغ را بهدرستی تجربه نکرده است. ندا دختری است 9 ساله. انرژی و شور و نشاط کودکی هنوز هم در بندبند وجودش موج میزند. چشمهای جستوجوگرش نشان از هوش سرشاری دارد که او را به سوی مدرسه، به سوی علمآموزی، به سوی کتاب، مجله و هر آنچه که خوب است و مقدمه یادگیری است، هدایت میکند. هر کسی که او را برای اولینبار ببیند، خواهد فهمید که تا چه اندازه تشنه دانستن است. تشنه مطالعه، تشنه یادگیری و تشنه کتاب. ندا دوست دارد پزشک شود. شاید برای اینکه مرهمی باشد برای دردهای پدر، مادر و همه اهالی روستا. میخواهد پزشک باشد؛ پزشکی که همه او را بشناسند. دوست دارد افتخاری باشد برای مردم روستای آبا و اجدادیاش! اما دیگر کدام روستا؟ کدام اهالی؟ پدر و مادر گفتهاند که قصد ترک روستا را دارند. میخواهند از اینجا نقل مکان کنند. میخواهند هر چه هست را بگذارند و به جایی بروند که کسی آنها را نشناسد! و این یعنی پاککردن صورت مسئله! و این یعنی از دسترفتن آبروی دختری که در بهوجود آمدن وضع موجود مقصر نیست و این یعنی قسر در رفتن مقصر اصلی! یعنی پذیرفتن شکست از سوی شاکی. یعنی سکوت از ترس آبرو، یعنی بازندهشدن قربانی و قربانیشدن دوباره قربانی! و نامعلمی که نباید کسی او را بشناسد! آیا در این شهر فریادرسی برای «ندا» هست؟ وقتی با خانواده ندا که به دفتر روزنامه آمدهاند، برای بار اول ملاقات میکنم، مادر به سختی خودش را کنترل میکند تا گریههایش را کسی نبیند. پدر نیز از فشار واردشده به ارکان زندگیاش بهتزده است و سخنی نمیگوید. دایی دختر سر سخن را باز کرده و گوشهای از ماجرای تلخ را فریاد میکند. باورم نمیشود. سکوت، تنها حرفی است که بر زبانم جاری میشود. مادر از شدت فشاری که بر وی وارد شده است، فقط هر از چندی آهی میکشد و به نقطهای نامعلوم خیره میشود. حرفی برای گفتن ندارم. خودم را جای پدر دخترک معصوم میگذارم؛ چه باید کرد و به که باید پناه آورد؟ میگویند از روستای قرهمحمد آمدهاند، آنهم به سختی. فشار زندگی نا و نفس پدر خانواده را گرفته و این جنایت باری شده است روی دوشهای پدر. در پایان داستان همه به هم نگاه میکنیم، مستاصل و درمانده! نامه پزشکی قانونی را نشان میدهند. نمیدانم از میان سطور نوشتهشده، دنبال چه باید باشم؟ به نوشتهها خوشبین باشم و دلم را خوش کنم به اینکه اتفاق ناگواری برای دختر نیفتاده و پرونده را همانجا ببندم یا قرمزی چشمان مادر و استیصال پدر دخترک را باور کنم؟ عکسی به یادگار از نامه پزشکی قانونی میگیرم! از من قول میگیرند چند روز بعد به دیارشان بروم؛ «قرهمحمد نزدیک زرینهرود نرسیده به پاسگاه توزلو.» تا شنبه صبح که به دیدارشان بروم، هزاران فکر و خیال از سرم میگذرد. تجسم لحظات سخت و وحشتناک «تجاوز» که برای یک کودک 9 ساله گذشته، اعصابم را به هم میریزد. دائما قیافه دخترک، با آن چشمان کنجکاوش از جلوی چشمانم رژه میرود؛ خدایا تو به فریادمان برس! «روستای قرهمحمد، اولین خانه دست چپ» نشانی است که اقوام دختر در تماسهای پیدرپیشان برای حضورم در منطقه یادآور میشوند. وقتی پیچ جادهها را رد میکنم و به ورودی روستا میرسم، پدر دخترک کنار جاده ایستاده است. مغموم، دلشکسته و آشفتهتر از روزی که دیدمش! وارد خانهای میشوم که صفا و صمیمیت را میتوان از آرامش حاکم بر فضای درونش حس کرد. احترام مرد و زن خانه به یکدیگر فضای صمیمی ایجاد کرده است. شرح ماجرا از زبان دایی دختر گفته میشود و من ساکت فقط گوش میدهم. هرچه بیشتر میگوید، عمق فاجعه بیشتر عیان میشود. از ظلم «نامعلمی» بهنام «ی.ن» میگوید. از اینکه ندا مدتها توسط این شخص تحت آزار و اذیت جسمی و روانی بوده اما از ترس تهدیدها و آبروریزیهای احتمالی لب به سخن نمیگشوده است. مادر، سخنان برادر را قطع میکند و با صدایی حزنآلود میگوید: «ندا مدتها بود که تمایلی به رفتن به مدرسه نداشت، هر روز صبح به بهانهای از رفتن به مدرسه طفره میرفت و من او را با کتک روانه مدرسه میکردم. ای لعنت بر ...». گویا ماجرای این آزار و اذیت مدتها بوده که از سوی نامعلم مدرسه 22 بهمن قرهمحمد به دخترک بینوا وارد میشده است اما در اواسط اسفند بغض ترکخورده ندا، نیت شوم «نامعلم» را افشا میکند. ماجرا از سوی ندا ابتدا به مادر و سپس به دایی گفته میشود و پدر نیز در تهران باخبر میشود. دایی دخترک بلافاصله ماجرا را به رئیس پاسگاه منطقه اطلاع میدهد و سپس قاضی زرینهرود در جریان قرار میگیرد و ندا به پزشکی قانونی فرستاده میشود. پس از استعلام پزشکی قانونی گویا ماجرا تایید شده و دستور بازداشت «ی.ن» صادر میشود. پرونده ابتدا به دادگستری خدابنده و سپس به زنجان ارسال میشود. دایی دخترک تمام ماجرا را شرح میدهد اما در آخر، حرفی میزند که باعث تعجب است؛ «ی.ن به قید ضمانت آزاد شده و به روستا بازگشته. او جلوی خانه ما رژه میرود و ما را مسخره میکند. دیگر خسته شدهایم. ندا انگشتنمای اهالی منطقه شده است. نمیدانیم چه بکنیم. هر کجا میرویم حرف این ماجراست، اما کسی پاسخگو نیست.» دیگر حرفی برای گفتن باقی نمانده. دستنوشتهای که ندا زیر آن را بهعنوان دردنامه امضا کرده و شورای روستا و معتمدین محل نیز به گفتههای او صحه گذاشتهاند را برمیدارم و با انبوهی سوال بازمیگردم. با برخی از مدیران آموزشوپرورش موضوع را در میان میگذارم. برخی از ماجرا خبر ندارند! برخی بیتفاوت و برخی مسئولانه بهدنبال شرح ماجرا و پاسخ مناسب برمیآیند. اطلاع داده میشود که حراست آموزشوپرورش پیگیری کرده و مشخص شده که فرد خاطی از کار معلق شده و در بازداشت است. ساعاتی بعد اما از روستای قرهمحمد تماس میگیرند و میگویند که «ی.ن» در روستا پرسه میزند و خانواده را به مبارزه میطلبد! موضوع به معاون سیاسی استاندار اطلاع داده میشود. وی با ابراز ناراحتی از مسئله پیشآمده، قول میدهد که در اسرع وقت رسیدگی کنند. به خانواده ندا قول دادهام که موضوع را پیگیری کنم. زنگهای پیدرپی خانواده بیان میکند که فرد خاطی در روستا، آبروی آنها را برده است. اصرار دارند که ماجرا رسانهای شود تا شاید دردی از دردهای ندا درمان شود. در برزخ چاپکردن یا نکردن این ماجرا هستم که گفتههای مادر ندا مانند پتکی بر سرم میخورد: «تو رو خدا کمکمان کن. پدرش جیبش خالی و دستش از همه جا کوتاهه، امام حسین شفاعتت را بکند، کسی باید صدای ما را بشنود.» خودم را جای پدر ندا میگذارم. فرزند من هم امسال 9 ساله میشود. نمیدانم اگر این اتفاق برای او میافتاد چه اقدامی میکردم. شاید بهترین وکیل ایران را برای پیگیری پروندهاش بهکار میگرفتم. شاید و هزاران شایدی که مانند برق و باد به سرعت از جلوی چشمانم میگذرد. نمیدانم در این ماجرا «ی.ن» چه کرده و دادگاه چه مجازاتی برای او در نظر خواهد گرفت. نمیدانم آیا اصلا مدرکی برای اثبات این مدعا وجود دارد یا نه، نمیدانم چرا «ی.ن» ابتدا دستگیر اما با قید وثیقه آزاد میشود. نمیدانم آیا صحبت خانواده ندا مبنیبر اینکه «نامعلم» خاطی با گذاشتن کلاهگیس در روستای دیگری مجددا مشغول بهکار شده است، صحت دارد یا نه، اما میدانم حرفهای ندا درست است. غم نشسته در چشمان کودکانهاش دروغ نمیگوید. اصولا کودکان دروغ نمیگویند. آنها از ما آدمبزرگها دروغ، پنهانکاری و خیانت را میآموزند. ندا کودکی است که میخواهد دکتر شود. توجهش به مجلههای موجود در دفتر روزنامه بیانگر علاقه بیحد او به مطالعه است. ندا جزئی از جامعه ماست. سرنوشت او میتواند برای هر یک از کودکان ما رقم بخورد. ندا میتوانست دختر یکی از مسئولانی باشد که پسرش را هر روز با ماشین دولتی به مدرسه میرساند تا مبادا گزندی از افراد جامعه به او برسد! ندا میتوانست جای کودک من باشد که علاقه دارد درس بخواند و آتشنشان شود. ندا میتوانست جای تکتک بچههای ایران باشد. اما ندا اکنون تنهاست با ذهنی آشفته و سرخورده از آزار کسی که به امید آموختن نزدش شاگردی میکرد. ندا را دریابیم قبل از اینکه آرزوهایش به باد رود. ندا را دریابیم قبل از آنکه دختران روستای قرهمحمد و روستاهای اطراف از ترس بلایی که به سر ندا آمده است، قید تحصیل و پیشرفت را بزنند و عطای مدرسه را به لقایش ببخشند. ندا را دریابیم.» 8 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اردیبهشت، ۱۳۹۵ از عرش تا فرش فقط یه باریکه به اندازه مو غیرت و وجدان همین 5 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت، ۱۳۹۵ حیوون نر هم باشی، شرف داشته باشی. بی شرف. ب نظرم بعد از روانکاوی و پیدا گردن دلایل این جرم باید مجرم رو اعدام کرد. واقعا این نوجونهایی ک ب توهوم روشن فکری مخالف اعدام هستن رو باید روشن کرد. کشتن ارگان های زنده مخرب برای نظم، جز الزامات ایجاد اتحاد و امنیت نسبی ه. 3 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت، ۱۳۹۵ دار براش کمه زنده به گور باید بشه 2 لینک به دیدگاه
Imaaan 17059 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۵ مديركل آموزش و پرورش: معلم خاطي زنجاني، فعلا معلق شده است./ آینده ندا، آینده سیاهی است که همواره در ذهن خود تصویر تعرض را مرور می کند. آفتاب : در خبرها آمده بعد از برملا شدن آزارهای متعدد معلم ، ندا دیگر پای رفتن به مدرسه را ندارد.آمارها می گوید دو سوم زناني که در کودکي مورد آزار جنسي قرار گرفته اند احتمال دارد قرباني تجاوز جنسي در بزرگسالي شوند. به گزارش آفتاب، «معلم متعرض، تعلیق از کار شده است تا دادگاه تکلیف او را مشخص کند». این موضع مدیرکل آموزش و پرورش استان زنجان در قبال حادثه تلخ تعرض به کودک 9 ساله زنجانی است. «مرتضی تمجیدی» به «قانون» گفت شکایت خانواده دانش آموز 9 ساله در دادسرای زنجان درحال پیگیری است و تا زمان رای دادگاه، معلم خاطی در مدرسه فعالیت نمی کند! فاجعه تجاوز معلم به دانش آموز مدرسه ابتدایی روستای دزينهرود بعد از تایید و تکذیب های فراوان مسئولان استانی، اکنون وارد بررسی های قضایی شده و این درحالی است که هیچکس حال امروز و فردای «ندا» را نمی بیند. کودک معصومی که قربانی هوسرانی معلم شد و آینده اش را باخت. ندا، آن طور که بستگانش گفتهاند «ندا»مدت ها مورد آزارهای معلمش قرار گرفته بود اما همچون دیگر دختران و پسرانی که در کودکی مورد تعرض قرار می گیرند حرفی نمی زنند،ولي سرانجام بعد از سکوت سنگین چند ماهه، در اسفند ماه گذشته بغض فروخفتهاش ترکید و ماجرای تعرض معلم را به مادر و دایی اش گفت تا پيگيري ها از دستگاه قضايي و پزشكي قانوني توسط خانواده آغاز شود. سکوت درد آور مسئولان در حالی که با انتشار داستان تعرض به «ندا» در روزهای اخیر، افکار عمومی انتظار واکنش جدی مسئولان را داشت، اما همچون اتفاق های مشابه گذشته که کودکان قربانی هوسرانی می شدند، این بار نیز حرف های ضد و نقیض، داستان «ندا» را به حاشیه برده است. یک روز گفته شد معلم بازداشت است، روز دیگر گفتند با وثیقه آزاد شده، یک بار موضوع تعرض و تجاوز تکذیب شد، باردیگر ... در این میان آنچه بیش از همه آزار دهنده است ، بی توجهی مسئولان و البته بخشی از افکار عمومی به آینده «ندا» و روزهایی که در پیش دارد، است. چنانچه مدیرکل آموزش و پرورش استان زنجان در پاسخ به این پرسش «قانون» که بعد ازاطلاع از این حادثه ، چه اقدامی انجام دادید و آیا با خانواده ندا و دانش آموز مدرسه دیدار داشته اید، می گوید: خودم که دیدار نداشته ام، اما همکاران پیگیری داشته اند و منتظر نظر دادگاه هستیم! «تمجیدی» در پاسخ به اینکه اکنون ندا دچار آسیب روحی بسیار شدیدی شده و آموزش و پرورش در قبال آن چه مسئولیتی دارد، میگوید: بخشی از صحبتهایی که درباره این اتفاق شده، صرفا ادعای تایید نشده است. معلمان ما در استان، از افراد فداكار و ایثارگر هستند و آموزش و پرورش نیز بر کار آنها نظارت دارد. وي با اشاره به اينكه اگر اين گونه اتفاقات در مدارس رخ دهد، حتما پيگيري مي شود، موضوع نمايش فيلم هاي مستهجن در كلاس توسط معلم را رد كرد و گفت موضوع تعرض معلم به دانش آموز دختر ديگري در اين مدرسه نيز صحت ندارد. با اين حال مدیرکل آموزش و پرورش زنجان در پاسخ به اینکه «وقتی دانشآموز، نزد مدرسه و معلم امانت است و این طور مورد آسیب واقع می شود، چه کسی پاسخگوست؟» سکوت میکند. سکوتی که تلخی اش به اندازه زخم «ندا» و آینده مبهم او است. «ندا» نمونه ای از کودکانی است که در مقابل تعرض و تجاوز ، زبانی برای گفتن ندارند و وقتی هم دردشان آشکار می شود، کسی یارای آنها نیست. تعرض به ندای 9 ساله در حالی صورت گرفت که از گوشه و کنار، بسیار شنیده ایم داستان های مشابه آن را و حتی دیده ایم روایت های «هیس ، دخترها فریاد نمی زنند!» را. اما به راستی تا چه زمان داستان تعرض به کودکان و بی اهمیتی به آینده شان باید تکرار شود؟ اکنون در خبرها آمده است خانواده ندا، به خاطر انگشت نماشدن در روستا، قصد ترک محل زندگی را دارند و بازهم در همین خبرها آمده بعد از برملا شدن آزارهای متعدد معلم هوسباز، ندا دیگر پای رفتن به مدرسه را ندارد تا باخت آینده اش، دو چندان شود. این یعنی راهی دشوار برای زندگی آینده ندا که کسی نه آن را می بیند و نه آن را می فهمد! وقتی کسی مسئول نیست اما مدیرکل آموزش و پرورش استان زنجان در پاسخ به این پرسش «قانون» که چرا آموزش و پرورش ورود جدی به این حادثه و حمایت از کودک و خانواده اش نداشت و حتی به شایعات رسانه ای و تلگرامی در اینباره پاسخ نگفت، می گوید: «باید تا اتمام تحقیقات و مشخص شدن نتیجه تامل کرد زیرا آموزش و پرورش نمیتواند به گفتههای غیر رسمی اکتفا کند.» تمجیدی سپس در برابر سایر پرسش های« قانون» از جمله صحت قرار وثيقه 200 ميليوني براي معلم و سابقه كار او در زنجان مي گويد : «در آسانسور هستم و نمی توانم پاسخی به شما بدهم» و اینچنین، سکوت در برابر فاجعه تعرض به کودک را سنگین تر می کند. حال این سوال مطرح است که به راستی این سکوت ها، چاره ماجرا و ماجراهای تعرض به کودکان در محیط های مختلف است؟ آیا به گفته مدیرآموزش و پرورش، تا زمان رای دادگاه – که معلوم نیست در نهایت چه خواهد شد – باید دست روی دست گذاشت و کودک آسیب دیده را رها کرد؟ همیشه گفته اند حرف راست را از بچه باید شنید وباید پذیرفت که «ندا» و نداهای دیگر، قطعا قدرت تصویرسازی دروغین برای تعرض و آزار روحی و جنسی علیه خود را ندارند. هرگز نمی توان تصور کرد که ندا و نداها در چشمانشان، دروغی نهفته باشد که بخواهند اتهام علیه معلم و دیگران برای تعرض وارد کنند. از این رو باید تاسف خورد به حال آنها که خود را مسئول می دانند و اما مسئولیتی نسبت به آینده فرزندان این مملکت ندارند. آینده ندا، آینده سیاهی است که هر روز و هرشب، در ذهن خود تصویر سیاه تعرض را مرور می کند و حتی اگر، از ابتدایی به متوسطه و از متوسطه به دانشگاه رود، این تصویر را باخود یدک خواهد کشد. تصویری که معلوم نیست نگاه او به زندگی آینده، ازدواج، اعتماد به دیگران و ... را چگونه خواهد کرد؟ نظر قاضی دادگاه هر چه كه باشد فرقی به حال آینده ندا نمی کند. از کار ، بیکار شود، شلاق بخورد، زندان افتد یا هر مجازات دیگر برای معلم، زخمی از ندا را التیام نمی دهد و او آینده اش تباه شده است. تباهي آینده نداها... داستان تعرض به کودکان، داستان غریبی است که با وجود تکرار و تکرارها، نهیبی را به جامعه ایرانی نمی زند. ندا که امروز، تعرض معلمش به او، پایانی بر همه آرزوهایش در زندگی داده است، انبوهی از آسیب ها را پیش روی خود دارد که نه معلم هوسران، نه مسئولان عافیت اندیش و نه مردم درگیر زندگی روزمره آنها را نمی بینند. آسيب هاي رواني، ترس، افسردگي ، گوشهگيري و اقدام به خودکشي، تخاصم و پرخاشگري، کاهش عزت نفس، احساس گناه و شرم، عوارض جسمي، فرار از خانه، رفتارهاي نامناسب جنسي و ... همه و همه تصویری است که می توان از فردای ندا تصور داشت. بی تفاوتی تلخ در برابر ندا و آینده اش در حالی اتفاق می افتد که آسيب رواني شديد در کودکاني که مورد آزار جنسي قرار می گیرند، به طور کلی بالاتر از کودکان عادي هم سن آنان است. بررسی ها نشان داده کودکان ۷ تا ۱۳ ساله عموماً آسيب پذيرتر از کودکان آزارديده پيش از مدرسه يا نوجوانان آزار ديده بالاتر از ۱۳ سال هستند و این اوضاع را برای «ندا» سخت می کند. شايع ترين عارضه اوليه پس از آزار جنسي کودک ،ترس است که باید آن را در همه کودکان آسیب دیده انتظار داشت. بررسی ها نشان داده در نزديک به نيمي از دختربچه هايي که مورد آزار جنسي قرار گرفته اند، گستره ای از هيجانات دروني شده از جمله افسردگي ، طی دو سال پس از آزار رخ می دهد. در يک بررسي ديده شده يک سوم از کودکان مورد آزار جنسي در عرض9 ماه دچار افسردگي و اضطراب شدند و اين ميزان در عرض دو سال تقريباً ثابت ماند . از سویی، آمارها می گوید دو سوم زناني که در کودکي مورد آزار جنسي قرار گرفته اند احتمال دارد قرباني تجاوز جنسي در بزرگسالي شوند . اين زنان در صورت ازدواج هم 2 تا 3 برابر بيش از زنان ديگر احتمال دارد مورد خشونت جسمي شوهران شان قرار گيرند . دلايل متعددي براي تبيين رابطه بين آزار جنسي در کودکي با آزارهاي بعدي ذکر شده است، از جمله اينکه دختراني که مورد آزار قرار مي گيرند احتمال بيشتري دارد که از خانه بگريزند و در نتيجه آسيب پذيري آنان بيشتر ميشود. در چنین شرایطی و با آسیب های فراوانی که پیش روی ندا قرار دارد؛ مسئولان منتظر یکدیگرند و ساعت های عمر ندا و نداهای جامعه، رو به تباهی و پوچی می رود. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده