fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ چن وقت پیش بچه ها قرار گذاشتن که برن باغ گلهای کرج. و رفتند و خاطره های زیبا و بیادماندنی هم خلق شد. ما هم دستمان از رسیدن به این بازدید کوتاه بود , به هوای وصف شادیهای اون برنامه شاد شدیم. این برنامه ها مثه کوهنوردیهای مهم هست که همه اعضای گروه نمیتونن به قله برسن ولی همینکه یکی دو تا از بچه های گروه میرسن و پرچم گروه رو برپا میکنن , انگار همه رفتن و رسیدن. نکته ای که به همین بهانه میخوام مطرح کنم و امیدوارم به کسی برنخوره ( واقعا صادقانه میگم ) اینه که : انگار ما در وصف شادیها به اندازه وصف غمها تبحر نداریم. اشاره من به تعریف های دوستان بعد از مراجعت هست که بجز تعریف جامع محمد , بقیه تعریف ها هیچ چنگی به دل نمیزنه. سئوال اینه که : چرا ما در وصف شادیها تا این حد ناتوانیم ؟ آیا در دیدن زیبائیها مشکل داریم که بعدا چیزی یادمون نمیاد که تعریفش رو بکنیم؟ یا اینکه دلیل دیگه ای داره که برمیگرده به قدرت بیان ما یا اینکه جرات بیان ؟ خوشحال میشم در این مورد نظرتون رو بگید تا شاید مشکل حل بشه . در این اواخر , این حالت به تاپیکها و سایر مطالب علمی سایت هم سرایت کرده , یعنی بچه ها میان و صورت مسئله رو میخونن و میرن. مشکل کار کجاست ؟ مثه این میمونه که دکتر بیاد از مریضش بپرسه که درمان دردت چیه ؟ ولی خوب دیگه مشکلاتمون باید بین خودمون مطرح و حل بشه . ما که جز همدیگه کسی رو نداریم که آئینه مون باشه 12 لینک به دیدگاه
*atefeh* 13017 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ اول شاید ب قدرت بیان برمیگرده، من ن در وصف شادی تبحر دارم و نه در وصف غمها و اینکه کلا حافظه من برای ثبت خاطرات ضعیف شده ب دلایلی بقیه نمیدونم چرا، و خودشون باید جواب بدن مرسی از تاپیک:icon_gol: 12 لینک به دیدگاه
helma.b 3345 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ با نظرات عاطفه دوست خوبم کاملا موافقم چون منم همین نظر رو دارم و خیلی توانایی بالایی در توصیف شادی یا غم ندارم .... خاطرات توی ذهنم ثبت میشه و شاید به صورت گفتاری بتونم تا حدی حق مطلب رو ادا کنم ولی به صورت نوشتاری متاسفانه نه... 10 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ مشکلات انسان ابتدا در اندیشه و افکارش پدید میاد ، اگه متوجه بشه و اونا رو حل بکنه ، تعادل جسمی و روحیش برقرار میشه و میتونه از زندگیش لذت ببره . ولی وقتی به موقع به داد خودمون نرسیم ، تبلور مشکلات روحی مون تو رفتارمون هم متجلی میشه.این حالت بی تفاوتی که گریبانگیر ما شده ، یه زنگ خطر عظیمه . که بهمون میگه ، اگه به خودمون کمک نکنیم و یا کمک نگیریم ، ناهماهنگی های جسمی و روحی مون تبدیل به منش مزمن برامون خواهد شد که شاید دیگه درمانش ممکن نباشه.الان تو این سن و سال بهترین کار اینه که کمک کنیم تا این بی تفاوتی و بی انگیزگی مونو از بین ببریم و الا اگه دیر بجنبیم ، میریم ته چاهی که خودمون با دست خودمون برا خودمون کندیم و البته دیگران هم دیگه نمیتونن به ما کمک کنن که نجات پیدا کنیم. عمر وزندگی قشنگمونو داریم با اراده خودمون به باد میدیم و احتمالا با این شخصیت و دیدگاهی که از خودمون تراشیدیم ، قطعا برای دیگران هم جذابیتی نخواهیم داشت و این خیلی وحشتناکه. 7 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ با نظرات عاطفه دوست خوبم کاملا موافقم چون منم همین نظر رو دارم و خیلی توانایی بالایی در توصیف شادی یا غم ندارم .... خاطرات توی ذهنم ثبت میشه و شاید به صورت گفتاری بتونم تا حدی حق مطلب رو ادا کنم ولی به صورت نوشتاری متاسفانه نه... برنامه ای هم برا از بین بردن این حالت داری ؟ همین امضای شما رو که من میخونم , احساس بدی بهم دست میده . آیا نگاه شما به زندگی همینه ؟ یعنی خداوند ما رو با اینهمه حسن و ملاحت آفریده که ما اینی باشیم که هستیم؟ 6 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ یه غذا که میخوایم بخوریم اگه بی نمک باشه میذاریمش کنار یا اول بهش نمک میزنیم بعد میخوریم تا لذت داشته باشه . تا حالا فک کردیم که نمک اندیشه و رفتار و کردار ما کافیه یا واقعا ما انسان بی ملاحتی هستیم که واقعا حق خودمونو ادا نمیکنیم؟ خودمونو بذاریم جلو آئینه , ببینیم ما حاضریم با یکی که مثه خودمونه , احساس خوشبختی و رضامندی بکنیم ؟ اگه جواب منفی هست , اونوقت اینهمه شکایت ما از دنیا و مافیها چه معنی داره ؟ 6 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ اول شاید ب قدرت بیان برمیگرده، من ن در وصف شادی تبحر دارم و نه در وصف غمهاو اینکه کلا حافظه من برای ثبت خاطرات ضعیف شده ب دلایلی بقیه نمیدونم چرا، و خودشون باید جواب بدن مرسی از تاپیک:icon_gol: منم از شما تشکر میکنم . هم بابت شرکتتون و هم بابت زحماتی که برای انجمن میکشید . این نثر هم تقدیم شما : و زندگی سفر است ... سفر رشد سفری مقدس به سوی پادشاهی وجودمان در جاده ای پر پیچ و خم و گاه فراز و نشیب های طاقت فرسا اما ... با ارمغان های بسیار به شرط اگاهی به شرط کشف معنا ... 6 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ ارجاع ب کتاب هنر شفاف اندیشی از پیشتر یک اشتباه ابلهانه هم باعث به خطر افتادن زندگی ما میشده. ما نواگان افرادی هستیم ک مدام محافظه کارانه عمل کردن و موارد منفی رو بیشتر در نظر گرفتن تا با اطمینان خاطر بیشتری، کارهاشون رو انجام بدن. "نفرت از زیان" موضوعی ه ک شاید دقیقا جواب سوال نباشه اما همپوشانی بالایی داره. در واقع ا نسبت به چیزهای منفی حساسیت بیشتری داریم تا چیزهای مثبت یعنی عملا محرک های ما چیزهایی هستن ک ممکن ه ما از دست بدیم یا چیزهایی ک بدبختی محسوب می شن. در جهت جلوگیری از اونها اقدام می کنیم اما چیزهایی رو ک داریم کمتر می بینم. بسیار کتاب جالبی هست. نظر شخص منم با نویسنده یکی ه. اما اگ بخوام تقریب بهتری برای پاسخ ب سوال داشته باشم باید بگم 1- چرا ما در وصف شادیها تا این حد ناتوانیم ؟ 2- آیا در دیدن زیبائیها مشکل داریم که بعدا چیزی یادمون نمیاد که تعریفش رو بکنیم؟ 3- یا اینکه دلیل دیگه ای داره که برمیگرده به قدرت بیان ما یا اینکه جرات بیان ؟ 4- این حالت به تاپیکها و سایر مطالب علمی سایت هم سرایت کرده , یعنی بچه ها میان و صورت مسئله رو میخونن و میرن. مشکل کار کجاست ؟ 1- ب قول مولانا #11 چون تلخی مثل دارو تلخ (بلاها) می مونه و مزه اش تا مدتی هست درون بدن (ذهن) اما شیرینی این طور نیست و دمی بعد مزه اش دیگه وجود نداره/ یعنی ما شیرینی ها رو فراموش میکنیم. ب همین دلیل ب نظرم بهتره خاطره هامون رو صوتی یا تصویری ضبط کنیم . 2- شاید دلایل بیولوژیکی هم داشته باشه ک همپوشانی داره با مواردی ک اول گفتم. 3- این هم در غلاف بند 1 هست. 4- خیلی چیزا! ممکن ه خواننده وقت نداشته باشه در اون لحظه یا ممکن ه حوصله نداشته باشه ی هر احتمال دیگ. اما ما باید یادبگریم بهم احترام بزاریم. یاد بگیریم ما ی مشت فعالیت زیستی با ترشحات انواع هورمونها هستیم ک گاها روحیات ما رو متغیر می کنه، تازه ب غیر از بازی های شخصیتی و غیره و غیره ک همه و همه شرایط مرزی مسئله رو پیچیده تر می کنه از دعوتت متشکرم. 7 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ ارجاع ب کتاب هنر شفاف اندیشی از پیشتر یک اشتباه ابلهانه هم باعث به خطر افتادن زندگی ما میشده. ما نواگان افرادی هستیم ک مدام محافظه کارانه عمل کردن و موارد منفی رو بیشتر در نظر گرفتن تا با اطمینان خاطر بیشتری، کارهاشون رو انجام بدن. "نفرت از زیان" موضوعی ه ک شاید دقیقا جواب سوال نباشه اما همپوشانی بالایی داره. در واقع ا نسبت به چیزهای منفی حساسیت بیشتری داریم تا چیزهای مثبت یعنی عملا محرک های ما چیزهایی هستن ک ممکن ه ما از دست بدیم یا چیزهایی ک بدبختی محسوب می شن. در جهت جلوگیری از اونها اقدام می کنیم اما چیزهایی رو ک داریم کمتر می بینم. بسیار کتاب جالبی هست. نظر شخص منم با نویسنده یکی ه. اما اگ بخوام تقریب بهتری برای پاسخ ب سوال داشته باشم باید بگم 1- چرا ما در وصف شادیها تا این حد ناتوانیم ؟ 2- آیا در دیدن زیبائیها مشکل داریم که بعدا چیزی یادمون نمیاد که تعریفش رو بکنیم؟ 3- یا اینکه دلیل دیگه ای داره که برمیگرده به قدرت بیان ما یا اینکه جرات بیان ؟ 4- این حالت به تاپیکها و سایر مطالب علمی سایت هم سرایت کرده , یعنی بچه ها میان و صورت مسئله رو میخونن و میرن. مشکل کار کجاست ؟ 1- ب قول مولانا #11 چون تلخی مثل دارو تلخ (بلاها) می مونه و مزه اش تا مدتی هست درون بدن (ذهن) اما شیرینی این طور نیست و دمی بعد مزه اش دیگه وجود نداره/ یعنی ما شیرینی ها رو فراموش میکنیم. ب همین دلیل ب نظرم بهتره خاطره هامون رو صوتی یا تصویری ضبط کنیم . 2- شاید دلایل بیولوژیکی هم داشته باشه ک همپوشانی داره با مواردی ک اول گفتم. 3- این هم در غلاف بند 1 هست. 4- خیلی چیزا! ممکن ه خواننده وقت نداشته باشه در اون لحظه یا ممکن ه حوصله نداشته باشه ی هر احتمال دیگ. اما ما باید یادبگریم بهم احترام بزاریم. یاد بگیریم ما ی مشت فعالیت زیستی با ترشحات انواع هورمونها هستیم ک گاها روحیات ما رو متغیر می کنه، تازه ب غیر از بازی های شخصیتی و غیره و غیره ک همه و همه شرایط مرزی مسئله رو پیچیده تر می کنه از دعوتت متشکرم. از حضور گرم شما سپاسگذارم. نظرات شما , همیشه به غنای علمی و ارزش تاپیک های ما می افزاید. نوشته ها و نظرات شما قابل تامل هستند و بسیار فاخر باز هم تشکر میکنم . 7 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ مرسی برا اینکه تکراری نشه: بعضی ها حوصله تعریف رو ندارن که توفیر داره با فن بیان و رایتینگ.. معمولا اینطور برنامه ها باعث افزایش انتقال دهنده های عصبی(دوژامین سروتونین) میشه و نمیشه گفت دلیل فیزیولوژیک داره 5 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 فروردین، ۱۳۹۵ مرسیبرا اینکه تکراری نشه: بعضی ها حوصله تعریف رو ندارن که توفیر داره با فن بیان و رایتینگ.. معمولا اینطور برنامه ها باعث افزایش انتقال دهنده های عصبی(دوژامین سروتونین) میشه و نمیشه گفت دلیل فیزیولوژیک داره با سلام مرسی از حضور شما فرمایش شما میتونه درست باشه ولی یه دلیل قاطع نمیتونه بحساب بیاد. چرا باید بعضی ها حوصله نداشته باشن؟خوب باید اونا بگردن ببینن دلیل بی حوصله گیشون چیه؟اون چیزی که شما میگید معنیش اینه که علت همه بی تفاوتی ها رو تو کمبود هورمونی یا موارد مشابه اون خلاصه کنیم و نتیجه گیری مون بره به سمت بیماری!؟من اینو نمیتونم بپذیرم. کدوم برنامه ها باعث افزایش انتقال دهنده های بقول شما عصبی میشه؟ اینکه گفتین ارتباطش با موضوع چیه؟یکم بیشتر توضیح بدید. دلائل فیزیولوژیکی موثر نباشه ، احتمالا دلائل روحی تاثیر دارن ، درسته؟ چه نوع دلائل روحی و چرا؟ مگه قراره هر چیزی دلیل داشته باشه ، بذاریم تو اعمال و رفتارمون نهادینه بشه؟ اینکه هر اتفاقی دلائل مختلفی داره ، درست . صحبت سر اینه که برای رفع این معضلات روحی و رفتاری چرا کاری نمیکنیم؟ اینه که باید جوابش رو پیدا کنیم تا بتونیم برطرفش کنیم. چرا با وجود اینکه میدونیم رفتار و کردار و گفتارمون میتونه هر آن بهتر تر بشه ، با این حال کاری نمیکنیم؟این چرا ها و جواب اونا کلید حل معمای ماست. 4 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۵ با سلاممرسی از حضور شما فرمایش شما میتونه درست باشه ولی یه دلیل قاطع نمیتونه بحساب بیاد. چرا باید بعضی ها حوصله نداشته باشن؟خوب باید اونا بگردن ببینن دلیل بی حوصله گیشون چیه؟اون چیزی که شما میگید معنیش اینه که علت همه بی تفاوتی ها رو تو کمبود هورمونی یا موارد مشابه اون خلاصه کنیم و نتیجه گیری مون بره به سمت بیماری!؟من اینو نمیتونم بپذیرم. کدوم برنامه ها باعث افزایش انتقال دهنده های بقول شما عصبی میشه؟ اینکه گفتین ارتباطش با موضوع چیه؟یکم بیشتر توضیح بدید. دلائل فیزیولوژیکی موثر نباشه ، احتمالا دلائل روحی تاثیر دارن ، درسته؟ چه نوع دلائل روحی و چرا؟ مگه قراره هر چیزی دلیل داشته باشه ، بذاریم تو اعمال و رفتارمون نهادینه بشه؟ اینکه هر اتفاقی دلائل مختلفی داره ، درست . صحبت سر اینه که برای رفع این معضلات روحی و رفتاری چرا کاری نمیکنیم؟ اینه که باید جوابش رو پیدا کنیم تا بتونیم برطرفش کنیم. چرا با وجود اینکه میدونیم رفتار و کردار و گفتارمون میتونه هر آن بهتر تر بشه ، با این حال کاری نمیکنیم؟این چرا ها و جواب اونا کلید حل معمای ماست. خواهش من اول اصلاح کنم: دلیل بی حوصلگی رو مهندس فیلابی هم اشاره کردن. الان که دوباره خوندم فهمیدم لذا تکراری بود. اما فرمایشات جدید شما: منم قبلن زیاد از واژه هورمون استفاده میکردم و درستش" انتقال دهنده ی عصبی" هست که تو روانشناسی هیلگارد اشاره شده ان البت زیاد مهم نیست.. چرا باید بعضی ها حوصله نداشته باشن؟ جواب: اب و هوا که ابری میشه من کم بی حوصله میشم. نامتعادل بودن "انتقال دهنده های عصبی" به هر دلیلی مث تغذیه. خوب باید اونا بگردن ببینن دلیل بی حوصله گیشون چیه؟ جواب: خوب بگردن دیگه اون چیزی که شما میگید معنیش اینه که علت همه بی تفاوتی ها رو تو کمبود هورمونی یا موارد مشابه اون خلاصه کنیم و نتیجه گیری مون بره به سمت بیماری!؟ جواب: خیر بیماری یعنی ژارکینسون یعنی شیزو یعنی دوقطبی .. کدوم برنامه ها باعث افزایش انتقال دهنده های بقول شما عصبی میشه؟ اینکه گفتین ارتباطش با موضوع چیه؟یکم بیشتر توضیح بدید. جواب: من الان با رفقا بودم تنیس و کلی دوژامین گرفتم چون حریف اصلی ام رو ضربه کردم اگر می باختم شاید دژرس میشدم و حوصله ی نواندیشان هم نداشتم مثلا. من اگه ژارک لاله میرفتم بسیار به وجد میومدم و کلی اینجا مطلب مینوشتم. بقیه باشه فردا ان شالله 3 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۵ خواهشمن اول اصلاح کنم: دلیل بی حوصلگی رو مهندس فیلابی هم اشاره کردن. الان که دوباره خوندم فهمیدم لذا تکراری بود. اما فرمایشات جدید شما: منم قبلن زیاد از واژه هورمون استفاده میکردم و درستش" انتقال دهنده ی عصبی" هست که تو روانشناسی هیلگارد اشاره شده ان البت زیاد مهم نیست.. چرا باید بعضی ها حوصله نداشته باشن؟ جواب: اب و هوا که ابری میشه من کم بی حوصله میشم. نامتعادل بودن "انتقال دهنده های عصبی" به هر دلیلی مث تغذیه. خوب باید اونا بگردن ببینن دلیل بی حوصله گیشون چیه؟ جواب: خوب بگردن دیگه اون چیزی که شما میگید معنیش اینه که علت همه بی تفاوتی ها رو تو کمبود هورمونی یا موارد مشابه اون خلاصه کنیم و نتیجه گیری مون بره به سمت بیماری!؟ جواب: خیر بیماری یعنی ژارکینسون یعنی شیزو یعنی دوقطبی .. کدوم برنامه ها باعث افزایش انتقال دهنده های بقول شما عصبی میشه؟ اینکه گفتین ارتباطش با موضوع چیه؟یکم بیشتر توضیح بدید. جواب: من الان با رفقا بودم تنیس و کلی دوژامین گرفتم چون حریف اصلی ام رو ضربه کردم اگر می باختم شاید دژرس میشدم و حوصله ی نواندیشان هم نداشتم مثلا. من اگه ژارک لاله میرفتم بسیار به وجد میومدم و کلی اینجا مطلب مینوشتم. بقیه باشه فردا ان شالله باشه منم بقیه شو فردا میخونم . ولی خوب حالا که هستم بذار یه موضوعی رو توضیح بدم . آب و هوا یا همون ابری بودن هوا رو که مثال میزنید یه اتفاقی است که خارج از اراده انسان اتفاق می افته ولی اون چیزایی که تو پارک گلها یا همین بازدید از تاپیک ها اتفاق می افته , یه حرکت ارادی هست. هم میریم پارک و هم لذت نمیبریم یا خیلی از زیبائیهای اونجا رو نمیبینیم . هم میایم از تاپیک ها بازدید میکنیم و هم اینکه هیچی نمیگیم و حتی یه اثری هم از خودمون بجا نمیذاریم. فرق اون اولی ها که خارج از اراده ماست با این دومی ها یکی نیست. 4 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۵ به کوی عشق مَنِه بیدلیلِ راه قدم 1 لینک به دیدگاه
alimec 23102 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۹۵ با سلاممرسی از حضور شما فرمایش شما میتونه درست باشه ولی یه دلیل قاطع نمیتونه بحساب بیاد. چرا باید بعضی ها حوصله نداشته باشن؟خوب باید اونا بگردن ببینن دلیل بی حوصله گیشون چیه؟اون چیزی که شما میگید معنیش اینه که علت همه بی تفاوتی ها رو تو کمبود هورمونی یا موارد مشابه اون خلاصه کنیم و نتیجه گیری مون بره به سمت بیماری!؟من اینو نمیتونم بپذیرم. کدوم برنامه ها باعث افزایش انتقال دهنده های بقول شما عصبی میشه؟ اینکه گفتین ارتباطش با موضوع چیه؟یکم بیشتر توضیح بدید. دلائل فیزیولوژیکی موثر نباشه ، احتمالا دلائل روحی تاثیر دارن ، درسته؟ چه نوع دلائل روحی و چرا؟ مگه قراره هر چیزی دلیل داشته باشه ، بذاریم تو اعمال و رفتارمون نهادینه بشه؟ اینکه هر اتفاقی دلائل مختلفی داره ، درست . صحبت سر اینه که برای رفع این معضلات روحی و رفتاری چرا کاری نمیکنیم؟ اینه که باید جوابش رو پیدا کنیم تا بتونیم برطرفش کنیم. چرا با وجود اینکه میدونیم رفتار و کردار و گفتارمون میتونه هر آن بهتر تر بشه ، با این حال کاری نمیکنیم؟این چرا ها و جواب اونا کلید حل معمای ماست. دلائل فیزیولوژیکی موثر نباشه ، احتمالا دلائل روحی تاثیر دارن ، درسته؟چه نوع دلائل روحی و چرا؟ جواب: من متوجه عوامل روحی نمیشم. روانشناسی هیلگارد رو فک کنم شما خونده باشید من اگه تو حرفام اشتباه میکنم شما بگید چون من نمیخوام دوباره برم سراغ این کتاب.. مگه قراره هر چیزی دلیل داشته باشه ، بذاریم تو اعمال و رفتارمون نهادینه بشه؟ جواب: خوبه. تفکر عمیق خوبه. بهتره با برنامه باشه. بهتره هدفمند باشه. تا هم مدیریت زمان رعایت بشه هم ذهن رشد کنه. اینکه هر اتفاقی دلائل مختلفی داره ، درست . صحبت سر اینه که برای رفع این معضلات روحی و رفتاری چرا کاری نمیکنیم؟ جواب: معضلات؟ شما الان میگین همه ی اونایی که تو اون تاژیک شرکت نکردن یا خلاصه شرح دادن،معضل دارن؟(دچار معضل هستن؟)این که خوب نیست. چرا با وجود اینکه میدونیم رفتار و کردار و گفتارمون میتونه هر آن بهتر تر بشه ، با این حال کاری نمیکنیم؟ جواب: الان هر کی بهترش میکنه باید به من و شما اطلاع بده؟ 2 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۵ جواب: معضلات؟ شما الان میگین همه ی اونایی که تو اون تاژیک شرکت نکردن یا خلاصه شرح دادن،معضل دارن؟(دچار معضل هستن؟)این که خوب نیست. چرا با وجود اینکه میدونیم رفتار و کردار و گفتارمون میتونه هر آن بهتر تر بشه ، با این حال کاری نمیکنیم؟ جواب: الان هر کی بهترش میکنه باید به من و شما اطلاع بده؟ با سلام ابتدا فکر کردم واقعا میخوای صمیمانه تو گفتگو شرکت کنی .ولی با این جواب هایی که ازت دیدم ، ترجیح میدم با شما گفتگو نکنم. 2 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۵ ارجاع ب کتاب هنر شفاف اندیشی از پیشتر یک اشتباه ابلهانه هم باعث به خطر افتادن زندگی ما میشده. ما نواگان افرادی هستیم ک مدام محافظه کارانه عمل کردن و موارد منفی رو بیشتر در نظر گرفتن تا با اطمینان خاطر بیشتری، کارهاشون رو انجام بدن. "نفرت از زیان" موضوعی ه ک شاید دقیقا جواب سوال نباشه اما همپوشانی بالایی داره. در واقع ا نسبت به چیزهای منفی حساسیت بیشتری داریم تا چیزهای مثبت یعنی عملا محرک های ما چیزهایی هستن ک ممکن ه ما از دست بدیم یا چیزهایی ک بدبختی محسوب می شن. در جهت جلوگیری از اونها اقدام می کنیم اما چیزهایی رو ک داریم کمتر می بینم. بسیار کتاب جالبی هست. نظر شخص منم با نویسنده یکی ه. اما اگ بخوام تقریب بهتری برای پاسخ ب سوال داشته باشم باید بگم 1- چرا ما در وصف شادیها تا این حد ناتوانیم ؟ 2- آیا در دیدن زیبائیها مشکل داریم که بعدا چیزی یادمون نمیاد که تعریفش رو بکنیم؟ 3- یا اینکه دلیل دیگه ای داره که برمیگرده به قدرت بیان ما یا اینکه جرات بیان ؟ 4- این حالت به تاپیکها و سایر مطالب علمی سایت هم سرایت کرده , یعنی بچه ها میان و صورت مسئله رو میخونن و میرن. مشکل کار کجاست ؟ 1- ب قول مولانا #11 چون تلخی مثل دارو تلخ (بلاها) می مونه و مزه اش تا مدتی هست درون بدن (ذهن) اما شیرینی این طور نیست و دمی بعد مزه اش دیگه وجود نداره/ یعنی ما شیرینی ها رو فراموش میکنیم. ب همین دلیل ب نظرم بهتره خاطره هامون رو صوتی یا تصویری ضبط کنیم . 2- شاید دلایل بیولوژیکی هم داشته باشه ک همپوشانی داره با مواردی ک اول گفتم. 3- این هم در غلاف بند 1 هست. 4- خیلی چیزا! ممکن ه خواننده وقت نداشته باشه در اون لحظه یا ممکن ه حوصله نداشته باشه ی هر احتمال دیگ. اما ما باید یادبگریم بهم احترام بزاریم. یاد بگیریم ما ی مشت فعالیت زیستی با ترشحات انواع هورمونها هستیم ک گاها روحیات ما رو متغیر می کنه، تازه ب غیر از بازی های شخصیتی و غیره و غیره ک همه و همه شرایط مرزی مسئله رو پیچیده تر می کنه از دعوتت متشکرم. آگه براتون امکانش هست لطفا آدرس اون کتاب رو برامون بگید تا تهیه کنیم. 2 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 فروردین، ۱۳۹۵ آگه براتون امکانش هست لطفا آدرس اون کتاب رو برامون بگید تا تهیه کنیم. [h=1]کتاب هنر شفاف اندیشیدن اثر رولف دوبلی [/h] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۵ [h=1]کتاب هنر شفاف اندیشیدن اثر رولف دوبلی [/h] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام از لطف شما ممنونم. برا خرید اقدام کردم ولی پیام داده بود که فعلا در انبار موجود نیست.ولی هرطوری هست پیداش میکنم. 3 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اردیبهشت، ۱۳۹۵ چرا؟؟؟ شاید لحظه ای را که با یکی خندیدی فراموش کنی ولی با یکی گریه کرده باشی هرگز شاید شادی و لذت زیاد عمیق نیست (البته من با این جمله مخالفم چون با تعریف معیار و هدف شادی هم درونی میشه) ولی غم و اندوه مستقیم از درون ادمیه و این شاید به تربیت و القای اجتماع مربوط میشه (بازم با این جمله مخالفم چون تعریف من از شادی میتونه قوی تر از القای بیرونی باشه ) امیدوارم رسونده باشم 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده