قاصدکــــــــ 20162 ارسال شده در 1 بهمن، 2015 [طوطی زبانآورِ خطه هندوستان، اميرخسرو دهلوی، يکی از پُرکارترين شاعرانِ فارسیزبان است که تأثيرات شگرفی را بر شعر فارسیگويان بعد از خود، در سرزمينهای هند و سند و ايران، گذاشته است. هرچند اميرخسرو بيشتر شهرت خود را مديون و مرهون مثنویهايش است، در عين حال، غزلهايی استادانه و دلنشين از وی باقی مانده است که مقام والای اين شاعر شيرينسخن را در شعر فارسی نشان میدهد. ديوانِ غزلياتِ اميرخسرو چندين بار در ايران و هند به چاپ رسيده است. از اين جمله است چاپِ طهران با مقدمه سعيد نفيسی و تصحيح م. درويش که اقبال صلاحالدين در تصحيحِ بعدی از ديوان اميرخسرو همين تصحيح را نيز يکی از ملاکهای اصلی کار خود قرار داده است... ] باسلام برای مطالعه بیوگرافی این شاعر ارجمند میتوانید به این تاپیک مراجعه کنید. همچنین برای دریافت نسخه کامل دیوان امیرخسرو دهلوی، که تصویربرداری شده از نسخهی چاپی طهران با مقدمهی استاد سعید نفیسی میباشد میتوانید از فایل پیوست شده استفاده کنید. در این تاپیک برخی از این اشعار دلنشین را با هم به اشتراک میگذاریم. * منبع عبارت نقل شده در ابتدا : مقاله برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ، نویسندگان: برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ، برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3
قاصدکــــــــ 20162 مالک ارسال شده در 4 بهمن، 2015 رسید دوش نوائی از این بلند رواق که ای مقیم زوایای شهر بند فراق در این حضیض چرا گشته ای چنین محبوس گذر چو طایر قدسی ز اوج ِِ این نُه طاق منافق اند و ریایی جمیعِ اهل بشر بیا به صحبت یاران بی ریا و نفاق تو را به روز ازل با حبیب عهد بودی چه آمدت که فراموش کردهای میثاق ؟ مرو به قول مخالف به هرزه راهِ حجاز وگرنه راه نیابی به پردهی عشاق کسی که مسکن اصلیش عالم علوی است چه میکند به خراسان؟ چه میرود به عراق؟ ز خویش بگذر و بازآی سوی ما خسرو که نیست خوشتر از اینجای در همه آفاق :icon_gol::icon_gol::icon_gol: 2
قاصدکــــــــ 20162 مالک ارسال شده در 4 بهمن، 2015 برون ز جامِ دمادم مجودی دیگر هیچ به جز صراحی و مطرب مخواه تو هم هیچ مجوی هیچ که دنیا طفیل همت اوست که پیش همت او هست مُلک عالم هیچ غماست حاصلم از عمر و من بدین شادم که گرچه هست غمم، غمم نیست از غمِ نیست دلم ز عشق تو شد ذرهای و آنهم خون تنم ز مهر تو شد سایهای و آنهم هیچ تنم چو موی پر از تابوپیچ و در وی خم دل میان تو یک مو و اندر آن خم هیچ از آن دوای دل خسته در جهان تنگ است که نیستش بجز از بستهی تو مرهم هیچ دم از جهان چه زنی؟ همدمی طلب خسرو به حکم آنکه جهان یک دم است و آن دم هیچ بحکم آنکه جهان یک دم است و آن دم هیچ ... آن دم هیچ 2
ارسال های توصیه شده