RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۴ ساعت حدود 12 ظهر بود توی مطب سونوگرافی نشسته بودم حدود 15-16 نفر اونجا بودن ... حدود 2 ساعتی میشد از وقتم رو اونجا سپری میکردم ... از اینکه روبروی کولر جا پیدا کرده بودم خوشحال بودم لااقل از شر گرما و رطوبت در امان بودم ... خیلی وقت بود از تایم هضم صبحانم میگذشت و معدم داشت به رقص میومد ... استرس داشتم ...از ور رفتن با گوشیم و چرخیدن توی نرم افزارا خسته شده بودم ... وای فای مفتم که نبود!! فقط هی نوتیفیکیشن وای فای با نام مرکز تصویر برداری مارلیک میومد که یه قفل گنده بغلش بود! 150 هزار تومن همون اول گرفتن ! حداقل وای فای رایگان میذاشتید!!! ... بگذریم یه خانومی اومد تو یه بچه عقب مونده داشت ... سعی کردم نگاهم بهش نیفته ... حس بدیه ... دوست نداشتم مادرش بدونه تو ذهنم چقد دل میسوزونم براش ... یه بچه با دست و پایی باریک دندونایی بیرون زده... منو بدجوری تو فکر برد ...رو اعصابم بود... چرا باید اون شکلی میشد ... این چه زندگیه...پدر مادرش تا اخر عمر خیال آسوده ای ندارند ... کاش از دست ما کاری بر میومد... بنده های خدا از سر و وضعشون مشخص بود اوضاع خوبیم ندارن با موبایل بلند بلند حرف میزد اسم یکی از روستاها رو میاورد متوجه شدم مال اونجا هستن...در همین افکار بودم که سرمو بالا آوردم چشمم به چهره زرد و رنگ پریده خانوم باداری که روبروم نشسته بود افتاد ...یه عادتی از کوچیکی دارم اینکه لبخند میزنم راستش از اینکه یه نینی توی شکمش بود ذوق زده شدم لبخند اومد روی لبم اونم جواب لبخندمو داد... از اینکه زوم کنم رو آدمی خوشم نمیاد و خوشمم نمیاد کسی زوم کنه روم مگر اینکه نگاهم با کسی تلاقی بشه نگاهش می کنم سرمو آوردم پائین تو گوشیم ماشالا انقد شلوغ بود هر کار میکردی چشمت به یکی میفتاد ... یهو پای اون خانومه باردارو دیدم یه دمپایی پوشیده بود چندین سایز گشاد تر به زور تو پاش رفته بود!! طفلک پاش به شدت ورم کرده بود و هی بی تابی میکرد .... خیلی دلم براش میسوخت ... که یهو یه ضربه محکم به صندلیم از پشت خورد ناخود اگاه برگشتم دیدم خانومی بود که یک ساعت پیش اومده بود دو قلو بادار بود ... از شدت خستگی به صندلی چنگ زده بود تا نگاه کردم گفت معذرت میخوام حالم زیاد خوب نیست ... گفتم نه خواهش میکنم برگشتم .... به این فکر میکردم که اتاق سونوگرافی و عکس با هم و با ما فاصله ای نداره !!!!!!! میگن عکس رادیولوژی میگیرید کنار خانوم باردار نشینید ! بعد رادیولوژی و سونوگرافی یکجا بود جالبه که جزو بهترین مراکز تصویر برداریم بود !!! درب رادیولوژی هر بار باز میشد نگران اون طفل های معصوم توی شکم ماماناشون میشدم ... هزار جور مشکل و ناهنجاری بابت این تشعشعات لعنتی ممکنه پیش بیاد!!!! تو حال خودم بودم که با صدای آی و وای یکی توجهم جلب شد یه خانوم بود با همسرش و ظاهرا مادر همسرش که وارد شدن و سر و وضعی بسیار شیک داشتن به قول دوستم ازون شیکا که ادکلن برند اصلشون همرو مست میکنه ! ... خانومی با آرایش بسیار غلیظ شکمی حدودا 5 ماهه که هی میگفت واااااااااااای نمیتونم بشینممممممم اههههههههه چه شلوغه مادرش براش آب اورد : نمیخورمممممممم کثیفههههههه .... شوهرش پیش منشی رفت یه چیزی آروم گفت بهش و رفت بیرون منشی هم چند ثانیه بعد رفت بیرون و گفت خانوم ... بفرمایید داخل یهو دیدیم رفت تو!!!!!! همه همدیگرو چپ چپ نگاه میکردن و غرغر ها شروع شد ... خانومه اومد بیرون و دیدم برعکس دو دیقه پیش کلی خندان و شاداب داره با شوهرش حرف میزنه بلند بلند عشوه میاد شوهرشم کلی بلنددددددد حرافی میکرد یه جور انگار رفته بالای منبر لاسه حکیمانه میزد با زنش ... عشششششششقمممممممم!!! فک کنم دماغش به من رفته هر هر هر.... عسیسمممممممممممم : چشاش مثه منههههههههههههه .... الهی قربونش برمممممممممم وووووووووووووووووووویییییییی ... اعصاب همه بهم ریخته بود ... بچه عقب مونده نگاه میکرد...!! مادر روستاییش زار و نالان نگاه میکرد در حالی که سفت به چادرش چسبیده بود مبادا باد ببردش و به کلاهش فکر نمیکرد که باد برده ! زن پا ورم کرده عاجز و خسته نگاه میکرد و منم از شدت عصبی بودن لاک روی ناخنمو مثل بیمارای روانی خراش میدادم .... چه راحت تشریف بردن تو تا یک دیقه پیش حالشون بد بود داشتن غش میکردن!!!! بعد کی اون ارایش زیبارو رو صورتشون انجام داده بود خدا میدونه!!! منم واقعا عصبی بودم همه غر غر میکردن ...که یهو همسر یکی از خانوما بلند گفت بدون نوبت واسه خودشون میرن تو دیگه جالبه!!! چه وضعشه ...فرهنگ ندارن... همه سرشونو تکون دادن... سکوت اختیار کرده بودم ولی نتونستم ... لجم درومده بود ... گفتم میدونید چیه بدبختی ما از زمانی شروع شد که جواب مردم به مشکلات سر تکون دادن بود! و غر غر کردن تو مطب و تو تاکسی و هیچ کاری نکردن! منم پول داشتم حق و حقوق و نوبت اون 80 میلیونی که جز سرتکون دادن کاری بلد نیستن برام اهمیتی نداشت ... من الان تنها ازین مطب برم بیرون جز اینکه وقتمو هدر دادم هیچ اتفاقی نمیفته اما اگر یک بار همه با هم از یه مطب برن بیرون اینطور اتفاقات نمیفته .... کاش لااقل مثل تو رویاها و فیلم ها بعد زدن این حرفم همه اونجارو ترک میکردن!!!!!! یهو غر غرها ساکت شد همین ... کله زن و شوهر غنیه ماجرا سمت من چرخید ... راستش واقعا عصبی بودم منتظر بودم شوهرش حرفی بزنه بشورمش بذارم یه گوشه ...3 ساعت بود نشسته بودم اعضای بدنم درد گرفته بود گرسنه و خسته و مضطرب بودم ... مسلما تو اون زمان اپولو نمیتونستم هوا کنم اما وقتم برام ارزش داشت ! حداقل به امورات شخصیم میرسیدم ...حس میکردم به شعورم به وقتم به همه چیم توهین شده ... از این غر غر و ها و درد و دل های تو تاکسی و مطب دکتر و اینور اونور کلافه بودم ... آخه تا کی؟ غر غر چه فایده ای داره؟ شوهره که سر پا بود گفت خانوم منشییییییی جوابه خانومم کی آماده میشههههههههه؟ زود بدین برم خانومم گنا داره ها!!!!! چند ثانیه بعد جواب رو دادن دست کرد توی جیبش و یه مشت پول به کسی که اونجارو تمیز میکرد داد و خوش و خورم ما تحتش رو به سوی همگی ما ملت کرد و رفت بیرون! ... مغزم از شدت عصبی بودن تیر میکشید ... کله همه سمت شیشه بند بزرگ چرخید ... خونواده خوشبخت قصه سوار یک ماشین گرون قیمت شدن و رفتند... نفر بعدی من بودم که رفتم تو... نوبت من بود! 1- قبول دارید من یه نفری اونجارو ترک میکردم فقط حق خودم رو ازونچه بود ضایعتر میکردم؟ 2- میشه حدس بزنید این سر تکون دادنا تا کی ادامه داره؟ 3- اون لحظه چیکار میکردم درست بود ؟ (الان که فکر میکنم سکوت اختیار کرده یا دور از جان بُزه اَخوَش رو پیدا میکردم براش این داستانارو میگفتم اون سر تکون میداد خیلی بهتر بود سر سنگینیم میموندم لااقل ) 4- شما بودید چیکار میکردید ؟ 5- شما بودید حق دیگرانو اینطوری با پول خوروندن ضایع میکردیدیا میکنید ؟ 6- به نظر شما بهترین راه چاره واسه حل این مسائل چیه؟ 11 لینک به دیدگاه
afshin18 11175 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۴ خب من کلا آدم بیشعوری هستم کارم فایده هم نداشته باشه انجام می دم مثلا یه بار امتحان اندیشه ی 2 داشتیم دو تا سوال بود نوشته بود به نظر شما من هم با اینکه جواب رو می دونستم نظر خودم رو نوشتم و نمره اش پرید به هیچ عنوان هم ناراحت نبودم و نیستم که مثلا یه کم نمره ام کمتر شد همیشه اعتراضم عملی هست ولی دیگه تا وقتی زورم برسه زورم نرسه دیگه کاری نمی تونم کنم شیراز یه زمانی دانشگاه شیراز اومد در ورودی دختر ها و پسر ها رو جدا کرد همه به نشانه ی اعتراض از در خواهر ها وارد می شدن ولی بعد یه مدت نگهبان با زور اجازه نمی داد کسی رد بشه دیگه من هم زورم بهشون نمی رسید ولی رفیقم نگهبانا رو زد و اومد داخل خب این رفتار درسته که شاید بی فایده باشه ولی اگر با سر و صدا باشه بقیه هم یاد می گیرن و کم کم جرات در جامعه بیشتر میشه یا به خاطر همین تفکیک در اینقدر از دانشگاه شیراز بدم اومد که ترجیح دادم پشت کنکور ارشد بمونم ولی شیراز رو انتخاب نکنم(شیراز قبول می شدم ولی نزدم و موندم سال بعدش) کسی حاضر به خود گذشتگی برای جرقه نیست پس همینطور یه مشت سیب زمینی با خودشون می گن وقتی کسی کاری نمی کنه خب من چیکار کنم و چه فایده ای داره خب وقتی همه فقط به دنبال سود حاصل از تغییر اوضاع هستن و حاضر نیستن هیچ سرمایه ای بذارن خب طبیعی هست هیچ سودی به وجود نمی آد از موضوع اصلی هم دور شدم در مورد صف و حق بستگی به محیط داره ولی اعتراض و دعوا زیاد هست تو شهر ما کسی زیر بار زور نمی ره برای همین اگر کسی اینجوری بزنه تو صف و بعدا معلوم بشه فیلم بازی کرده احتمال دعوا به شدت بالا هست ولی اگر واقعا کسی مشکل داشته باشه همه همراهیش می کنن زودتر کارش راه بیافته 9 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۴ نمی خوام بگم با afshin18 موافقم ولی اینبارشدیداموافقم. سکوت همه جاخوب نیست یانشانه فرهنگ وادب نیست اینجورجاهااگرسکوت کنی بدترین کارراکردی یعنی خودت راپیش خودت کوچیک کری ضدآرمانهای خودت رفتارکردی و.... یکجای هست که باصحبت حل می شود ولی بعضیها متعصفانه ارزش حرف زدن راندارندمثل این فردی که شماگفتین ! ماعادت کرده ای سرمان راتکان بدهیم وجملاتی مثل واگذارش می کنم به خدا،ماهم خدای داریم،وازاین دست جملات ماترسوشدیم بایدشجاع باشیم! خب من اگرتواین موقیعیت باشم ،که مثل این بودم حتمامی گم . متعصفانه مردم مانوک دماغشون رامی بینند.راستشوبگم اصلا از این ملت فعلی خوشم نمیاد 90% ماملتی فراموشکاروترسویی هستیم حادثه هتل تارا مهاباد یا...یادتون هست . چقدرازاین اتفاقات هست . چقدرجرقه مامی خواهیم . میشه حدس بزنید این سر تکون دادنا تا کی ادامه داره؟ تازمانی که مافکرنکنیم شما بودید حق دیگرانو اینطوری با پول خوروندن ضایع میکردیدیا میکنید ؟ خیر به نظر شما بهترین راه چاره واسه حل این مسائل چیه؟بگم نمی گید.... بمباران و واردکردن اسپرم شمااینجارادیدید همجای مملکت اینجوریه حرفم که بزنی زودمیگن خدا،قران،ماشهید دادیم و....خانه ازپایه خراب است. 5 لینک به دیدگاه
fahiT1993 711 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۴ هیچکدوم با عمل نشونش میدادم عشوه رفتن واس زنش ینی چی اول با احترام و ادب اون طفل معصوم بچه رو نشون میدادم دوم نرفت تو مخش میبرم بیرون حرفایی میزنم که حالیش بشه...سوم بهش میفهمونم منم میتونستم با پولم و مقامم زودتر برم داخل ولی فقط بخاط بچه صبر کردم و وقتم و صرف نشستن تو مطب کردم... همه مراکز الان دیگه صندوق پیشنهاد و انتقاد دارن که مدیر موسسه میخونه اینم مینوشتم و مینداختم داخل صندوق... بله با پول حق دیگران ضایع میکردم که انجام ندادم اینکارو... جامعه دیگه چندسال پیش نیس که زورت به کسی نرسه...واسه گرفتن حقم هرکار میکنم. 6 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۴ خب من کلا آدم بیشعوری هستم کارم فایده هم نداشته باشه انجام می دممثلا یه بار امتحان اندیشه ی 2 داشتیم دو تا سوال بود نوشته بود به نظر شما من هم با اینکه جواب رو می دونستم نظر خودم رو نوشتم و نمره اش پرید به هیچ عنوان هم ناراحت نبودم و نیستم که مثلا یه کم نمره ام کمتر شد همیشه اعتراضم عملی هست ولی دیگه تا وقتی زورم برسه زورم نرسه دیگه کاری نمی تونم کنمشیراز یه زمانی دانشگاه شیراز اومد در ورودی دختر ها و پسر ها رو جدا کرد همه به نشانه ی اعتراض از در خواهر ها وارد می شدن ولی بعد یه مدت نگهبان با زور اجازه نمی داد کسی رد بشه دیگه من هم زورم بهشون نمی رسید ولی رفیقم نگهبانا رو زد و اومد داخل خب این رفتار درسته که شاید بی فایده باشه ولی اگر با سر و صدا باشه بقیه هم یاد می گیرن و کم کم جرات در جامعه بیشتر میشهیا به خاطر همین تفکیک در اینقدر از دانشگاه شیراز بدم اومد که ترجیح دادم پشت کنکور ارشد بمونم ولی شیراز رو انتخاب نکنم(شیراز قبول می شدم ولی نزدم و موندم سال بعدش)کسی حاضر به خود گذشتگی برای جرقه نیست پس همینطور یه مشت سیب زمینی با خودشون می گن وقتی کسی کاری نمی کنه خب من چیکار کنم و چه فایده ای دارهخب وقتی همه فقط به دنبال سود حاصل از تغییر اوضاع هستن و حاضر نیستن هیچ سرمایه ای بذارن خب طبیعی هست هیچ سودی به وجود نمی آداز موضوع اصلی هم دور شدم در مورد صف و حق بستگی به محیط داره ولی اعتراض و دعوا زیاد هست تو شهر ما کسی زیر بار زور نمی ره برای همین اگر کسی اینجوری بزنه تو صف و بعدا معلوم بشه فیلم بازی کرده احتمال دعوا به شدت بالا هستولی اگر واقعا کسی مشکل داشته باشه همه همراهیش می کنن زودتر کارش راه بیافتهخوب من اونجا واقعا ناراحت بودم و حرفم رو زدم ... در واقع حرفی که زدم به هر کسی که اونجا نشسته بود , بود ... من میرفتم به منشی میگفتم پولمو بده میخوام برم ...اونم میداد و من اونجارو ترک میکردم و با حال مریض 20 روز دیگه یک سونوگرافی دیگه بهم نوبت میداد 3 ساعت دیگرم رو در مطبی دیگه هدر میدادم ... میگفتم باداباد ... گور بابای سلامت و وقتم... به نظرت پشت سر من کسی پولشو پس میگرفت میومد؟ گفتنی هارو بلند گفتم ... شاید جای دیگه بود ترک هم میکردم مثل دانشگاه کلاس درس یا خیلی جلسات دیگه که به خاطر توهین به عقایدم ترکش کردم . اونطوری بخوام زندگی کنم جای ترک کردنی زیاد دیدم!! همرو قرار بود ترک کنم به همین جاییم که رسیدم نمیرسیدم... باید بگم مبارزات یک تنه هیچ سودی نداره گلسرخی کسی بود که یک تنه رفت ... شرط میکنم تو سن و سال ما 90% اصلا نمیشناسن کیه ؟!! چیکاره بوده چه کرده؟ چی نوشته شعرهاشو حتی ندیدن!!! چی شد؟ سرش بر باد رفت ... من فکر میکنم ملت ما شعور جمعی بسیار پائینی دارن ... و همه مشکلات واسه همینه ... هنوز خیلی واسشون زوده که درکی از مبارزات جمعی علیه بی عدالتی داشته باشن و حتی ارزش ستودنیه مبارزات فردی رو هم نمیفهمن! کسی حاضر نیست از حق خودش بگذره ...کسی پیدا شه حق تورو نخوره کیمیاست حالا بیان فهم داشته باشن از حق خودشون برای مبارزه بگذرن!!! واااااا تعجباااااااااا !!! میدونی آدم گاهی ازین ملت قطع امید میکنه ...گفتم خیلی وقتا خیلی جاهارو ترک کردم خیلی کارارو واسه عقایدم کردم و یا از انجامش امتناع کردم ... میخوام بدونم جز اینکه عقب موندم چه فایده ای داشت !! شما شیراز نزدی عقب موندی چه فایده ای داشت!!! من فکر میکنم آدم با سیاست گاماس گاماس جلو بره بهتره همونطور که گفتم واسه مردم این مسائل ترک و مبارزه یک تنه مفهومی نداره .... خیلی از مردم ما بالاخص هم سن و سالامون نه تنها نمیفهمن ! بلکه به چیزی که نمیفهمن میخندن !! باز اونایی که 12-13 سال بزرگترن درکی ازین مسائل دارن ولی هر چه میگذره انگار نسل ایرانی جماعت بی خیال و لااوبالی تر میشن!!! عین کبک سرشون رو کردن توی برف و خبر اتفاقات و بلاهایی که داره سر جامعه میاد ندارن شهر شما عجب جاییه ! منو یاد بهش برین انداخت!! من که مارکوپلو بودم هر جا رفتم بدتر از جای دگر بود ... نمی خوام بگم با afshin18 موافقم ولی اینبارشدیداموافقم.سکوت همه جاخوب نیست یانشانه فرهنگ وادب نیست اینجورجاهااگرسکوت کنی بدترین کارراکردی یعنی خودت راپیش خودت کوچیک کری ضدآرمانهای خودت رفتارکردی و....یکجای هست که باصحبت حل می شود ولی بعضیها متعصفانه ارزش حرف زدن راندارندمثل این فردی که شماگفتین !ماعادت کرده ای سرمان راتکان بدهیم وجملاتی مثل واگذارش می کنم به خدا،ماهم خدای داریم،وازاین دست جملات ماترسوشدیم بایدشجاع باشیم!خب من اگرتواین موقیعیت باشم ،که مثل این بودم حتمامی گم .متعصفانه مردم مانوک دماغشون رامی بینند.راستشوبگم اصلا از این ملت فعلی خوشم نمیاد 90%ماملتی فراموشکاروترسویی هستیم حادثه هتل تارا مهاباد یا...یادتون هست .چقدرازاین اتفاقات هست .چقدرجرقه مامی خواهیم .میشه حدس بزنید این سر تکون دادنا تا کی ادامه داره؟ تازمانی که مافکرنکنیمشما بودید حق دیگرانو اینطوری با پول خوروندن ضایع میکردیدیا میکنید ؟ خیربه نظر شما بهترین راه چاره واسه حل این مسائل چیه؟بگم نمی گید.... بمباران و واردکردن اسپرمشمااینجارادیدید همجای مملکت اینجوریه حرفم که بزنی زودمیگن خدا،قران،ماشهید دادیم و....خانه ازپایه خراب است.من صد بار دیگر هم چنین اتفاقی پیش بیاد حرفم رو میزنم ... شاید ترک هم بکنم اونجارو ولی دوس دارم بدونم چه فایده ای داره... درسته ازون سر تکون دادن بهتره کسی اگر میفهمید متوجه حرف به اون بزرگی که به همشون زدم میشدن مثل بز اونجا نمینشستن!! نگاه نمیکردن ...دقیقا مشکل همین هر چی خدا بخواد و ایشالا ماشالاهاست که مارو بدبخت کرده...اون ویرانیه خانه از پایبست تا کی؟ ... نمیخوام حرف قدیم ایران رو بزنم اما به ما فقط یه حس ناسیونالیستی پوچ رو داریم دنبال میکنیم ... ولی ایرانه حال و مردمانش جز تاسف چیزی برای افتخار ندارند!! افتخارات ما 2000 و اندی سال پیش بود از وقتی تخم مغل و عرب و افغانی و روس و انگلیسی و عثمانی وارد ایران زمین شد و مردم اونقدر مسخ شدن که به فرزند تجاوز بودن خودشون پسوندی مقدس دارند و در شناسنامه یاد کردند !! و به حرامزادگی افتخار کردند ایران چنین شد! من به عرب و ترک و مغل کار ندارم و هرگز مثل عقده ای ها نمیگم عرب فلان ! بی عرضگی ملت خودم و تقدیم کردن نوامیسشون رو به دست یک عده متجاوز گردن یک ملت نمیندازم ! نمیگم مشکل از اوناس! اونا تو کشور خودشون مردمانی با شعور! اما یه مصداق جالب تو اصطلاح اکولوژی چیزی داریم تحت عنوان گونه مهاجم ! وقتی یه جانور دریایی رو از محیط خودش وارد یه محیط آبی جدید میکنن ... بیش از حد تکثیر میشه وحالت مهاجم پیدا میکنه ... دقیقا هم همین بود! تکثیر حرامزاده هایی که حالت مهاجم پیدا کردند و ایران رو به گند کشیدن ...اونموقه لر شد فلان ...اصفهانی شد بسار ...گیلک فلانچی... فرزند تجاوز بودن و ازدواج با فرزند تجاوز شد افتخار و آب دهنشون و دعاشون شد شفا!!! این شد که ایران پر شد از نسلی که اینگونه بی خیال و لااوبالی هستند خانه از پایبست ویران استهیچکدومبا عمل نشونش میدادم عشوه رفتن واس زنش ینی چیاول با احترام و ادب اون طفل معصوم بچه رو نشون میدادم دوم نرفت تو مخش میبرم بیرون حرفایی میزنم که حالیش بشه...سوم بهش میفهمونم منم میتونستم با پولم و مقامم زودتر برم داخل ولی فقط بخاط بچه صبر کردم و وقتم و صرف نشستن تو مطب کردم...همه مراکز الان دیگه صندوق پیشنهاد و انتقاد دارن که مدیر موسسه میخونه اینم مینوشتم و مینداختم داخل صندوق...بله با پول حق دیگران ضایع میکردم که انجام ندادم اینکارو...جامعه دیگه چندسال پیش نیس که زورت به کسی نرسه...واسه گرفتن حقم هرکار میکنم.اونی که اینکارو میکنه احترام و ادب میفهمه به نظر شما؟من شخصا از یک فرد ناتوان هرگز استفاده ابزاری نمیکنم که به یه بیشعور بفهمونم باید به نوبت دیگران احترام بذارهبیشتر از اون اون منشی رو که بابت این موضوع زیر میزی گرفت دوس دارم تنبیه کنم کسی واسه ادب کردنه اون نظری نداره؟ 6 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۴ من صد بار دیگر هم چنین اتفاقی پیش بیاد حرفم رو میزنم ... شاید ترک هم بکنم اونجارو ولی دوس دارم بدونم چه فایده ای داره... درسته ازون سر تکون دادن بهتره کسی اگر میفهمید متوجه حرف به اون بزرگی که به همشون زدم میشدن مثل بز اونجا نمینشستن!! نگاه نمیکردن ...دقیقا مشکل همین هر چی خدا بخواد و ایشالا ماشالاهاست که مارو بدبخت کرده...اون ویرانیه خانه از پایبست تا کی؟ ... نمیخوام حرف قدیم ایران رو بزنم اما به ما فقط یه حس ناسیونالیستی پوچ رو داریم دنبال میکنیم ... ولی ایرانه حال و مردمانش جز تاسف چیزی برای افتخار ندارند!! افتخارات ما 2000 و اندی سال پیش بود از وقتی تخم مغل و عرب و افغانی و روس و انگلیسی و عثمانی وارد ایران زمین شد و مردم اونقدر مسخ شدن که به فرزند تجاوز بودن خودشون پسوندی مقدس دارند و در شناسنامه یاد کردند !! و به حرامزادگی افتخار کردند ایران چنین شد! من به عرب و ترک و مغل کار ندارم و هرگز مثل عقده ای ها نمیگم عرب فلان ! بی عرضگی ملت خودم و تقدیم کردن نوامیسشون رو به دست یک عده متجاوز گردن یک ملت نمیندازم ! نمیگم مشکل از اوناس! اونا تو کشور خودشون مردمانی با شعور! اما یه مصداق جالب تو اصطلاح اکولوژی چیزی داریم تحت عنوان گونه مهاجم ! وقتی یه جانور دریایی رو از محیط خودش وارد یه محیط آبی جدید میکنن ... بیش از حد تکثیر میشه وحالت مهاجم پیدا میکنه ... دقیقا هم همین بود! تکثیر حرامزاده هایی که حالت مهاجم پیدا کردند و ایران رو به گند کشیدن ...اونموقه لر شد فلان ...اصفهانی شد بسار ...گیلک فلانچی... فرزند تجاوز بودن و ازدواج با فرزند تجاوز شد افتخار و آب دهنشون و دعاشون شد شفا!!! این شد که ایران پر شد از نسلی که اینگونه بی خیال و لااوبالی هستند خانه از پایبست ویران است سلام دوست عزیز خداوکییلی ازآیه یاس خوندن خسته شدم ولی بایدبگم. می دونیدچه فایده ای داره به ارزشهای خودتون احترام گذاشتین ،برای خودتون ارزش قایل شدیدوپیش خودتون سربلندیدکه من هرچه درتوانم بودانجام دادم .... وآخرش نشددیگرتقصیرمن نیست. تاکی دوباره میگم تاوقتی مافکرنکنیم همین است....تاوقتی ندانیم حق ماچییست .این روزها خیلی یاد این حرف می افتم : یکی می گفت بازرتشی ها کارمی کردیم ...بعدازچندمدت رفتن خارج گفتم چرا گفتندبابا چه جای اینجاماایر انی هستیم کشورخودمونه ولی یه رفتاری می کنندانگارماغریبه ایم. به دوست عزیز خودم fahiT1993 هم سلام می کنم و میگم به نظرشما صندوق پیشنهاد و انتقاد چیست ؟ بیشترجاها یه چیزی بیشترازدکوراست! واقعا اهمیتهم می دن ؟نمی دونم شایدمی دن ومن خیلی بدبینم. درسته حرف شما من هم ازتنش خوشم نمی ایدولی راه دیگری هست . بعضی ها حرفهارابایدباعمل زد. 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده