میگویند
قرار است همین روزها
دنیا تمام شود
همین دنیایی كه تا بیدار میشوی
خون از سر و كولت بالا میرود
دیگر حتی
به خبرهایش هم گوش نمیدهم
مبادا گوشهایم خونی شود
این روزها فقط فكر میكنم
چند بار دیگر فرصت هست
بگویم دوستت دارم
و چند بار دیگر میتوانی مرا ببوسی
شاید خدا لحظه ای دستهای خونی اش
را فراموش كرد ...
شاید دنیای دیگری از عشق آفرید